رازهای نگارش درخشان: درسهایی از استیون پینکر برای نویسندگان عصر حاضر
چکیده
در عصر حاضر که اطلاعات با سرعتی بیسابقه در حال تولید و تبادل است و مدلهای زبانی بزرگ (LLM) نقش فزایندهای در نگارش ایفا میکنند، توانایی نگارش مؤثر و جذاب بیش از پیش اهمیت یافته است. این مقاله با استناد به دیدگاههای استیون پینکر، استاد برجسته دانشگاه هاروارد و متخصص زبان و شناخت، به بررسی اصول کلیدی نگارش خوب میپردازد. پینکر، با سابقهای طولانی در مطالعه زبان و همچنین تفکر درباره هوش مصنوعی از دهه ۱۹۸۰، بینشهای منحصربهفردی در مورد چگونگی غلبه بر چالشهایی مانند “نفرین دانش” و دستیابی به وضوح، گیرایی و زیبایی در نثر ارائه میدهد. تمرکز اصلی بر روی همدلی با خواننده، استفاده از تصاویر بصری، مختصرنویسی و درک دلایل علمی دشواری نگارش است. این مقاله همچنین به تحلیل مقایسهای نگارش انسانی و تولیدات هوش مصنوعی میپردازد و راهنماییهایی عملی برای بهبود نگارش غیرداستانی در عصر دیجیتال ارائه میدهد.
مقدمه
استیون پینکر، یکی از برجستهترین متفکران معاصر در حوزههای زبان، شناخت و نگارش است. او که نویسنده نُه کتاب پرفروش است و عمر خود را وقف مطالعه زبان و ذهن کرده، دیدگاههای عمیق و کاربردی درباره چگونگی نگارش مؤثر، به ویژه در حوزه نگارش غیرداستانی، ارائه میدهد. آنچه پینکر را منحصربهفرد میکند، تفکر مداوم او درباره هوش مصنوعی از دهه ۱۹۸۰ است که به او امکان میدهد مشاورههای نگارشی خود را با توجه به چالشها و فرصتهای عصر مدلهای زبانی بزرگ (LLM) تطبیق دهد. در این مصاحبه، پینکر به موضوعات بسیار عملی در نگارش میپردازد و راهنماییهایی ارائه میدهد که میتواند برای هر کسی که به دنبال بهبود مهارتهای ارتباطی نوشتاری خود است، بسیار ارزشمند باشد. از جمله مهمترین مفاهیمی که پینکر مطرح میکند، “نفرین دانش” و چگونگی غلبه بر آن است؛ مفهومی که به نظر او بزرگترین نقص در نگارش و ارتباطات محسوب میشود. این مقاله به تفصیل به این نکات و سایر توصیههای کلیدی پینکر میپردازد تا درک عمیقتری از اصول نگارش خوب ارائه دهد.
H2: نفرین دانش: بزرگترین مانع در نگارش مؤثر
استیون پینکر “نفرین دانش” را به عنوان بزرگترین نقص و عامل اصلی نگارش ضعیف و ارتباطات ناموفق معرفی میکند. این مفهوم که ریشه در علم اقتصاد دارد، به “مشکل ما در دانستن اینکه ندانستن چیزی که ما میدانیم چگونه است” اشاره دارد. به عبارت دیگر، این ناتوانی در تصور وضعیتی است که در آن مخاطب از اطلاعاتی که برای نویسنده بدیهی است، بیاطلاع باشد.
H3: ریشههای نگارش ضعیف: عدم همدلی یا عمد؟
در پاسخ به این سوال که چرا اینقدر نگارش ضعیف، آکادمیک، بوروکراتیک و شرکتی وجود دارد، بسیاری افراد معتقدند که نگارش بد یک انتخاب عمدی است. این دیدگاه رایج بر این فرض استوار است که دانشگاهیان، برای پنهان کردن ایدههای پیشپاافتاده خود، از اصطلاحات پیچیده و گنگ استفاده میکنند تا خود را پیچیده و هوشمند نشان دهند. همچنین، برخی معتقدند که هدف از این زبان، ایجاد یک “فرقه” یا گروه بسته است که افراد خارج از آن، به دلیل عدم آشنایی با اصطلاحات تخصصی، قادر به درک آن نباشند.
با این حال، پینکر این توضیح را “بهترین” دلیل برای نگارش ضعیف نمیداند. او با اتکا به “تیغ هانلون” (Hanlon’s razor) که میگوید: “هرگز آنچه را که میتوان با حماقت توضیح داد، به بدخواهی نسبت ندهید”، استدلال میکند که بسیاری از افراد باهوش که “حرفهای زیادی برای گفتن” دارند و “هیچ تمایلی به مبهمسازی ندارند”، صرفاً در بیان واضح خود “ناکارآمد” هستند. به گفته پینکر، این نوعی “نادانی در عدم آگاهی از نقطه شروع مخاطب” است.
H3: نمونهای بارز از نفرین دانش
پینکر برای توضیح “نفرین دانش”، تجربهای از کنفرانس TED را نقل میکند. در این کنفرانس، یک زیستشناس مولکولی برجسته، سخنرانی خود را دقیقاً با همان شیوهای آغاز کرد که برای همکارانش در رشته زیستشناسی مولکولی ارائه میداد. ظرف تنها چهار ثانیه، او تمامی حضار را از دست داد؛ زیرا بدون معرفی مشکل مورد بحث یا اهمیت یافتههایش، مستقیماً وارد جزئیات آزمایشها شد. این اتاق شامل صدها نفر از اقشار مختلف، از جمله فعالان سرگرمی و طراحی بود، و برای همه به جز خود زیستشناس، کاملاً واضح بود که هیچکس چیزی نمیفهمد. پینکر تاکید میکند که این فرد “مردی احمق نبود، اما در زمینه ارتباطات بسیار احمق بود”؛ زیرا درک نمیکرد که “همه آنچه را که شما میدانید، نمیدانند”.
H3: مظاهر نفرین دانش
“نفرین دانش” به اشکال مختلفی خود را نشان میدهد:
- اختصارات و سرواژهها (Acronyms and Abbreviations): استفاده از اصطلاحات کوتاه شدهای که هیچکس خارج از یک گروه کوچک نمیتواند معنای آنها را بداند.
- اصطلاحات تخصصی (Jargon): واژگانی که تنها برای یک “گروه کوچک” آشناست.
- انتزاعیات (Abstractions): استفاده از مفاهیم انتزاعی به جای توضیحات ملموس. پینکر مثال میزند که به جای جمله “سطح محرک با شدت واکنش متناسب بود” که یک عبارت انتزاعی است، میتوان به صورت ملموس توضیح داد که “بچهها به یک خرگوش بیشتر از یک کامیون نگاه میکنند”. این مفاهیم برای نویسنده چنان آشنا هستند که نیازی به توضیح ملموس آنها نمیبیند.
پینکر معتقد است که “نفرین دانش” با نامهای دیگری مانند “خودمحوری” (egocentrism) یا “عدم تئوری ذهن” (absence of a theory of mind) نیز شناخته میشود؛ یعنی عدم درک اینکه در ذهن دیگران چه میگذرد.
H3: غلبه بر نفرین دانش: همدلی و بازخورد
پینکر برای غلبه بر “نفرین دانش” دو راهکار اصلی ارائه میدهد:
- پرورش حس همدلی (Empathy): نویسنده باید سعی کند تصور کند که “نداشتن آنچه من میدانم” چه حسی دارد. این به معنای این است که نویسنده باید خود را جای مخاطب بگذارد تا بفهمد “آنها از کجا آمدهاند، چه میدانند و چه نمیدانند”. با این حال، پینکر اذعان میکند که این کار دشوار است؛ زیرا وقتی تحت تأثیر نفرین دانش قرار دارید، “نمیدانید که تحت تأثیر آن هستید”. چیزی که برای شما بدیهی به نظر میرسد، ممکن است برای دیگران اصلاً واضح نباشد.
- دریافت بازخورد از افراد واقعی (Feedback from Real People): بهترین راه برای اطمینان از وضوح متن، نشان دادن پیشنویس به افراد “گوشت و خون” و “غیرهمکار” است. پینکر شخصاً از این روش استفاده میکند:
- مادرش: در زمان حیات مادرش، او همیشه پیشنویس کتابهایش را به مادرش نشان میداد. مادرش فردی بسیار باهوش و با مطالعه بود، اما روانشناس شناختی یا روانزبانشناس نبود. این به پینکر کمک میکرد تا درک کند آیا متن برای کسی که در حوزه تخصصی او نیست، قابل فهم است یا خیر.
- ویرایشگر تجاری (Commercial Editor): ناشران تجاری معمولاً ویراستارانی را منصوب میکنند که باهوش هستند اما معمولاً در حوزه تخصصی نویسنده نیستند. این ویراستاران نیز به عنوان یک فیلتر مهم عمل میکنند.
- همکاران دانشگاهی در رشتههای دیگر: پینکر حتی پیشنویسهای خود را به همکارانی در رشتههای مختلف مانند اقتصاد، تاریخ، علوم سیاسی یا زیستشناسی تکاملی نشان میدهد. او به این نکته اشاره میکند که حتی دانشگاهیان نیز گاهی در حوزههای تخصصی خود چنان “محصور” (insular) هستند که نوشتههای همکارانشان در همان ساختمان یا حتی همان بخش، برایشان نامفهوم است. این به دلیل غرق شدن آنها در اصطلاحات تخصصی گروه کوچک خودشان است.
- دانشجویان فارغالتحصیل: پینکر حتی به دانشجویان خود که در همان رشته و بخش هستند اشاره میکند که گاهی اوقات پیشنهاد پایاننامه آنها به دلیل استفاده از اصطلاحات رایج در بین تنها پنج یا شش نفر در آزمایشگاهشان، برای خود پینکر نامفهوم است.
H2: قدرت تصویرسازی و ملموسبودن در نگارش
پس از غلبه بر “نفرین دانش” و اطمینان از اینکه خواننده را درک میکنید، دومین توصیه مهم پینکر “کمک به خواننده برای دیدن آنچه شما مینویسید” است.
H3: زبان به مثابه وسیلهای برای انتقال ایده، نه هدف
پینکر با اینکه خود زبانشناس است، معتقد است که “زبان تا حدودی بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است”. او توضیح میدهد که “درک، شامل تعدادی کلمه نیست”. در واقع، زبان “وسیلهای برای رسیدن به هدف” است؛ هدف آن است که “مردم ایدههایی را که شما میخواهید منتقل کنید، درک کنند”. این ایدهها اغلب “بصری” هستند، و همچنین “حرکتی” (motoric)، “بدنی” (bodily)، “احساسی” (emotional)، “شنیداری” (auditory) یا حتی “مفهومی” (conceptual). اما نکته مهم این است که “آنها صرفاً مجموعهای از مصوتها و صامتها نیستند”.
H3: فعالکردن تصویر ذهنی خواننده
کلید بعدی برای نگارش خوب این است که “به طور مداوم به خواننده خود اجازه دهید تا یک تصویر ذهنی بر اساس آنچه شما مینویسید، شکل دهد”.
- از انتزاعیات دوری کنید: به جای صحبت کردن از “محرک” (stimulus)، بگویید “یک خرگوش کوچولو” (bunny rabbit).
- کلمات مبهم را شفاف کنید: از واژگانی مانند “سطح” (level)، “دیدگاه” (perspective)، “چارچوب” (framework)، “پارادایم” (paradigm) یا “مفهوم” (concept) که برای شما در کار روزمره بسیار معنا دارند، اما هیچکس نمیتواند “تصویری از یک پارادایم در ذهن خود بسازد”، پرهیز کنید.
H3: استفاده از مثالها و استعارههای بصری
یکی از راههای موثر برای ملموسسازی، استفاده مداوم از “مثال” است. پینکر همچنین به این نکته اشاره میکند که اغلب “نثر دورانهای دیگر، بسیار زندهتر به نظر میرسد”. دلیل آن تا حدودی این است که نویسندگان آن دوران “مزیت نگارش قبل از وجود صدها سال دانشگاه و روشنفکران برای ابداع اصطلاحات و انتزاعیات” را داشتند. آنها مجبور بودند “به تصاویری متوسل شوند که بخشی از دانش مشترک مردم بود”.
- مثال تاریخی: به جای استفاده از اصطلاحاتی مانند “پرخاشگری” (aggression) یا “رفتار ضداجتماعی” (antisocial behavior)، ممکن بود بگویند “روح شاهین به درون گوشت ما نفوذ کرده است”. اگرچه ما امروز اینگونه نمینویسیم، اما در گذشته، این اصطلاحات وجود نداشتند و باید به “تصویری که همه در آن شریک بودند” متوسل میشدند. همین امر باعث میشود نگارش قرون گذشته اغلب “گیراتر” و “قدرتمندتر” به نظر برسد.
- کارکرد کلمات انتزاعی: پینکر اذعان میکند که کلمات انتزاعی برای “انجام کار در حرفه” ضروری هستند. مثلاً یک زیستشناس باید بتواند درباره “اکوسیستمها” (ecosystems)، “گونهها” (species) و “پتانسیلسازی” (potentiation) صحبت کند. این اصطلاحات به متخصصین امکان میدهند تا “مجموعههای عظیمی از دانش را تنها با دو هجا” ارجاع دهند و نیاز نباشد “به اصول اولیه برگردند”. با این حال، “مشکل اینجاست که وقتی زمان انتقال این مفاهیم به کسی میرسد که در اوج تخصص شما نیست، به دلیل نفرین دانش، فراموش میکنید که این انتزاعیات که برای شما اساسی هستند، برای هیچکس دیگری اساسی نیستند و نیازی به تعریف ندارند”.
H2: چرا نگارش دشوار و گفتار طبیعی است؟
پینکر تفاوت بین یادگیری طبیعی گفتار در کودکان و دشواری یادگیری نگارش را توضیح میدهد. او به این واقعیت اشاره میکند که یک کودک ۲۰ ماهه میتواند صحبت کند، اما یک کودک ۸ ساله برای نگارش با چالشهایی روبروست. این تفاوت از چندین جنبه علمی و عملی ناشی میشود:
H3: گفتار: زمینه مشترک و بازخورد فوری
- زمینه مشترک (Common Ground): در مکالمه، دو نفر هرگز ناگهان “در یک صحنه چتربازی نمیکنند و بلافاصله شروع به مکالمه نمیکنند”. آنها از قبل “زمینه مشترکی برای شروع دارند”. آنها میدانند که چرا آنجا هستند، درباره موضوعی صحبت میکنند که هر دو با آن آشنا هستند و دلیلی برای مکالمه وجود دارد.
- اشاره به ارجاعات محلی (Contextual References): در مکالمه میتوان از واژگانی مانند “این” و “آن” و “چیزی که دربارهاش صحبت میکردم” استفاده کرد که در متن مکالمه کاملاً واضح هستند. اما اگر کسی از آن حلقه اجتماعی کوچک بیاطلاع باشد، ممکن است نداند به چه کسی یا چه چیزی اشاره میشود.
- بازخورد بیدرنگ (Real-Time Feedback): وقتی صحبت میکنید، میدانید که با چه کسی صحبت میکنید و “کمی بهتر میتوانید از نفرین دانش اجتناب کنید”. این تا حدودی به دلیل بازخورد بیدرنگ است:
- “اخم، حالت پرسشگر”.
- “درخواست توضیح: متاسفم، نمیفهمم چه میگویید”.
- “زبان بدن و درگیری مخاطب”.
- سخنران در یک جمع زنده میداند “چه زمانی افراد شروع به بیقراری و پراکندگی میکنند”.
H3: نگارش: محروم از زمینه و بازخورد
در مقابل، نگارش کاملاً “از زمینه جدا شده است”.
- نبود زمینه مشترک: کسی کتابی را از قفسه برمیدارد، ممکن است هرگز شما را ندیده باشد، در کشوری دیگر زندگی کند یا حتی شما مرده باشید. خواننده باید “تمام جزئیات را از آنچه در صفحه است” دریافت کند، نه از زمینه مشترکی که دو نفر در مکالمه به همراه دارند.
- نبود بازخورد: در نگارش، هیچ یک از بازخوردهای فوری که در گفتار وجود دارد، در دسترس نیست. این بدان معناست که نویسنده باید به طور فعالانه تمام جنبههای ممکن درک خواننده را پیشبینی کند و ابهام را از بین ببرد.
H2: اهمیت مثالها و کلیسازیها: تعادل بین زمینه و فشردگی
پینکر معتقد است که “کلیسازیها بدون مثال و مثالها بدون کلیسازی هر دو بیفایده هستند”. اگرچه او کلمه “بیفایده” را کمی قوی میداند، اما تاکید میکند که اهمیت این تعادل برای نگارش خوب حیاتی است.
H3: مشکلات کلیسازی بدون مثال
- ابهام و عدم دقت: “کلیسازی جزئیات را محو میکند” و “از روی جزئیات میگذرد”. اغلب، “شما واقعاً نمیتوانید بدانید به چه چیزی اشاره دارد”.
- کلمات انتزاعی: “کلمات انتزاعی در یک زبان به اندازه کافی دقیق نیستند”. پینکر تخمین میزند که “ما احتمالاً صدها مفهوم برای هر کلمه در زبان انگلیسی داریم”. بنابراین، یک کلمه خاص، به ویژه اگر انتزاعی باشد، “یک ارجاع خاص را به ذهن نمیآورد”.
- مثالها به عنوان تعیینکننده: “مثال آن را به آنچه که قلمرو کلی شماست” مشخص میکند و نشان میدهد که “کلیسازی درباره چیست”.
H3: مشکلات مثال بدون کلیسازی
از سوی دیگر، مثالها بدون کلیسازی نیز کارایی لازم را ندارند. پینکر در این حالت میپرسد: “چرا فقط این را به من گفتی؟” یا “هدف تو چیست؟”. خواننده بدون کلیسازی نمیداند که این مثال به چه نکته کلی اشاره دارد.
H3: تعادل بین زمینه (Context) و فشردگی (Compression)
یکی از روشهای مورد علاقه پینکر برای فکر کردن در مورد این موضوع، “تعادل بین زمینه و فشردگی” است.
- زمینه (مثالها): مثالها “زمینه” را فراهم میکنند. اگر پینکر بخواهد “پنج ساعت” درباره سفر خود به بوستون صحبت کند، این “خیلی طولانی” است.
- فشردگی (کلیسازیها): اما اگر فقط بگوید “سفر قطار آسانی بود”، خواننده “چیزی از آن دریافت نکرده است” زیرا “هیچ زمینهای وجود ندارد”.
- رقص میان دو مفهوم: پینکر معتقد است که “نوشتن خوب و ارتباط خوب در نوسان و رقص این دو (مثال و کلیسازی) اتفاق میافتد”.
مثال پینکر از قدرت مثال: پینکر مثالی برای توضیح میدهد: اگر بگوید “کلمات آشنا لزوماً به معنای تحتاللفظی اجزای خود اشاره نمیکنند”، شما ممکن است سر تکان دهید و بگویید “آها، این قابل قبول به نظر میرسد”. اما تا زمانی که او مثالهایی مانند “حمام (bathroom) لزوماً اتاقی با حمام نیست”، “رفتن به حمام لزوماً به معنای رفتن به اتاقی با حمام نیست”، “صبحانه (breakfast) لزوماً به معنای شکستن روزه نیست” و “کریسمس (Christmas) لزوماً به معنای قداس مسیح نیست” را ارائه نکند، شما واقعاً مفهوم را درک نخواهید کرد. مثالها “معنای یک عبارت آشنا را به معنای واقعی آن” تثبیت میکنند.
H3: ظرافتهای زبان و ساختار کلمات
پینکر با نقل قولی از ریچارد لدرر (Richard Lederer) که میپرسد “اگر بزرگسالان خیانت میکنند (adultery)، آیا نوزادان پیادهنظام (infantry) میکنند؟”، یا “اگر روغن زیتون از زیتون ساخته میشود، روغن بچه از چه چیزی ساخته میشود؟” به ظرافتها و بیقاعدگیهای زبان اشاره میکند. این لیست طنزآمیز، حقایق عمیقی درباره زبان آشکار میکند:
- تغییر معنای کلمات مرکب: “با گذشت زمان، ترکیبات کلمات یا کلمات دارای پیشوند و پسوند گاهی اوقات میتوانند از معنای اصلی خود منحرف شوند”. مثلاً، “adultery” با “adulterate” (آلوده کردن یا تقلبی کردن) مرتبط است؛ به معنای “ورود یک ماده خارجی”. اما این ارتباط کاملاً از بین رفته است.
- روابط معنایی مختلف: در بسیاری از ترکیبات، “تعداد زیادی از روابط معنایی مختلف میتوانند برقرار باشند”. “روغن زیتون، روغنی است که از زیتون ساخته شده است”، اما “روغن بچه، روغن برای نوزادان است”. بنابراین “یک رابطه منطقی واحد بین قسمتهای مختلف یک ترکیب وجود ندارد”.
- فسیلهای زبانی: بسیاری از کلمات “منشاء خود را کاملاً پنهان میکنند” و برای فهمیدن آنها باید به فرهنگ لغت مراجعه کرد. این کلمات “مانند فسیلهای فرآیندهایی در زبان هستند که مدتهاست مردهاند”. در مقابل، قواعدی مانند اضافه کردن “er” به فعل برای تبدیل آن به نام کننده عمل (مانند singer از sing) “قاعدهای است که هنوز در زبان انگلیسی زنده و پویاست”.
H2: زیباییشناسی و هنر نثرنویسی
پینکر علاوه بر وضوح و دقت، به اهمیت زیباییشناسی و جنبههای “راستمغزی” (right-brained) در نگارش نیز میپردازد.
H3: نقش تصویرسازی بصری و خوشآهنگی (Euphony)
- تصویر ذهنی: اولین نکتهای که به ذهن پینکر میآید، “تصویرسازی بصری” است: “آیا من میتوانم تصویری بسازم؟ آیا خواننده من میتواند تصویری بسازد؟”.
- خوشآهنگی (Euphony): دومین جنبه، “صدا” است؛ یعنی “آیا در نثر، نوعی شعر وجود دارد؟”. پینکر توصیه میکند که پیشنویسهای خود را “با صدای بلند بخوانید” یا حداقل “زیر لب زمزمه کنید”. او معتقد است که اگر نتوانید نثر خود را به راحتی بیان کنید، خواننده شما نیز “به طور ذهنی آن را به راحتی صدا نخواهد کرد”.
H3: ساختار متریک و ریتم زبان
- ریتم در زبان: زبان دارای “ریتمی منظم” است. اگرچه این ریتم “کاملاً تیکتاک مانند یک مترونوم” نیست، اما “ضرباهایی وجود دارد”.
- اختلال در ریتم: “اگر آن را بیش از حد مختل کنید، در گفتار و همچنین در خواندن تداخل ایجاد میکند، حتی اگر فقط کاراکترهایی روی یک صفحه باشند”.
- آهنگین بودن صداها: “زیباییشناسی صداهای سوتمانند (sibilant sounds) نیز مهم است”. پینکر معتقد است که “بیش از حد استفاده از حروف سوتمانند، نثر را کمی ناخوشایند میکند”. او اغلب “مترادفی را انتخاب میکند که از سیبلانسهای زیاد متوالی جلوگیری کند”.
- جناس (Alliteration): استفاده از “جناس” (تکرار صدای اولیه) میتواند “جرقه کوچکی از لذت” ایجاد کند و به نثر “حس سبک” ببخشد. این کار باید به گونهای باشد که “زیاد آشکار نباشد” تا “اجباری” به نظر نرسد.
H3: ایجاز و حذف کلمات اضافی
پینکر بر اصل “ایجاز” (brevity) در نگارش تاکید میکند و آن را “روح ذکاوت” (brevity is the soul of wit) میداند. این عبارت که از نمایشنامه “هملت” شکسپیر نشأت گرفته و توسط ای.بی. وایت (E.B. White) در کتاب “عناصر سبک” (The Elements of Style) تکرار شده است، خود نمونهای عالی از ایجاز است.
- “کلمات اضافی را حذف کنید” (Omit needless words): این اولین قانون نگارش از نظر وایت بود. پینکر اشاره میکند که این عبارت نیز خود نمونهای بینظیر از این قاعده است، زیرا “هیچ کلمه اضافی در آن وجود ندارد”.
- بهبود کیفیت با فشردگی: پینکر تجربهی شخصی خود را نقل میکند که چگونه “فشردن یک مقاله برای جا شدن در فضای محدود” (مثلاً ۸۰۰ کلمه برای یک روزنامه) “کیفیت نثر را به طرز جادویی بهبود میبخشد”. این فرایند نویسنده را مجبور میکند “به زبان ملموس” روی آورد و از “اصطلاحات مبهم و کلیشهها” دوری کند.
- کاهش بار شناختی خواننده: هر “هجا و هر کلمه” مستلزم “پردازش شناختی بیشتری” توسط خواننده است. بنابراین، “اگر بتوانید همان پیام را سریعتر منتقل کنید، اغلب کار کمتری از خواننده میگیرد” و “از نظر زیباییشناختی نیز دلپذیرتر است”.
- ایجاز در طنز: کمدینها نیز از این قاعده پیروی میکنند: “هر چه کوتاهتر و ضربتیتر باشد، خندهدارتر است”. طولانی کردن شوخی میتواند “پانچ لاین را خراب کند”.
H2: تحول سبک نگارش و زوال آن در عصر مدرن
پینکر به شدت از کیفیت نگارش آکادمیک و بوروکراتیک انتقاد میکند و دلیل آن را صرفاً “ناکارآمدی” میداند نه “بدخواهی”.
H3: دلایل نارضایتی پینکر از نگارش آکادمیک
- هدر رفتن استعداد: پینکر معتقد است که “حجم عظیمی از کارهای واقعاً درخشان” و “افراد واقعاً باهوش” در دانشگاه وجود دارد، اما این دانش “فقط برای سرگرم کردن یکدیگر” در “حلقههای کوچک بسته” استفاده میشود. او میپرسد: “چرا این کار را میکنند؟”.
- عدم دسترسی برای عموم: پینکر تاکید میکند که “مالیاتدهندگان برای آن پول میدهند” و بنابراین “باید قابل دسترس باشد” و “به شکلی ارائه شود که قابل درک باشد”.
- هدر رفتن تلاش و پتانسیل سوءتفاهم: حتی در داخل حرفه، “حجم عظیمی از تلاش هدر رفته و پتانسیل سوءتفاهم در نثر بد” وجود دارد. اگر او مجبور باشد یک پاراگراف را “پنج یا شش بار بخواند تا بفهمد چه میگویند”، این “اتلاف وقت” است و منجر به “اشتباه در فهم” میشود.
- فرصت از دست رفته برای لذت و زیبایی: نگارش خوب “لذتبخش” است و نگارش بد “آزاردهنده”. پینکر از اینکه دانشگاهیان “اینقدر قدرت مغزی را صرف پژوهش میکنند و سپس وظیفه اساسی آگاه کردن جهان از آنچه انجام دادهاند را نادیده میگیرند”، ناراحت است.
- تخصص در زبان، ضعف در نگارش: پینکر به خصوص از اینکه بسیاری از افراد در رشته زبانشناسی و روانزبانشناسی “نویسندگان بدی هستند” انتقاد میکند. او میپرسد: “شما زبان را مطالعه میکنید… چرا به تحقیقات خود توجه نمیکنید و جملات خود را کمتر دشوار نمیسازید؟”.
H3: برتری نگارش قدیمی و دلیل آن
پینکر به این نکته اشاره میکند که نوشتههای قدیمیتر، مانند نوشتههای جان دی. راکفلر یا توماس ادیسون یا اعلامیه استقلال، اغلب “به طرز شگفتانگیزی خوب نوشته شدهاند” و دارای “نوعی زیبایی و شاعرانگی” هستند. این افراد، اگرچه “نویسنده حرفهای نبودند”، اما “در این کار بسیار خوب بودند”. او سه دلیل برای این پدیده ذکر میکند:
- آموزش بر اساس آثار کلاسیک: آنها بر اساس “آثار بزرگ ادبی” آموزش دیده بودند و “نمونههای خوبی برای تقلید” داشتند.
- اهمیت نگارش به عنوان ابزار ارتباطی: در آن زمان، “تلفن، رادیو، پیامک، رسانههای اجتماعی” وجود نداشت. “نحوه ارائه خود” از طریق نثر بود و بنابراین “آن را پرورش میدادند”.
- عدم وجود انتزاعیات و کلیشهها: آنها “مزیت نداشتن دههها و دههها انتزاعیات و کلیشهها” را داشتند. آنها “قلمروی بکر را کشف میکردند” و “ایدههای جدیدی را منتقل میکردند”. این امر آنها را مجبور میکرد که ایدههای جدید را “به شکلی بیان کنند که خوانندگان یا شنوندگانشان بتوانند درک کنند” و این “آنها را مجبور به استفاده از تصاویر بصری، استعارهها و عبارات و اصطلاحات زنده و بدیع میکرد”.
H3: روند غیررسمیسازی (Informalization)
پینکر اشاره میکند که یک فرآیند به نام “غیررسمیسازی” برای بیش از یک قرن در حال انجام است. این روند در جنبههای مختلف جامعه قابل مشاهده است:
- لباس پوشیدن: مثلاً مردان دیگر کلاه نمیگذارند و زنان دستکش نمیپوشند؛ حتی در پیادهروی، مردم دیگر کت و شلوار و لباسهای رسمی نمیپوشند.
- نحوه خطاب قرار دادن: مردم دیگر همدیگر را با “آقا” و “خانم” خطاب نمیکنند و همه بر اساس “نام کوچک” با هم صحبت میکنند.
- زبان تابو: استفاده از “زبان تابو” و “ناسزاها” در گفتار رایج شده است که یک قرن پیش “غیرقابل تصور” بود.
این فرآیند غیررسمیسازی ناشی از “کاهش سلسله مراتب” است، تا حدودی به عنوان “محصول جانبی دموکراتیزاسیون و فرسایش سلسله مراتب سنتی طبقاتی و آموزشی”. ارزشهای فرهنگی به سمت “خودانگیختگی” (spontaneity)، “صمیمیت” (intimacy)، “طبیعی بودن” (naturalness) و “اصالت” (authenticity) تغییر کرده است. در نتیجه، “زبان فاخر” (fancy language) “متظاهرانه”، “خشک” و “فاصلهانداز” دیده میشود. این امر باعث شده است که “گویش مکالمهای” (conversational vernacular) بر “نثر مدرن” غالب شود. پینکر معتقد است که اگر ما مجبور بودیم به روش قرنها پیش نثر خود را بسازیم، احساس میکردیم که “مردم فکر میکنند بیش از حد رسمی هستیم”.
H2: هوش مصنوعی و آینده نگارش
پینکر دیدگاههای جالبی درباره مدلهای زبانی بزرگ (LLM) و تأثیر آنها بر نگارش ارائه میدهد، با توجه به پیشینهاش در تفکر درباره هوش مصنوعی.
H3: ویژگیهای خروجی LLM
- جنبههای مثبت: خروجی LLM از یک جنبه “خوب نوشته شده است”: “عامیانه و تخصصی نیست”، “ساختار جملات تمایل به سادگی و صحیح بودن دارد” و “حتی پیشرفت ایدهها منظم است” (جمله مقدماتی و جمله پایانی دارد).
- جنبههای منفی: اما از جنبه دیگر “بد” است؛ زیرا “بسیار عمومی و پیشپاافتاده و بیاهمیت” است. پینکر میگوید “تقریباً میتوانید خروجی یک مدل زبانی بزرگ را تشخیص دهید”.
- دلیل کیفیت خروجی: چرا کیفیت نثر LLM “صحیح” است، در حالی که نثر بیشتر دانشگاهیان یا بوروکراتها “صحیح نیست”؟
- تمرین و بازخورد: یک احتمال این است که این مدلها “از طریق تنظیم دقیق و بازخورد شکل گرفتهاند”. یعنی به جای صرفاً “بازگرداندن آمیزهای از متون”، “انسانهای واقعی آن را مجبور به رعایت قالبهای استاندارد کردهاند” (مانند یک مقاله پنج پاراگرافی).
- فرضیه کامپوزیت: پینکر فرضیه دیگری (کاملاً گمانهزنی) را مطرح میکند: همانطور که در زیبایی بصری، یک “کامپوزیت” از چهرهها اغلب “جذابتر” از عناصر تشکیلدهنده آن است (مثلاً ترکیب چهرههای افراد یک سالنامه دبیرستانی منجر به یک چهره جذاب میشود). او میپرسد “آیا این موضوع میتواند در مورد سبک نثر نیز صادق باشد”؟ یعنی اگر “تمام ساختارهای پیچیده و وحشتناک حذف شوند و تنها یک نوع ساختار جمله عمومی باقی بماند، ممکن است زیبا نباشد اما واضح باشد”.
H3: تأمل پینکر بر تأثیر هوش مصنوعی بر آثار خودش
پینکر، که ۹ کتاب نوشته و در حال کار بر دهمین کتاب خود است، در پاسخ به اینکه اگر قرار بود کتابهایش را امروز با توجه به دانشمان از LLMها بازنویسی کند، چگونه متفاوت مینوشت، میگوید: “احتمالاً نه”.
- اهمیت الگویابی از دادههای عظیم: او معتقد است که باید “وزن بیشتری به قدرت انتزاع الگوها از حجم عظیمی از ورودی” میداد.
- تفاوت با هوش مصنوعی کلاسیک: رویکردی که پینکر در آن آموزش دیده بود و سپس توسعه داد (علوم شناختی محاسباتی، زبانشناسی چامسکی، هوش مصنوعی کلاسیک) بیشتر حول “قوانین، الگوریتمها، منطق و برنامهنویسی منطقی” سازماندهی شده بود. “تصور اینکه چگونه یک شبکه عصبی تداعیگرا (associative neural network) میتواند با صرف ورودی و آموزش کافی، ایدهها و نثری معنادار را از این حجم عظیم و بدون ساختار استخراج کند”، دشوار بود.
- تمایز هوش انسانی از LLM: با این حال، پینکر معتقد نیست که “ذهن انسان یک مدل زبانی بزرگ است”. زیرا در این صورت، “معادل آن این بود که یک کودک برای ۳۰ هزار سال به زبان گوش دهد تا بتواند اولین جمله خود را به وضوح بیان کند”. همچنین، “کودکان فقط نیاز به حجم عظیمی از متن ندارند، بلکه در دنیایی قرار دارند که میتوانند بفهمند افرادی که با آنها صحبت میکنند چه میگویند” و “با دنیا تعامل دارند”. این “سبک یادگیری بسیار متفاوتی” نسبت به صرفاً “پردازش حجم عظیمی از متن” است.
- تطبیق دیدگاه: با این حال، پینکر اذعان میکند که باید “هوش مدلهای زبانی بزرگ را با هوش انسانی آشتی میداد”، با توجه بیشتری به “قدرت استخراج الگو از ورودیهای بزرگ”.
نتیجهگیری
درسهای استیون پینکر در زمینه نگارش فراتر از صرفاً قواعد دستوری است؛ آنها به عمق نحوه عملکرد ذهن انسان، چگونگی ارتباط مؤثر و جایگاه زبان در آن میپردازند. “نفرین دانش” به عنوان محوریترین مانع، نیاز به همدلی عمیق با خواننده و جستجوی بازخورد از خارج از دایره تخصصی ما را برجسته میکند. تأکید پینکر بر تصویرسازی بصری و ملموسبودن، و استفاده هوشمندانه از مثالها در کنار کلیسازیها، به خواننده کمک میکند تا ایدهها را به جای صرفاً درک کلمات، “احساس” و “ببیند”.
دشواری نگارش در مقایسه با گفتار، ناشی از نبود زمینه مشترک و بازخورد فوری است که نویسنده را ملزم به پیشبینی و رفع ابهامات میکند. در حالی که نگارش در دوران گذشته اغلب به دلیل نیاز به ابداع زبان جدید برای مفاهیم جدید و تأثیر آموزش کلاسیک، از زیبایی و وضوح بیشتری برخوردار بود، روند “غیررسمیسازی” در دوران مدرن به سمت نثری مکالمهایتر و کمتر رسمی سوق یافته است.
پینکر در نهایت، با نگرشی متفکرانه به هوش مصنوعی مینگرد. در حالی که LLMها قادر به تولید نثری عاری از اصطلاحات تخصصی و با ساختار صحیح هستند، اما فاقد اصالت و جذابیت نگارش انسانیاند. این بینش، نه تنها به ما در بهبود مهارتهای نگارش کمک میکند، بلکه راهنمای ما در درک محدودیتها و پتانسیلهای ابزارهای جدید هوش مصنوعی در عرصه ارتباطات نوشتاری خواهد بود. در نهایت، نگارش خوب، فرآیندی آگاهانه است که مستلزم درک عمیق مخاطب، دقت در انتخاب واژگان و ساختار، و میل به شفافیت و زیبایی است.
بدون دیدگاه