راهنمای جامع نگارش آکادمیک برای دانشجویان دکترا: از سردرگمی ایده تا نگارش اثربخش
نویسنده :دکتر سعید جوی زاده
چکیده (Abstract)
نگارش آکادمیک، ستون فقرات موفقیت در مقطع دکترا و پس از آن در مسیر شغلی دانشگاهی محسوب میشود؛ با این حال، یکی از بزرگترین منابع استرس برای دانشجویان دکترا نیز هست. این مقاله، با نقد توصیه رایج و مضر “فقط بنویس”، رویکردی ساختاریافته و مسئلهمحور را برای نگارش پیشنهاد میکند. تأکید بر توسعه نگارش به عنوان یک مهارت قابل یادگیری، اهمیت ساختار منطقی در تبدیل ایدههای درهمبرهم ذهنی به متنی منسجم، و اتخاذ چارچوب ذهنی صحیح از جمله نکات کلیدی مطرح شده است. فرآیند عملی نگارش شامل کاهش مقیاس وظیفه، جداسازی اکتشاف از ارائه با استفاده از نقشههای ذهنی، شروع با مقدمه، و کار در توالی ناگسستنی برای حل مشکلات نگارشی در همان لحظه، به تفصیل بررسی میشود. همچنین، راهکارهایی برای مقابله با بلوک نویسنده، مدیریت زمان و بهرهوری، غلبه بر چالشهای زبان دوم، ارائه مؤثر نتایج و تعامل با سوپروایزر ارائه میگردد. هدف نهایی، توانمندسازی دانشجویان دکترا برای نگارش روشن، دقیق و متقاعدکننده است که نه تنها فشار را کاهش میدهد، بلکه به بهبود مستمر مهارتهای نگارشی و افزایش اعتماد به نفس نیز منجر میشود.
مقدمه
در مسیر تحصیلی و شغلی هر دانشجوی دکترا و پژوهشگر آکادمیک، نگارش آکادمیک نه تنها یک مهارت، بلکه اساسیترین ارز و واحد سنجش پیشرفت محسوب میشود. پس از اتمام دوره دکترا، حجم قابل توجهی از موقعیتهای شغلی پسادکترا یا دائمی، بر اساس مقالات منتشر شده و توانایی نگارش افراد تعیین میگردد. این امر نشان میدهد که نگارش، تقریباً به اندازه خود پژوهش، از اهمیت بالایی برخوردار است.
با این حال، همین مهارت حیاتی، غالباً به یکی از بزرگترین منابع استرس برای دانشجویان دکترا تبدیل میشود. بخشی از این فشار، ناشی از شرایط خاص دوره دکترا است. برخلاف مقاطع تحصیلی پیشین مانند کارشناسی که ارزیابیها عمدتاً از طریق امتحانات و نمرات تجمعی صورت میگیرد، در دوره دکترا، تمام بار ارزیابی بر دوش یک سند واحد: پایاننامه قرار دارد. این تمرکز شدید بر یک سند، فشار روانی عظیمی را بر دانشجو وارد میسازد. علاوه بر این، ارزیابی پایاننامه بر خلاف امتحانات کارشناسی که نمره نسبی در مقایسه با همکلاسیهاست، بر اساس استانداردهای تعیین شده توسط رشته و اغلب توسط ممتحنهای خارجی از دانشگاههای دیگر صورت میگیرد. این ارزیابی، نسبت به کارهای پیشین منتشر شده و مسائل پژوهشی مرتبط سنجیده میشود که به نوبه خود، فشار را افزایش میدهد.
افزون بر این، پایاننامه دکترا احتمالاً طولانیترین سندی است که اکثر افراد در طول زندگی خود خواهند نوشت. بسیاری از دانشجویان ممکن است در زبان دوم، سوم یا حتی چهارم خود بنویسند، که چالش نگارش را دوچندان میکند. همچنین، نگارش اغلب همزمان با انجام پژوهش صورت میگیرد، به این معنی که دانشجویان با حجم کاری زیادی در آن واحد مواجه هستند. گاهی اوقات نیز دانشجو آنقدر اطلاعات و نکته برای گفتن دارد که نمیداند از کجا شروع کند. با در نظر گرفتن تمام این عوامل، تعجبآور نیست که بسیاری از افراد نگارش را استرسزا مییابند.
نکته قابل تأمل اینجاست که با وجود اهمیت فراوان نگارش آکادمیک، آموزشهای با کیفیت و کافی در این زمینه بسیار محدود است. بسیاری از دانشجویان اذعان میکنند که آموزش مناسبی در این خصوص ندیدهاند و اغلب دانشگاهها تنها کارگاههای کوتاه مدت یا یک بعد از ظهر برای این منظور اختصاص میدهند. این کمبود آموزش، منجر به وضعیتی میشود که سطح مهارتهای نگارشی در دانشجویان معمولاً پایین است، در حالی که دشواری و فشار عاطفی نگارش بسیار بالاست؛ ترکیبی که زمینهساز استرس فلجکننده میشود.
این مقاله قصد دارد با ارائه راهکارهایی عملی و بر اساس دیدگاههای یک متخصص، به دانشجویان دکترا کمک کند تا از دام توصیههای ناکارآمد رهایی یابند و با رویکردی نوین و اثربخش، مهارتهای نگارشی خود را توسعه دهند. ما به شما نشان خواهیم داد که نگارش یک مهارت است، درست مانند هر مهارت دیگری، و قابل یادگیری است. این راهنما به شما کمک خواهد کرد تا ایدههای درهمبرهم ذهنی خود را به نظمی منطقی تبدیل کرده و فرآیند نگارش را به گونهای پیش ببرید که مشکلات را در حین ظهور حل کنید و مهارتهای خود را بهبود بخشید.
H1: چرا نگارش آکادمیک حیاتی است؟
نگارش در محیط آکادمیک فراتر از یک ابزار ارتباطی ساده است؛ این مهارت، ستون فقرات پیشرفت علمی و شغلی محسوب میشود. درک عمیق این اهمیت و چالشهای مرتبط با آن، اولین گام برای تسلط بر این مهارت است.
H2: اهمیت نگارش در مسیر شغلی آکادمیک
همانطور که قبلاً اشاره شد، نگارش مهارتی ضروری برای هر دانشجوی دکتراست، چرا که یکی از مهارتهای اساسی یک آکادمیسین حرفهای به شمار میرود. پس از دوره دکترا، وقتی فرد به دنبال موقعیتهای پسادکترا یا سمتهای دائمیتر است، بخش عظیمی از ارزیابی وی بر اساس تعداد و کیفیت انتشاراتش خواهد بود. به عبارت دیگر، واحد پول اساسی آکادمیا، نگارش است. این حقیقت نشان میدهد که نگارش، به اندازه خود پژوهش، یا حتی میتوان گفت تقریباً به همان اندازه، اهمیت دارد. توانایی تبدیل ایدههای پژوهشی نوآورانه به متنی واضح، منسجم و قابل انتشار، کلید بقا و پیشرفت در فضای رقابتی دانشگاهی است. بدون نگارش مؤثر، حتی درخشانترین تحقیقات نیز ممکن است نادیده گرفته شوند.
H2: فشار بیسابقه نگارش پایاننامه دکترا
با وجود اهمیت حیاتی نگارش، این مهارت یکی از بزرگترین منابع استرس برای دانشجویان دکترا نیز هست. بخشی از این استرس به دلیل شرایط منحصر به فرد مقطع دکترا است.
H3: تفاوت ارزیابی دکترا با مقاطع قبلی
سیستم ارزیابی در دوره دکترا اساساً متفاوت از مقاطع کارشناسی است. در دوره کارشناسی، ارزیابی معمولاً از طریق امتحانات با نمرات تجمعی صورت میگیرد. اما در دوره دکترا، همه چیز بر یک سند واحد به نام پایاننامه (تز) متکی است. این بدان معناست که فشار عظیمی بر این یک سند واحد وجود دارد که باید نماینده سالها کار و پژوهش دانشجو باشد.
علاوه بر این، برخلاف امتحان کارشناسی که نمره آن نسبت به همکلاسیها تعیین میشود، یک پایاننامه دکترا بر اساس استانداردهای تعیین شده توسط حوزه علمی مربوطه قضاوت میشود. اغلب، ممتحنهای خارجی از دانشگاههای دیگر برای ارزیابی اینکه آیا پایاننامه به اندازه کافی برای دکترا مناسب است، دعوت میشوند. این ارزیابی نسبت به کارهای از پیش منتشر شده مرتبط با مسائل پژوهشی مورد نظر انجام میگیرد. این ساختار ارزیابی، به تنهایی، فشار بسیار زیادی را بر دانشجو وارد میکند.
H3: چالشهای اضافی نگارش
علاوه بر فشار ارزیابی، نگارش پایاننامه با چالشهای دیگری نیز همراه است:
- طولانیترین سند: برای اکثریت قریب به اتفاق افراد، پایاننامه احتمالاً طولانیترین سندی است که تا به حال خواهند نوشت. این مقیاس عظیم به خودی خود میتواند دلهرهآور باشد.
- نگارش در زبان دوم: بسیاری از دانشجویان دکترا ممکن است در زبان دوم، سوم یا حتی چهارم خود بنویسند. این موضوع، لایه دیگری از پیچیدگی و چالش را به فرآیند نگارش اضافه میکند و نیاز به تسلط بر ظرافتهای زبانی و اصطلاحات تخصصی را افزایش میدهد.
- نگارش همزمان با پژوهش: اغلب، نگارش پایاننامه در حالی انجام میشود که دانشجو همچنان مشغول انجام پژوهش و جمعآوری داده است. این بار کاری مضاعف به این معنی است که فرد در یک زمان مشغول انجام چندین کار است و این اضافهبار شناختی و زمانی میتواند استرسزا باشد.
- انباشتگی ایدهها: گاهی اوقات، دانشجویان آنقدر چیز برای گفتن دارند که نمیدانند از کجا شروع کنند. این “انباشتگی ایدهها” به جای تسهیل نگارش، میتواند به مانعی بزرگ تبدیل شود و حس سردرگمی را ایجاد کند.
با جمعبندی تمام این عوامل، جای تعجب نیست که بسیاری از افراد نگارش آکادمیک را بسیار استرسزا مییابند.
H2: کمبود آموزش مؤثر در نگارش آکادمیک
یکی از ریشههای اصلی مشکل، کمبود آموزش مناسب و کافی در زمینه نگارش آکادمیک است. همانطور که تجربه نشان داده است، تعداد افرادی که آموزش “واقعاً خوب” در زمینه نگارش آکادمیک دیدهاند، بسیار کم است. این وضعیت در تعداد زیادی از دانشگاهها رایج است، جایی که ممکن است یک کارگاه نیمروزه یا چیزی در این حد ارائه شود. اما میزان آموزش به طور کلی بسیار محدود است.
این کمبود آموزش، وضعیتی را ایجاد میکند که در آن سطح مهارتهای نگارشی افراد معمولاً پایین است؛ به این معنی که دانشجویان با همان مهارتهایی وارد دوره دکترا میشوند که در تحصیلات قبلی خود توسعه دادهاند. اما در مقابل، دشواری کار و فشار عاطفی نگارش به شدت بالاست. این تضاد، “یک دستورالعمل عالی برای استرس فلجکننده” را میسازد. این بدان معناست که دانشجویان بدون آمادگی لازم، وارد یکی از چالشبرانگیزترین جنبههای تحصیلات عالی خود میشوند، و این مسئله به شدت به استرس و ناکارآمدی آنها دامن میزند.
H1: چرا توصیه “فقط بنویس” مضر است؟
در مقابل این فشارهای نگارشی، یک توصیه رایج و تقریباً جهانی در کتابها، وبلاگها، ویدئوها و منابع دیگر وجود دارد: “فقط بنویس”، “نگران جزئیات یا ساختار نباش”، “فقط کلمات را روی صفحه بیاور تا چیزی برای کار کردن داشته باشی که بعداً بتوانی ویرایش کنی”. همچنین اگر گیر کردی، “درباره چیز دیگری بنویس”. در نگاه اول، این توصیه ممکن است مفید به نظر برسد، به خصوص اگر واقعاً مطمئن نباشید که چه کاری انجام دهید و بخواهید فقط صفحاتی را پر کنید. اما در بلندمدت، مشکلات زیادی ایجاد میکند.
H2: نادیده گرفتن جزئیات حیاتی
اولین مشکل و شاید حیرتآورترین نکته این است که چگونه دانشگاهیان توصیه میکنند “فقط بدون فکر کردن به جزئیات بنویسید”، در حالی که جزئیات در پروژههای آکادمیک بسیار اهمیت دارند. در بسیاری از پروژههای آکادمیک، یک جزئیات کوچک، یک گزاره کوچک، یا یک فرض جزئی است که تفاوت اساسی را در تمام آنچه که در ادامه میآید، ایجاد میکند.
برای مثال، اگر بدون توجه به جزئیات بنویسید و یکی از فرضهای اساسی شما اشتباه باشد، و شما به آن فکر نکرده باشید و فقط صدها صفحه دیگر را بر اساس آن بنویسید، آن یک جزئیات میتواند به این معنی باشد که بقیه متن نیز باید دور ریخته شود. این نشان میدهد که جزئیات، اهمیت حیاتی دارند و نادیده گرفتن آنها میتواند منجر به هدر رفتن حجم عظیمی از زمان و تلاش شود.
H2: عادت به اجتناب از حل مشکلات
مشکل دوم این است که اگر فقط بنویسید و هر بار که به مشکلی برمیخورید، به چیز دیگری مشغول شوید، این عمل پاسخ عادتی اجتناب از مشکلات را در شما آموزش میدهد. این رویکرد شما را به این سمت سوق میدهد که فقط “نوشته را تولید کنید و کلمات را روی صفحه بیاورید” و “نگران آن مشکل نباشید”.
اما مشکل اینجاست که وقتی دیگر چیزهای آسان برای گفتن تمام میشوند، شما با تمام مسائل دشوار روبرو خواهید شد. در این صورت، شما مهارتهای لازم برای حل آن مشکلات را توسعه ندادهاید؛ فقط خود را آموزش دادهاید که “فقط بنویسم، فقط بنویسم، فقط بنویسم”. این بدان معناست که شما مجبور خواهید بود تمام مشکلات دشوار را در حالی که زمان کمتری دارید، حل کنید. این وضعیت نیز به نوبه خود، به طور آشکار استرس را افزایش خواهد داد. این رویکرد، به جای اینکه شما را به یک حلکننده مشکل تبدیل کند، شما را در مواجهه با چالشهای نگارشی ناتوانتر میکند.
H2: دشواری ویرایش متن بیساختار
نکته دیگر اینکه، هرچه بیشتر “فقط کلمات را روی صفحه بیاورید”، ویرایش آن آشکارا دشوارتر خواهد بود. ویرایش صد صفحه متن خام بسیار دشوارتر از ویرایش یک یا دو صفحه است. این وضعیت شبیه این است که شما تلاش میکنید یک مهارت جدید را در مقیاس بسیار وسیع یاد بگیرید. به عبارت دیگر، جاهطلبی شما فراتر از توانایی فعلی شما خواهد بود. این دوباره منجر به استرس شدید شده و احتمالاً به بهبود مهارتهای نگارشی شما کمک نمیکند.
تصور کنید قصد دارید یک ساختمان را بسازید و تمام مصالح را بدون هیچ نقشه یا برنامهریزی قبلی روی هم میریزید. ویرایش این توده بیشکل از مصالح، بسیار سختتر از ویرایش یک نقشه اولیه و منظم است. همین منطق در نگارش نیز صدق میکند.
H2: عدم آموزش واقعی مهارتهای نگارش
رویکرد “فقط بنویس” به طور کامل هیچ چیز در مورد چگونگی نگارش یا ویرایش مؤثر به شما نمیگوید. کسانی که این توصیه را میدهند، شما را رها میکنند و شما ممکن است فکر کنید که “من بلوک نویسنده خود را پشت سر گذاشتهام، میتوانم فقط بنویسم و نگران آن نباشم”. اما آنچه آنها مجبور نیستند با آن سر و کله بزنند، آشفتگی عظیمی است که برای مردم باقی میماند. این یک “شکست تکاندهنده” برای کسانی است که ادعا میکنند مربی نگارش هستند و توصیه میکنند “فقط بنویسید”.
H3: مقایسه با سایر مهارتها (آشپزی، رانندگی)
هیچ حوزه دیگری از فعالیتهای انسانی وجود ندارد که در آن یک معلم صالح به شما بگوید “فقط آن را انجام بده، تا جایی که میتوانی سریع انجام بده، ادامه بده و جزئیات را نادیده بگیر”. تصور کنید اگر یک آشپز بودید و به مدرسه آشپزی میرفتید و آنها میگفتند: “فقط آشپزی کن، غذایت را نچش، نگران مواد یا تکنیک نباش، فقط سریعترین حالت ممکن غذا را روی بشقاب بیاور”. این آشکارا مضحک است. یا یک مربی رانندگی که میگوید: “فقط رانندگی کن، نگران علائم راهنمایی و رانندگی یا اتفاقات اطرافت نباش، فقط تا جایی که میتوانی سریع حرکت کن”. این در هیچ سطحی منطقی نیست.
دیدگاه متخصص این است که نگارش یک مهارت است، درست مانند هر مهارت دیگری. یادگیری چگونگی نگارش خوب، با توجه به جزئیات و ساختار، و اتخاذ تصمیمات آگاهانه در حین کار، کاملاً ممکن است. اگر این مهارتهای اساسی را توسعه دهید، نگارش یک پیشنویس خوب، یک پیشنویس اول خوب، به سرعت نسبتاً بالا امکانپذیر خواهد بود. این رویکرد، بر یادگیری و اعمال اصول نگارشی تأکید دارد، نه بر صرفاً “پر کردن صفحه”.
H1: نگارش آکادمیک به مثابه یک مهارت قابل یادگیری
مشکل اساسی که ما میخواهیم حل کنیم این است که ایدهها و دانش در ذهن شما به ترتیب منطقی ذخیره نشدهاند. بلکه بیشتر شبیه به “درهمبرهمی درهمتنیده از ایدهها و بینشهای مرتبط” هستند. اگر فقط به ترتیبی که ایدهها به ذهنتان میرسند بنویسید، متن شما آن درهمبرهمی درهمتنیده را منعکس خواهد کرد. در نتیجه، هیچ ساختار کلی وجود نخواهد داشت و ایدههای فردی به درستی توسعه نخواهند یافت.
H2: از سردرگمی ایدهها تا نظم منطقی
هدف اصلی این رویکرد، ارائه راهی برای تبدیل این درهمبرهمی درهمتنیده از ایدهها در ذهن شما به یک ترتیب منطقی است. این کار، نگارش را از یک فرآیند خودجوش و نامنظم به یک فرآیند آگاهانه و ساختاریافته تبدیل میکند.
H2: حل مشکلات و توسعه مهارت
همچنین، هدف، ارائه راهی برای رویکرد به فرآیند نگارش است که به شما کمک کند مشکلات را در همان لحظه که پدیدار میشوند، حل کنید و مهارتهای نگارشی خود را توسعه دهید. این رویکرد بر یادگیری فعال و حل مسئله در حین نگارش تأکید دارد، نه بر اجتناب از آنها.
H1: چارچوب ذهنی صحیح برای نگارش
قبل از پرداختن به جزئیات ساختار و فرآیند نگارش، مهم است که در مورد چارچوب ذهنی صحبت کنیم. یکی از دامهایی که افراد اغلب در نگارش در آن گرفتار میشوند، این است که فکر میکنند باید “نشان دهند چقدر میدانند”. این شبیه به امتحان کارشناسی است که در آن، شما بر اساس چه نسبتی از سرفصلها را به خاطر دارید، مورد ارزیابی قرار میگیرید. هر چیزی که فراموش کنید، نمره از دست میدهید. چون شما این سیستم را در تمام دوران تحصیلی خود طی کردهاید، این فرض ضمنی را به دوره دکترا نیز منتقل میکنید. در نتیجه، بسیاری از افراد با این ذهنیت شروع به نگارش میکنند که “باید نشان دهم تمام این مقالات مختلف را خواندهام” و “باید به ممتحن نشان دهم چقدر میدانم”.
H2: نمایش دانش در مقابل انتخاب اطلاعات مرتبط
اما اگر میخواهید نشان دهید که در یک موضوع متخصص هستید، بهتر است از دیدگاه یک فرد با تجربه بالا در آن زمینه به موضوع نگاه کنید؛ مثلاً یک پروفسور برنده جایزه نوبل. فرض بر این است که آنها بیشتر از آنچه واقعاً میگویند، میدانند. کاری که آنها انجام میدهند، انتخاب مرتبطترین و مهمترین اطلاعات از دانش خود است.
بنابراین، اگر فرآیند نگارش دکترا را به عنوان تلاشی برای توسعه مهارتهای یک پژوهشگر آکادمیک حرفهای ببینیم، این همان چیزی است که میخواهیم از آن الگو بگیریم. ما میخواهیم از دانش خود، مهمترین و مرتبطترین اطلاعات را انتخاب کنیم تا بتوانیم به طور مؤثر ارتباط برقرار کنیم. این به معنای پرهیز از “افشای تمام دانش” و تمرکز بر “ارائه دقیق و هدفمند” است.
H2: تمرکز بر اهداف خود، نه انتظارات ممتحن
نکته دوم این است که بسیاری از مردم نگرانند که ممتحن چه چیزی را میخواهد ببیند یا چه چیزی را ممکن است بخواهد ببیند. افراد اغلب از شکافهای موجود در دانش خود آگاه هستند، بنابراین شروع به نگرانی میکنند که “این بخشی است که من زیاد درباره آن نمیدانم، پس باید بیشتر بنویسم تا ممتحن را متقاعد کنم که واقعاً آن را میدانم”.
اما باز هم، این یک امتحان کارشناسی نیست که ممتحن با یک سرفصل مشخص و فهرستی از چیزهایی که انتظار دیدن آنها را دارد، وارد شود. ممتحن نگارش شما را بر اساس اهدافی که خودتان تعیین میکنید، قضاوت خواهد کرد. شما عملاً “سرفصل خود را تعیین میکنید” و سپس انتخاب میکنید که چه اطلاعاتی را برای خدمت به نیازهای پروژه خاص خود، مرتبطتر میدانید.
بنابراین، ممتحن کار شما را بر اساس “آنچه شما میگویید قصد انجام آن را دارید” قضاوت خواهد کرد. کل قضیه درباره “آنچه شما میخواهید ارتباط برقرار کنید” است. به طور کلی، این باید چیزهایی باشد که در آنها قوی هستید، نه اینکه نگران باشید ممتحن چه چیزی را میخواهد ببیند. شما محتوای پایاننامه خود را دفاع میکنید و با انتخاب آنچه میخواهید دربارهاش بنویسید، عملاً “زمینه دفاع” یا “سرفصل امتحان” خود را انتخاب میکنید. بنابراین، منطقی است که ممتحن را به “قلمرویی بیاورید که در آن قوی هستید”، به جای اینکه وارد قلمرویی شوید که در آن ضعیفید. این چارچوب ذهنی، به دانشجو اجازه میدهد تا کنترل بیشتری بر روایت پژوهش خود داشته باشد و با اعتماد به نفس بیشتری نگارش کند.
H1: ساختار: قلب نگارش آکادمیک
به عقیده متخصص، ساختار مهمترین چیز در نگارش آکادمیک است و او بیشترین زمان را صرف کار روی آن با دانشجویان میکند. دلیل این امر آن است که ساختار همان چیزی است که به هدایت خواننده کمک میکند.
H2: مدل روایتگونه (Situation-Problem-Response)
به جای اینکه فقط به ترتیبی که ایدهها به ذهنمان میرسند بنویسیم، میتوانیم بر اساس یک ساختار روایتگونه فکر کنیم، جایی که هر قطعه پژوهش، پاسخی به یک مشکل، یک سوال یا یک نیاز است. اگر به هر مقالهای که تا به حال خواندهاید فکر کنید، یک مشکل یا سوال یا نیاز مرکزی وجود دارد که آنها سعی در پرداختن به آن دارند.
آن مشکل، سوال یا نیاز، از یک بستر اولیه (Context) نشأت میگیرد. این بستر میتواند یک وضعیت یا یک سری از رویدادها باشد. برای مثال، پاندمی ویروس کرونا را در نظر بگیرید که یک وضعیت جهانی بود و نیازی را برای انواع خاصی از پژوهشها ایجاد کرد. سپس سوالات خاصی از آن نشأت گرفت. هر قطعه پژوهش فردی، در بستر یک وضعیت واقعی یا یک وضعیت در حوزه پژوهش قرار دارد. این مدل روایی، تقریباً در مورد هر پروژه یا داستانی به طور کلی صدق میکند.
H3: مثال فیلم اسپید
برای توضیح این نکته، میتوان از طرح داستان فیلم “سرعت” (Speed) محصول 1994 استفاده کرد. ایده اساسی و مشکل اصلی این است: “یک بمب در اتوبوس است؛ اگر سرعت اتوبوس به زیر 50 مایل در ساعت برسد، منفجر خواهد شد”. داستان کلی این است که چگونه آنها به این مشکل کلیدی پاسخ میدهند. اما در درون آن طرح و آن مشکل، تعدادی مشکلات کوچکتر وجود دارد که آنها باید در طول مسیر حل کنند. این یک مثال کمی مضحک است، اما ایده اساسی روایت، بدون توجه به پیچیدگی پژوهش شما، صدق میکند. چه پژوهش شما trivial و ساده باشد (مانند این فیلم) یا جدیترین و جهانتغییردهندهترین پژوهش باشد، همین ایده اساسی صدق میکند.
H3: کاربرد عمومی ساختار (مقدمه هر پروژه)
ساختار پایه Situation-Problem-Response برای مقدمه هر پروژه کاربرد دارد. مراحل آن به شرح زیر است:
- وضعیت (Situation) را توصیف کنید: ابتدا یک وضعیت یا رویداد را شرح دهید.
- مشکل یا سوال (Problem/Question) را معرفی کنید: سپس یک مشکل یا سوال را که از آن وضعیت ناشی میشود، معرفی کنید.
- پاسخهای قبلی (Previous Responses) را بررسی کنید: در بیشتر موارد، شما اولین کسی نخواهید بود که به آن مشکل یا سوال کلی میپردازید. ممکن است یک جنبه خاص وجود داشته باشد که قبلاً بررسی نشده باشد و تمرکز خاص پروژه شما باشد، اما اغلب یک سوال گستردهتر وجود دارد. بنابراین، دیگران قبلاً به آن مشکل یا سوال پاسخ دادهاند.
- نیاز یا شکاف (Need/Gap) را شناسایی کنید: اما یک نیاز یا شکاف وجود خواهد داشت که به این معنی است که شما باید به روشی متفاوت به آن نزدیک شوید یا آنچه را که انجام شده است، از جنبهای گسترش دهید.
- هدف خود (Aim) را بیان کنید: و سپس، این شکاف، هدف شما را مشخص میکند که قصد دارید چه کاری انجام دهید.
این مجموعهای از ایدهها است که هر یک از آنها دیگری را تنظیم میکند، یا هر نقطه پاسخی یا نتیجهای از آنچه قبلاً آمده است.
H3: بسط و افزودن جزئیات بدون تغییر ساختار
برای مثال، فرض کنید وضعیتی داریم که در آن تعداد دانشجویان دکترا در سراسر جهان در حال افزایش است. با این حال، مشکلی را مطرح میکنیم: شواهدی مبنی بر سطوح نامتناسب استرس در میان دانشجویان دکترا نیز وجود دارد. سپس، به پاسخهای پژوهشی به این مشکل میپردازیم، مثلاً اینکه “تعداد محدودی از مطالعات تا به امروز مقیاس مشکل را برجسته کردهاند و مؤسسات فردی تلاشهایی کردهاند”. یا اینکه “پشتیبانی بهتر وجود داشته است، اما تحقیقات کمی در مورد اثربخشی مداخلات مختلف انجام شده است”.
در اینجا، وقتی میگوییم “تحقیقات کمی در مورد اثربخشی مداخلات مختلف انجام شده است”، تقریباً واضح است که نقطه بعدی چه خواهد بود: “این پژوهش به بررسی اثربخشی این مداخلات خاص خواهد پرداخت”. این ساختار باعث جریان یافتن متن و هدایت خواننده میشود. این مثال برای همه قابل درک است، اما میتوان آن را به هر موضوعی، هر چقدر هم که فنی یا پیچیده باشد، اعمال کرد.
نکته مهم این است که این نوع ساختار، حتی اگر در ابتدا فقط نقاط اصلی (bullet points) باشند، به عنوان یک چارچوب برای تمام اطلاعات خاصی که میخواهید ارائه دهید، قابل بسط و گسترش است. میتوانیم روی مثال بالا بسط دهیم: “طی 10 سال گذشته، تعداد دانشجویان ثبتنامکننده در برنامههای دکترا در سراسر جهان به شدت افزایش یافته است”. سپس میتوانیم با گفتن “آمارهای اخیر سازمان ملل متحد تخمین میزند که…” این نکته اولیه را با جزئیات پشتیبان تقویت کنیم.
میتوانیم جزئیات بیشتری اضافه کنیم: “در حالی که افزایش تعداد دانشجویان دکترا در سطح جهانی دیده میشود، در کشورهای در حال توسعه حتی چشمگیرتر است، مانند…”. سپس میتوانیم دلیل این امر را توضیح دهیم: “این تا حدی به دلیل تلاشهای هماهنگ در سطح دولتی برای انجام هر کاری است که انجام میدهند”. و سپس مشکل را معرفی کنیم: “اگرچه افزایش مشارکت در پژوهشهای دکترا مزایای متعددی دارد، شواهد اخیر سطوح نامتناسبی از استرس را در میان دانشجویان دکترا نشان داده است”.
ما همان ساختار را حفظ کردهایم، فقط آن را بسط دادهایم و جزئیات پشتیبان و ظرافتهای کوچک اضافی را وارد کردهایم. حتی با افزودن اطلاعات بیشتر، نیازی به تغییر ساختار کلی نداریم. این امر ویرایش نوشته شما را بسیار آسانتر میکند تا اگر بدون هیچ ساختاری مینوشتید. اگر مقالهای را میخوانید که در مورد مزایای افزایش پژوهشگران برای جامعه صحبت میکند، میتوانید این اطلاعات را در جایی از ساختار خود بگنجانید، مثلاً در قسمت “مزایا”. ساختار کلی تغییر نمیکند و شما میتوانید بفهمید کجا اطلاعات را قرار دهید یا جزئیات و ظرافتهای اضافی را اضافه کنید.
H2: ساختار علت و معلولی (Cause and Effect)
برای کسانی که میگویند “فقط بدون فکر کردن به جزئیات یا ساختار بنویسید”، سؤال این است که وقتی میتوانید این کار را انجام دهید، چرا آن روش ضروری است؟ چرا باید صدها صفحه بنویسید، در حالی که میتوانید بار اول آن را کاملاً خوب بنویسید، فقط باید بدانید چگونه. این ایده ساختار را میتوان به هر مقاله، هر بخش از یک مقاله، یا یک پایاننامه اعمال کرد.
اساساً، ما با علت و معلول یا محرک و پاسخ سروکار داریم. یک کرونولوژی طبیعی در رویدادها وجود دارد، به گونهای که A منجر به B میشود. از نظر علل، ما وضعیتها یا رویدادهایی داریم. یک رویداد میتواند یک کشف خاص باشد که سپس یک سوال جدید را مطرح میکند و تحقیقات بیشتری را در پاسخ به آن آغاز میکند. یک وضعیت میتواند یک بیماری همهگیر جهانی باشد که نیازی به توسعه سریع واکسنها را ایجاد میکند و شرکتهای زیادی به آن پاسخ میدهند.
این علل منجر به مشکلات، سوالات یا نیازها میشوند. سپس در سمت راست، ما پاسخها را داریم. ما پاسخها یا پاسخهای جزئی خواهیم داشت، زیرا بندرت یک مشکل را به طور کامل حل میکنید یا به یک سوال کاملاً پاسخ میدهید. و ممکن است پیامدهای دیگری نیز وجود داشته باشد. این پیامدها میتوانند مشکلات جدید، سوالات جدید، نیازهای جدید باشند. به همین دلیل است که مشکلات، سوالات یا نیازها در وسط قرار میگیرند، زیرا میتوانند هم علت باشند و هم معلول.
وقتی تمام این اطلاعات درهمبرهم در ذهن شماست، اگر بتوانید به آن از منظر این جنبهها فکر کنید، میتوانید شروع به ساختاردهی نوشته خود کنید. اگر اطلاعاتی دارید که در این ساختار جای نمیگیرد، معمولاً بهتر است آن را حذف کنید. اگر اطلاعاتی به شما در پاسخ به یک سوال یا خدمت به یک نیاز یا پرداختن به یک مشکل کمک نمیکند، احتمالاً برای کاری که انجام میدهید خیلی مرتبط نیست.
H3: مثال نظریه تاریخی
مثال دیگر: فرض کنید در مورد یک نظریه خاص صحبت میکنید و میخواهید مقدمهای تاریخی ارائه دهید. میتوانیم با یک وضعیت قدیمی شروع کنیم: “تا اواخر دهه 1960 به طور گستردهای باور بر این بود که [هرچه که هست]”. سپس یک رویداد یا کشف داریم، چیزی که آن وضعیت را مختل کرد: “فقط با کشف [هرچه که هست] در سال 1967 توسط [این شخص] بود که نحوه تفکر مردم در مورد آن شروع به تغییر کرد”.
سپس پاسخها یا پیامدها را داریم: “این به توسعه یک نظریه کاملاً جدید در مورد [هرچه که هست] بر اساس ایده [آن] منجر شد”. و البته میتوانیم پیامدهای دیگری نیز داشته باشیم: شاید این نظریه به توضیح چیزی کمک کرد، مبنایی برای یک فناوری جدید بود، منجر به اختلاف نظر یا بحث در این زمینه شد، و غیره. شما میتوانید انتخاب کنید که چگونه میخواهید آن را هدایت کنید، بنابراین در این زمینه بسیار انعطافپذیر است.
H2: ساختار برای بخشهای بازنگری ادبیات (Literature Review)
در مورد مرور ادبیات، همانطور که گفته شد، هر مقاله را میتوان پاسخی به یک مشکل یا سوال خاص در نظر گرفت. مثلاً، مشکل “چگونه X را تعریف یا اندازهگیری کنیم؟”. معمولاً داستان در بیشتر موارد در ادبیات بسیار مشابه است. ادبیات ممکن است شبیه یک درهمبرهمی بزرگ از چیزهای متناقض به نظر برسد، اما به طور کلی، روایتها بارها و بارها تکرار میشوند، و اگر بتوانید آنها را تشخیص دهید، به نگارش شما کمک زیادی میکند.
H3: روایت تکامل راهحلها
به طور کلی، اتفاقی که میافتد این است که مشکلی وجود داشته است، کسی راه حلی پیشنهاد میدهد، و سپس این راهحل تأثیراتی دارد. شاید ایدهای که این شخص پیشنهاد میکند، نفوذ پیدا کند، یا شاید بحثی را برانگیزد، یا به طور گستردهای پذیرفته شود. این راهحل اولیه که کسی پیشنهاد داده است، ممکن است مشکل یا محدودیتی داشته باشد. مثلاً، تکنیکی را توسعه دادهاند که بسیار خوب کار میکند اما فقط برای مجموعهای محدود از شرایط یا نمونهها.
سپس دیگران با توسعه جایگزینها به آن پاسخ میدهند. این میتواند یک اصلاح تکنیک باشد، یا یک روش کاملاً متفاوت برای دستیابی به همان چیز. این اغلب منجر به وضعیت فعلی در لبه برش میشود، جایی که مردم روی مشکلات خاصی با آن نوع تکنیک کار میکنند. این رویکرد، زمینهای برای ادبیات فعلی فراهم میکند.
این ساختار نیز بسیار انعطافپذیر است. شما میتوانید این تاریخچه را خیلی مختصر در یک یا دو پاراگراف پوشش دهید، یا میتوانید 10، 20، یا 100 صفحه جزئیات در مورد تمام تحولاتی که در این داستان رخ داده است، ارائه دهید. این کاملاً به شما بستگی دارد که چقدر جزئیات ارائه دهید، بسته به اینکه کدام بخشها برای پژوهش شما مهمتر هستند.
H3: رویکردهای جایگزین (چندین روش اصلی)
میتوانیم با این ساختار بازی کنیم. فرض کنید به جای اینکه یک نویسنده یک راهحل پیشنهاد دهد، میتوانیم به روشی متفاوت به آن نزدیک شویم و بگوییم “سه راه اصلی برای این کار وجود دارد”. “اولین و شاید پرکاربردترین، توسط این شخص پیشنهاد شد”. در اینجا، به جای ارائه یک روایت تاریخی، وضعیت را در حوزه مورد نظر توصیف میکنیم. این نشاندهنده اجزای مکانیک این ساختار و دلیل کارایی آن است.
پس، “سه راه اصلی برای این کار وجود دارد. اولین و پرکاربردترین توسط این شخص پیشنهاد شد”. آن را با هر جزئیاتی که میخواهید توضیح دهید. و سپس دوباره مشکلی را معرفی میکنیم: اگر سه راه وجود دارد که مردم آن را انجام میدهند، باید دلیلی وجود داشته باشد که چرا همه از راه اول استفاده نمیکنند. پس، برخی محدودیتها یا نوعی مشکل وجود دارد: “اگرچه این رویکرد در این روش مؤثر است، اما دارای این نقطه ضعف است که [هرچه که هست]”. و سپس دیگران پاسخها را توسعه میدهند.
همانطور که گفته شد، این نوع ساختار به هر بخش از یک مقاله یا پایاننامه اعمال میشود. درک این ایده اساسی بسیار مهم است.
H1: فرآیند نگارش عملی
اکنون به چگونگی اجرای این ایدهها در عمل میپردازیم.
H2: کاهش مقیاس و تمرکز
هنگامی که با یک کار بزرگ و دشوار روبرو هستید، اغلب باید آن را سادهسازی کنید. به جای تلاش برای نوشتن یک پیشنویس کامل، یک فصل کامل، یا انجام کارها در مقیاس بزرگ، بهتر است روی یک بخش در یک زمان تمرکز کنید و تمام توجه خود را به آن معطوف کنید. سعی کنید بین بخشهای مختلف نپرید.
این کار، مقیاس را کاهش میدهد و پیچیدگی را کم میکند و کار را کمی قابل کنترلتر میسازد. اگر در مرحلهای هستید که تحت فشار زمانی قرار دارید و مثلاً در حال نگارش پایاننامه نهایی خود هستید، توصیه میشود یک فصل در یک زمان بنویسید، و به طور خاصتر، یک بخش در یک زمان.
اگر در مراحل اولیه هستید و فقط میخواهید تمرین کنید، پیشنهاد میشود قطعات کوتاه و مستقل با تمرکز خاص بنویسید. به عنوان مثال، یک بخش کوچک که فقط تئوری پشت تکنیکی را که استفاده میکنید توضیح میدهد. این کار بسیار قابل دستیابیتر و قابل کنترلتر از صرفاً ریختن هر آنچه به ذهنتان میرسد روی کاغذ و تلاش برای آوردن تمام دانش خود روی صفحه است.
H2: جداسازی اکتشاف از ارائه (نقشه ذهنی)
نکته دوم، جداسازی فرآیند اکتشاف از ارائه است. یکی از توجیههای رویکرد “فقط کلمات را روی صفحه بیاور” این است که به شما کمک میکند ایدهها را کشف کنید و بفهمید چه چیزی برای کار کردن دارید. اما همانطور که گفته شد، این کار مشکلات زیادی ایجاد میکند زیرا ویرایش آن کار بسیار دشوار میشود.
اگر هدف فقط اکتشاف یک ایده یا داشتن چیزی برای کار کردن است، میتوانید این کار را بدون نگارش رسمی در یک ساختار خطی انجام دهید. همانطور که قبلاً اشاره شد، ایدهها در ذهن شما به ترتیب آسانی برای خواندن ذخیره نشدهاند؛ آنها یک درهمبرهمی بزرگ درهمتنیده هستند و مغز شما تمایل دارد بین چیزهای مختلف بپرد. این برای خلاقیت عالی است، اما اگر یک جریان سیال ذهنی بنویسید، هیچ کس آن را درک نخواهد کرد.
راهکار پیشنهادی این است که به جای تایپ کردن در یک سند، یک نقشه ذهنی (mind map) ایجاد کنید. در این روش، ایدهها را روی کاغذ میریزید و میتوانید به سرعت بفهمید چه چیزی دارید. این کار را با قرار دادن عنوان در مرکز شروع کنید، مثلاً “مدیریت استرس دکترا”. سپس اطراف آن مینویسید و اتصالات بین ایدههای مختلف را ترسیم میکنید. میتوانید یادداشتها را اضافه کنید؛ مثلاً اگر شکافی وجود دارد، چیزی که باید به دنبال آن باشید. یا اگر در حال نوشتن مرور ادبیات هستید، میتوانید کنار یک ایده خاص بنویسید “مرجع را دو بار بررسی کن که فکر میکنی این ایده از آنجا آمده است”.
H3: مزایای نقشه ذهنی
نقشه ذهنی به سرعت آنچه را که دارید و نیز شکافها را نشان میدهد و کارهایی را که ممکن است نیاز به انجام آنها در مرحله آمادهسازی داشته باشید، شناسایی میکند. میتوانید این کار را بدون فکر اولیه در مورد ساختار، و به صورت بسیار آزاد انجام دهید. این کار بسیار سریع است؛ در 30 دقیقه یا کمتر، گاهی اوقات میتوانید به اندازه یک فصل کامل ایده جمعآوری کنید.
همچنین، نقشه ذهنی بسیار سریع قابل مرور است. اگر یک تکه کاغذ A4 داشته باشید، میتوانید با یک نگاه همه چیز را ببینید. اما اگر رویکرد “فقط بنویس” را دنبال کنید و 50 صفحه از یک جریان سیال ذهنی داشته باشید، پیدا کردن چیزها واقعاً دشوار است. بنابراین، سرعت مرور و قابلیت ارجاع مجدد به آن، یکی از مزایای کلیدی روش نقشه ذهنی است.
H2: شروع با مقدمه
پس از اینکه مجموعهای از ایدهها را از طریق نقشه ذهنی جمعآوری کردید، میتوانید شروع به نوشتن کلمات روی صفحه کنید. متخصص همیشه با مقدمه شروع میکند. این برخلاف بسیاری از توصیههای رایج است که میگویند مقدمه را باید در آخر نوشت، زیرا فقط در پایان است که میدانید چه چیزی میخواهید بگویید.
اما به ویژه اگر در علوم تجربی هستید، آزمایشها را انجام دادهاید، دادهها را دارید، تحلیلها را انجام دادهاید، بنابراین باید حداقل مشکل اساسی را که به آن پاسخ میدهید، بدانید. بنابراین، باید کاملاً ممکن باشد که مقدمه را در ابتدا بنویسید. اگر نمیدانید هدف مقاله یا آزمایش چیست، این مشکلی است که با نگارش حل نمیشود؛ بلکه باید آزمایشهای خود را مرتب کنید و برنامهریزی کنید که در کجا هستید.
H3: مزایای شروع با مقدمه
اگر با مقدمه شروع کنید، یکی از مزایای بزرگ این است که دقیقاً به شما میگوید تمرکز شما باید کجا باشد. اگر مقدمه را نقطه شروع در نظر بگیرید، چالش اصلی این است که چه چیزی را ابتدا بگوییم، چه چیزی را تنظیم کنیم تا خواننده را به بدنه اصلی کار هدایت کنیم.
با وجود ساختار اساسی (تنظیم یک وضعیت که منجر به مشکلی میشود و سپس شما به آن پاسخ میدهید)، باز هم میتواند کمی دشوار باشد زیرا باید فکر کنید از چه کلماتی استفاده کنید و مشکل بیان را حل کنید. اما چون ما تمرکز را فقط به مقدمه و پاراگراف اول مقدمه محدود کردهایم، نیازی به مقابله با تمام مسائل دیگر ندارید. بنابراین، با محدود کردن تمرکز، این یک مشکل قابل حل میشود.
H2: کار در توالی ناگسستنی و مواجهه با مشکلات
از آن نقطه به بعد، متخصص همیشه سعی میکند به صورت یک توالی ناگسستنی از مقدمه تا هر جایی که هستید کار کند. این یکی از کارهایی بود که او هنگام نوشتن پایاننامهاش تصمیم گرفت انجام دهد. در دوران کارشناسی، او اغلب نزدیک به مهلت مقرر و با عجله مینوشت، بنابراین در سند جابجا میپرید. اگر گیر میکرد، در مورد بخش دیگری مینوشت. اما او متوجه شد که برای کاری در مقیاس یک پایاننامه، این کار تمام این شکافها را ایجاد میکند و پیوند زدن همه آنها به هم بسیار دشوارتر خواهد بود.
تصمیم او این بود که اساساً از هیچ مشکلی اجتناب نکند. هر جا که در سند بود، تمرکز او همان جا بود و باید سعی میکرد آن مشکل را حل کند. یکی از پیامدهای این رویکرد این است که هرگز نیازی به تصمیمگیری در مورد اینکه روی چه چیزی کار کند نداشت؛ هر جا که بود، همان را ادامه میداد.
H3: ماهیت “بلوک نویسنده” و راهحلها
وقتی به این نقطه میرسید، ممکن است به “بلوک نویسنده” (Writer’s block) مشهور برخورد کنید. در اینجاست که بسیاری از مردم میگویند “فقط ادامه بده” یا “روی چیز دیگری کار کن”. اما بلوک نویسنده یک وضعیت واحد نیست؛ این یک چیز واحد نیست، بلکه میتواند علل مختلفی داشته باشد.
گاهی اوقات ممکن است فقط نیاز داشته باشید که زمانی را صرف پیدا کردن کلمات مناسب کنید. متخصص اغلب آن را اینگونه تجربه میکند که “ایده را دارم، میدانم چه میخواهم بگویم، اما نمیتوانم آن را به دست بیاورم”. و اگر خیلی سخت تلاش کند، “مثل این است که ناپدید میشود”. “مثل تلاش برای گرفتن مه است.”. اما اگر با آن بماند و کمی آرام باشد، اغلب میتواند راه درستی برای بیان آن پیدا کند.
برخی چیزها بیانشان آسانتر از بقیه خواهد بود. به ویژه چیزهایی که بارها در مورد آنها صحبت کردهاید یا ایدههایی که واقعاً خوب میشناسید یا در مورد آنها مطمئن هستید، تمایل دارند آسانتر باشند. سپس چیزهای دیگری وجود دارد که شاید هرگز قبلاً آنها را توضیح ندادهاید، یا موضوعاتی که در آنها قوی نیستید، و فقط کمی زمان بیشتری میبرند. شما باید به خودتان آن زمان را بدهید تا سعی کنید آن مشکل را حل کنید. بنابراین، گاهی اوقات واقعاً فقط مسئله ماندن با آن، آرامش، و تلاش برای یافتن کلمات مناسب است.
H3: حرکت به عقب برای اصلاح، نه به جلو برای اجتناب
با این حال، گاهی اوقات در این نقطه متوجه میشوید که این نکته بعدی که سعی در توضیح آن دارید، شاید باید زودتر در سند بیاید. این اتفاق همیشه برای متخصص میافتد؛ هرچه عمیقتر میرود، “بنیادیتر” میشود و سپس متوجه میشود که “در واقع باید این را از همان اول میگفتم”.
حتی اگر متخصص هرگز به جلو نمیپرید تا در مورد بخش دیگری بنویسد، اما برمیگشت و اگر این ایده باید اینجا قرار میگرفت، آن را آنجا قرار میداد. او این را مانند “حفر یک تونل از میان یک کوه” تصور میکند. هر کجا که انتهای تونل است، نمیتوانید عمیقتر به کوه بپرید، نمیتوانید به جلو بپرید؛ باید روی “سنگنوردی” کار کنید. اما اگر متوجه شدید که باید به عقب برگردید و بخشی از تونل را تقویت کنید (مثلاً داربست چوبی قرار دهید)، این اشکالی ندارد. بنابراین، برگشتن و تقویت بخشی از آنچه قبلاً انجام دادهاید اشکالی ندارد، اما نمیتوانید به جلو بپرید. باید راهی برای حل این مشکل در “سنگنوردی” پیدا کنید، هرچه که هست.
گاهی اوقات متوجه میشوید که این ایده باید در جایی زودتر از سند بیاید. گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید که “اگر فقط آن ایده را حذف کنم، مشکلم حل میشود”. در این صورت، میتوانید به نقشه ذهنی خود، به مخزن ایدههای خود برگردید، چیزی دیگر را پیدا کنید که بهتر جا میافتد، و اغلب در این صورت نوشتن دوباره شروع به روان شدن میکند. در مواقع دیگر، این ایده فقط باید بعداً بیاید، بنابراین آن را کنار میگذارید و یادداشت میکنید که “آن را در فصل سوم یا هر جای دیگری قرار ده”. بنابراین، شما تعدادی گزینه مختلف برای کارهایی که در این نقطه انجام میدهید، دارید.
H1: نکات مهم برای بهرهوری و بهبود
همانطور که قبلاً اشاره شد، هرچه کار دشوارتر باشد، به توجه بیشتری نیاز دارد. و اگر سعی در حل یک مشکل نگارشی دارید که دقیقاً نمیدانید راهحل آن چیست، به توجه کامل شما و صبر و پشتکار برای ماندن با مشکل نیاز دارد.
H2: اهمیت توجه کامل و پشتکار
گاهی اوقات ممکن است لازم باشد که کمی عقب بکشید، آرام باشید، فکر کنید و دوباره مشغول شوید. در مورد متخصص، او اغلب پشت کامپیوتر مینشیند و به بیرون پنجره خیره میشود. “نوعی اجازه دادن به افکار برای عبور است و سپس در نهایت راهحل را پیدا میکنم”. اما در مواقع دیگر ممکن است لازم باشد “فقط از محیط دور شوم، کمی پیادهروی کنم، ذهن خود را بازنشانی کنم و سپس برگردم”.
این ما را به مهمترین نکته بازمیگرداند: هنگامی که از کار فاصله میگیرید یا خسته میشوید، آنلاین نشوید، تلفن خود را برندارید. زیرا در این صورت، فرصت حل آن مشکل را از خود سلب میکنید.
H2: استراحت مؤثر: دوری از صفحه نمایش و اینترنت
اگر از کار فاصله بگیرید، از کامپیوتر دور شوید، مثلاً در محوطه دانشگاه قدم بزنید، ناخودآگاه شما میتواند به کار روی مشکل ادامه دهد و اغلب متوجه میشوید که وقتی برمیگردید، حس وضوح بیشتری دارید. اگر این فرآیند را با ایمیل، تیتر اخبار، فیسبوک، اینستاگرام، تیکتاک یا هر چیز دیگری مختل کنید، آن فرصت را کاملاً از بین میبرید.
بسیاری از مردم ایمیل و آنلاین شدن را نوعی استراحت میدانند، اما از نظر ذهنی استراحت نیست، زیرا شما خود را با اطلاعات پر میکنید. و از نظر فیزیکی نیز استراحت نیست، زیرا همچنان به یک صفحه خیره شدهاید.
H3: فواید گستردگی میدان دید
از دیدگاهی متفاوت، اگر به میدان دید خود فکر کنید، وقتی در حال نگارش هستید، به یک صفحه خیره شدهاید و یک پنجره تمرکز بسیار باریک دارید. سپس به تلفن خود نگاه میکنید و آن پنجره حتی باریکتر میشود. یک پادکست عالی عصبشناسی توسط فردی به نام اندرو هیوبرمن وجود دارد که در مورد تمرکز و استرس صحبت میکند و او بر اهمیت گسترش میدان دید خود هنگامی که برای مدت طولانی روی چیزی تمرکز کردهاید، تأکید میکند. این کار تأثیرات عصبی-روانی مهمی دارد. این چیزی است که واقعاً مهم است: شکستن عادت چک کردن ایمیل یا خیره شدن به صفحه نمایش در تمام مدت. شما به زمانی نیاز دارید که از دید محیطی خود استفاده کنید – هم از نظر فیزیکی و هم استعاری. زیرا وقتی دید خود را کمی گسترش میدهید، گاهی اوقات اتصالات بین ایدهها را میبینید که به شما در حل برخی از این مشکلات کمک میکند.
H2: مواجهه با کمالگرایی دروغین و بیتفاوتی
هنگامی که در مورد این روش کار صحبت میشود – یعنی درگیر شدن با مشکل و تلاش برای حل آن در حین کار، و اساساً تلاش برای نوشتن بهترین پیشنویس اول که میتوانید – بسیاری از مردم مسئله “کمالگرایی” را مطرح میکنند. اما کمالگرایی کلمه کاملاً درستی نیست. هیچ ایرادی در تلاش برای انجام کاری به بهترین شکل ممکن وجود ندارد. و قطعاً در کارهای تجربی شما، کمی کمالگرایی مهم است. اگر یک گام خاص را از دست بدهید یا کاری را به درستی انجام ندهید، نتایج مورد نظر را نخواهید گرفت. بنابراین، زمانهایی وجود خواهد داشت که باید کاملاً کمالگرا باشید.
H3: تمایز بین کمالگرایی و عدم تصمیمگیری
جاهایی که این مسئله با سوءتفاهم مواجه میشود، زمانی است که کمالگرایی به معنای تلاش برای انجام بهترین کار و داشتن یک فرآیند یا هدف روشن در ذهن نیست، بلکه بیشتر به معنای داشتن نوعی تردید یا خودشکاکیت بیش از حد است. جایی که شما یک جمله مینویسید و هیچ چیز که مینویسید هرگز به اندازه کافی خوب نیست، بنابراین آن را حذف میکنید. سپس چیزی مینویسید و آن را حذف میکنید، چیزی مینویسید و آن را حذف میکنید. این نوعی رفتار مبتنی بر خودقضاوت یا ترس از قضاوت دیگران است. این واقعاً کمالگرایی نیست، بلکه چیز دیگری است: عدم تصمیمگیری.
در سوی دیگر طیف، ما “بیمبالاتی کامل” (total carelessness) را داریم. این همان چیزی است که در مورد “فقط با عجله بنویس” صحبت شد، جایی که تمام فکر کردن را به بعد موکول میکنید، مشکلات را به محض ظهور رها میکنید و هیچ توجهی به جزئیات ندارید. مردم اغلب این رویکرد را به عنوان مقابلهای با آنچه “کمالگرایی” مینامند (و متخصص آن را عدم تصمیمگیری میخواند) توجیه میکنند. اما فضای زیادی بین این دو افراط وجود دارد.
اگر روی هر کلمهای که مینویسید وسواس داشته باشید و همه چیز باید “کامل” باشد، این آشکارا سالم نیست. اما بیتوجهی کامل نیز سالم نیست. بنابراین، طیفی وجود دارد که در آن میتوانید به کاری که انجام میدهید توجه و دقت داشته باشید، اما بدون اینکه بیش از حد نگران نتیجه نهایی باشید. یعنی بدون اینکه تحت سلطه ترس از اشتباه کردن یا ترس از نحوه قضاوت مردم قرار بگیرید.
H3: اهمیت دقت در بیان اهداف پایاننامه
شما میتوانید موقعیت خود را در این طیف تنظیم کنید. ممکن است زمانهایی باشد که به دلیل شرایط، مجبور شوید کمی سریعتر پیش بروید، مثلاً نزدیک شدن به مهلت ارسال. در این زمانها، ممکن است کمی کمتر دقت کنید و اولویت شما صرفاً “انجام سریع کارها” باشد.
اما زمانهای دیگری نیز وجود خواهد داشت، یا بخشهایی از نوشته شما، که در آنها باید کاملاً کمالگرا باشید. در ابتدای بحث اشاره شد که ممتحنها کار شما را بر اساس “آنچه شما میگویید اهداف شما هستند” قضاوت خواهند کرد. بنابراین، جایی که یک جمله میگوید “هدف این پایاننامه یا این مقاله این است”، ممتحن تمام چیزهای دیگر را بر اساس آن قضاوت خواهد کرد. بنابراین، شما باید آن را واقعاً با دقت بیان کنید و ارزشش را دارد که کمی زمان صرف آن کنید. تعداد دفعاتی که متخصص کار افراد را خوانده است و در سه یا چهار مکان مختلف اهداف پایاننامه را ذکر کردهاند و همه آنها متفاوت هستند، و هیچ یک از آنها همان چیزی نیست که در مکالمه گفتهاند، زیاد است. این بدان معناست که “چگونه میتوانم بقیه را قضاوت کنم، زیرا نمیدانم چه کاری میخواهید انجام دهید؟”.
H3: انعطافپذیری در سرعت نگارش
بنابراین، زمانهایی وجود خواهد داشت که باید کمی بیشتر کمالگرا باشید، اما میتوانید موقعیت خود را تنظیم کنید. به عنوان مثال، اگر پشت کامپیوتر نشستهاید، 45 دقیقه است که هیچ کلمهای ننوشتهاید، شاید کمی بیشتر به اولویتبندی سرعت متمایل شوید و بگویید: “در نیم ساعت آینده سعی میکنم 100 کلمه بنویسم”. و وقتی کمی شتاب گرفتید، میتوانید سرعت را کمی کاهش دهید. و در مقطعی بعداً میتوانید برگردید و کمی بیشتر کمالگرا باشید، آنچه را نوشتهاید تصحیح کنید، و غیره. بنابراین، ما میتوانیم موقعیت خود را تنظیم کنیم؛ این یک رویکرد کمی دقیقتر و ظریفتر است.
H2: توسعه مهارت و اعتماد به نفس
همانطور که گفته شد، برخی چیزها نوشتنشان آسانتر از بقیه خواهد بود. سرعت شما به طور طبیعی در حین درگیر شدن و حل مشکلات تغییر خواهد کرد. به خودتان فشار نیاورید که همیشه سرعت یکسانی را حفظ کنید. باید به خودتان اجازه دهید که آرام شوید، آرام باشید و مشکلات را در حین کار حل کنید.
اما وقتی کمی زمان میگذارید و با یک مشکل روبرو میشوید، و سپس راهحل را پیدا میکنید، احساس خوبی دارد. احساس خوبی است که با این مسائل درگیر شدهاید، به جای اینکه آنها را به بعد موکول کنید. و در نهایت، اینگونه مهارتهای نگارشی خود را بهبود میبخشید و اعتماد به نفس پیدا میکنید.
H1: سوالات متداول و راهکارهای عملی
در این بخش، به برخی از سوالات رایج دانشجویان دکترا در مورد نگارش پاسخ داده میشود.
H2: زمانبندی نگارش در طول دکترا
سوال در مورد زمانبندی نگارش، مثلاً دو ساعت در روز یا بلوکهای زمانی بزرگ، به مرحلهای از دکترا که در آن هستید بستگی دارد. برخی افراد میگویند باید هر روز بنویسید، اما متخصص لزوماً با این موافق نیست، زیرا به هدف نگارش بستگی دارد. مهمترین چیز پژوهش شماست، بنابراین این باید اولویت اصلی برای بخش عمدهای از دوره دکترا باشد. دورههایی وجود خواهد داشت که اصلاً نمینویسید و 100% روی پژوهش و تحلیل متمرکز هستید.
با این حال، اگر در نگارش اعتماد به نفس زیادی ندارید و میخواهید زمانی را برای توسعه آن مهارت اختصاص دهید، این ایده بدی نیست. به ویژه اگر در زبان دوم مینویسید و میدانید که این ممکن است یک نقطه ضعف باشد، تمرین واقعاً مهم است. تعداد افرادی که باید پایاننامهای را به انگلیسی بنویسند و میدانند که این یک نقطه ضعف است (میتوانند صحبت کنند اما نگارش برایشان واقعاً دشوار است)، زیاد است. و سپس به نقطهای میرسند که باید نگارش را شروع کنند و هیچ کاری در مورد آن انجام ندادهاند. آنها سالها فرصت داشتهاند که این مشکل در ذهنشان بوده و مهارتهای نگارش کتبی را تمرین نکردهاند. بنابراین، البته که استرسزا خواهد بود.
پس، اگر این وضعیت شماست، اختصاص دادن زمانی برای تمرین نگارش و شاید دریافت راهنمایی زبانی، ایده بسیار خوبی است. نحوه انجام آن، مثلاً دو ساعت در سهشنبه و جمعه، کاملاً به شما بستگی دارد. اما اگر این نوع تمرین بلندمدت است، انجام آن به صورت منظم ایده خوبی است. زمانهایی وجود خواهد داشت که انجام این کار دشوار است زیرا چیزهایی وجود دارد که فوریتر به نظر میرسند.
H3: تفاوت بین “اطفای حریق” و “کاشتن بذر”
اما نکته اینجاست که توسعه مهارتهای بلندمدت ممکن است در کوتاهمدت فوری نباشد؛ اگر این هفته آن را انجام ندهید، اتفاق بدی نمیافتد. اما اگر به طور مداوم آن را انجام ندهید، به نقطهای میرسید که مثلاً شش ماه دیگر باید پایاننامه خود را بنویسید و نوعی “خیلی دیر شده است”. متخصص این را با “اطفای حریق” در مقابل “کاشتن بذر” مقایسه میکند. “کاشتن بذر” زمان زیادی میبرد تا نتایج کار خود را ببینید، اما اگر میخواهید محصولاتی برای خوردن یا فروش در سال آینده داشته باشید، واقعاً مهم است. بنابراین، اختصاص دادن آن زمان برای توسعه مهارتها واقعاً مهم است.
H2: ورود به حالت تمرکز نگارش
بخش دیگر سوال در مورد ورود به حالت تمرکز نگارش بود. بله، این کار کمی زمان میبرد. مشکلی که متخصص اغلب با آن روبرو میشود، این است که افکارش خیلی سریع میروند؛ تعداد زیادی چیز مختلف در یک زمان وجود دارد. و بنابراین برای 40 دقیقه اول، ممکن است کار زیادی انجام ندهد. اما او معتقد است که باید “آرامش یابم تا به آن جریان دست پیدا کنم” و “زیاد نگران نباشم و فشار زیادی به خود نیاورم”.
H3: اهمیت قطع ارتباط با اینترنت و صبوری
اگر در حال شروع یک بخش جدید از نوشته هستید، مثلاً مقدمه، ممکن است زوایای مختلفی وجود داشته باشد که بتوانید از آنها استفاده کنید. و بنابراین، او به صورت ذهنی در حال بررسی است که “شاید بتوانم این کار را اینگونه انجام دهم، شاید بتوانم آن را آنگونه انجام دهم، حتی با این اصول ساختار”. و سپس فقط با آن مینشیند تا تصمیمی بگیرد. او فشار زیادی به خود نمیآورد که بلافاصله “تولیدکننده” باشد، اما همچنان در حال کار است زیرا در حال “کشف” است، این نوعی مرحله اولیه اکتشافی است.
برای انجام این کار، باید از اینترنت جدا شد. این همیشه اولین کاری است که متخصص انجام میدهد: “اینترنت را خاموش میکنم، مرورگرها را با Cold Turkey مسدود میکنم، تلفن خود را روی سکوت و مزاحم نشوید قرار میدهم”. زیرا “اگر در آن مرحله پیام واتساپ دریافت کنم، کارم تمام است؛ واقعاً دشوار است که دوباره توجه را به دست آورم”. بنابراین، حتی اگر نویسنده بااعتماد به نفسی باشید، اگر در آن زمان حواستان پرت شود، واقعاً دشوار است. بنابراین، خاموش کردن اینترنت، داشتن زمان و فضای بیوقفه، فوقالعاده مهم است. و صبوری با خودتان در این فرآیند.
اگر متوجه شدید که این دوره “جستجو” بیش از حد طولانی میشود، میتوانید کمی سریعتر بنویسید و بگویید: “من فقط 100 کلمه را نسبتاً سریع مینویسم”. این به معنای تسلیم شدن کامل به رویکرد “فقط بنویس” نیست، بلکه فقط برای 20 دقیقه این کار را انجام دهید، سپس سرعت را کم کنید و آنچه را نوشتهاید دقیقاً بررسی کنید و سپس میتوانید از آن ساختار بسازید.
H2: نگارش در حین تحلیل دادهها
گاهی اوقات این سوال مطرح میشود که آیا میتوان در حین تحلیل دادهها و انجام کارهای پژوهشی، نگارش را نیز پیش برد. متخصص توصیه میکند که اگر در حال انجام تحلیل هستید و هنوز نتایج یا نتیجهگیریها مشخص نیست، نگارش باید محدود به چیزهایی باشد که در پاسخ به این کار شما تغییر نخواهند کرد. به عنوان مثال، بخش مرور ادبیات یا بخش روشها.
به طور کلی، برای بسیاری از افراد، توصیه این است که نگارش را کاملاً کنار بگذارند و صرفاً روی پژوهش تمرکز کنند. زیرا این همان چیزی است که قرار است در نهایت در نوشته ارائه شود و اولویت اصلی است. اگر فشار نگارش را کمی از روی دوش خود بردارید، تحلیل خود را انجام دهید، آن را به دیگران ارائه دهید و بازخورد بگیرید تا هر مشکلی را شناسایی کنید، این کار زمان زیادی را صرفهجویی میکند تا اینکه ابتدا در مورد آن بنویسید و سپس مجبور به تغییر همه چیز شوید.
H2: غلبه بر چالش زبان دوم
یکی از نگرانیهای رایج برای دانشجویان دکترا که زبان مادریشان انگلیسی نیست، چالش نگارش به زبان دوم است. آنها اغلب ایدهها را ابتدا به زبان مادری خود شکل میدهند و سپس در تلاش برای ترجمه فوری به انگلیسی، گیر میکنند.
H3: کاهش مقیاس، تمرین و کمک حرفهای
دو پیشنهاد برای این مشکل وجود دارد:
- کاهش مقیاس: دوباره، مقیاس کاری که میخواهید انجام دهید را کاهش دهید. زبان انگلیسی بسیار وسیع و طاقتفرساست. اما میتوانید قطعات کوتاه بنویسید که لزوماً برای امتحان رسمی نیستند، بلکه صرفاً برای تمرین هستند. این کار فشار را از روی شما برمیدارد. اگر موضوعی وجود دارد که در پاسخ به پژوهش شما تغییر نخواهد کرد، مانند روشها یا تئوری پشت روشها، میتوانید روی توضیح آنها تمرکز کنید.
- تمرکز بر مشکلات خاص و کمک حرفهای: میتوانید مقیاس را حتی بیشتر کاهش دهید و بر مشکلات خاصی که با زبان دارید تمرکز کنید. مثلاً اگر در زبان مادری خود یک ساختار گرامری خاص دارید که استفاده از آن در انگلیسی برایتان مشکل است یا حتی در انگلیسی وجود ندارد، پیدا کردن راهحلی برای آن و مطالعه آن جنبه گرامری میتواند بسیار کمککننده باشد. در این زمینه، یک معلم زبان (language tutor) میتواند واقعاً کمک کند. تعداد زیادی معلم انگلیسی وجود دارد که نسبتاً ارزان هستند و میتوانند به شما کمک کنند. دریافت کمک حرفهای، به جای اینکه خودتان را تحت فشار قرار دهید تا همه چیز را بفهمید، مهم است. زیرا محدودیتهایی برای آنچه میتوانید خودتان انجام دهید وجود دارد و افرادی هستند که میتوانند در پنج دقیقه چیزی را به شما یاد دهند که ممکن است یک هفته طول بکشد تا خودتان آن را بفهمید. این کار باید در اسرع وقت انجام شود تا مجبور نباشید تمام این کارها را در ماه آخر دوره دکترا انجام دهید.
همچنین، البته در پایان، یک ویراستار یا Proofreader نیز استخدام کنید.
H2: بسط و جذابسازی متن
گاهی اوقات این سوال پیش میآید که چگونه متنی را که کوتاه به نظر میرسد، بسط داده و جذابتر نوشت.
H3: انتخاب جزئیات مرتبط و روایتسازی
اینکه چرا میخواهید چیزی را بسط دهید، اهمیت دارد. گاهی اوقات واقعاً اطلاعاتی کم است که خواننده برای درک پروژه شما به آن نیاز دارد. اما گاهی اوقات افراد فقط فکر میکنند “من فقط یک پاراگراف در مورد آن نوشتهام، آیا کافی است؟”. و گاهی اوقات بله، کافی است و اغلب بهترین نوشتهها کاملاً مختصر هستند. اگر بخش کوتاه نوشته شما واقعاً خوب و واضح و بدون ابهام، آنچه را که میخواهید انجام دهید یا ایده شما را توضیح میدهد، خوب است.
اگر واقعاً به جزئیات بیشتری نیاز دارید، درک ساختار واقعاً مهم است، زیرا سپس میتوانید بفهمید کجا باید آن جزئیات را قرار دهید. باید در مورد جزئیات و منابعی که اضافه میکنید، کاملاً انتخابی باشید. یکی از چیزهایی که اغلب دیده میشود، صرفاً یک لیست از مطالبی است که افراد گفتهاند. مثلاً، یک موضوع یا ایده خاص وجود دارد، و سپس فقط “اسمیت این را میگوید” یا “اسمیت این مطالعه را با این تعداد افراد انجام داد و…” و سپس پاراگراف بعدی “جونز کار دیگری انجام داد…” و هیچ چیز برای پیوند دادن آنها به هم وجود ندارد.
بنابراین، اگر جزئیات بیشتری اضافه میکنید، باید در مورد نقطه شروع یا دلیل علاقهمندی خواننده به آن فکر کنید. شما در مورد “جذاب کردن متن” صحبت کردید، مثلاً “استفاده از کلمات فانتزی”. اما مهمتر از زبان، اگر یک مشکل یا سوال جالب را مطرح کنید، این مهم است. “دلیل اصلی اهمیت این اطلاعات چیست؟” با این شروع کنید و مطمئن شوید که واضح است.
سپس، اگر میتوانید یک روایت را در متن خود بگنجانید. یک مثال ساده میتواند این باشد: “دو مکتب فکری اصلی در مورد این مسئله وجود دارد”. بنابراین، مشکلی داریم و سپس یک وضعیت را مطرح میکنیم: “از یک سو، به گفته اسمیت، باید اینگونه باشد.”. “اما همانطور که جونز استدلال میکند، این مورد این عوامل خاص را در نظر نمیگیرد”. بنابراین، یک روایت از اختلاف نظر بین این دو نفر داریم، و سپس میتوانید چیزی را در اطراف آن بسازید. بنابراین، هرگز نباید فقط به صرف اینکه فکر میکنید کوتاه است، اطلاعات اضافه کنید. باید دلیلی برای علاقهمندی خواننده وجود داشته باشد.
H3: پرهیز از طولانی کردن بیجهت
از دیدگاه ممتحن (البته این جهانی نیست، زیرا برخی افراد میگویند پایاننامه طولانیتر بهتر است، که از دیدگاه متخصص کاملاً نادرست است)، آنها فقط زمانی میخواهند پایاننامهای طولانیتر باشد که واقعاً خوب باشد. شما هرگز نمیخواهید فقط به خاطر طولانیتر کردن، مطالب اضافه کنید، زیرا در این صورت ممتحن را که یک آکادمیسین مشغول است، مجبور به خواندن آن میکنید. بسیار بهتر است که در بیان خود مختصر و مفید باشید و فقط اطلاعاتی را که ممتحن باید بداند یا شخصاً برای شما جالب است، ارائه دهید. این معمولاً روش بسیار خوبی برای رویکرد به نگارش است.
H2: مدیریت یادداشتبرداری و ادغام مطالب
این سوال در مورد داشتن مجموعهای از یادداشتها (مثل ابزارهایی مانند Obsidian یا Notion) که اساساً همه چیز را در آن یادداشت میکنید و سپس هنگام نگارش، بخشهای مرتبط را کپی و پیست میکنید، مطرح میشود.
H3: سادگی در سیستم یادداشتبرداری
چند نکته در این باره:
- تمرکز بر یکپارچگی و قابلیت ناوبری: هر سیستمی که برای یادداشتبرداری استفاده میکنید، باید مطمئن شوید که همه یادداشتها در یک مکان هستند و قابلیت ناوبری آسانی دارند. اگر با تعداد زیادی زیرفولدر که نمیتوانید چیزی را در آنها پیدا کنید، به مشکل بخورید، این کار بسیار دشوار خواهد بود. گاهی اوقات افراد با سیستمهای یادداشتبرداری خود کمی بیش از حد هوشمندانه رفتار میکنند و سپس هرگز نمیتوانند چیزی را پیدا کنند.
- مزایای ابزارهای دیجیتال و سادگی: اگر از ابزارهای دیجیتال استفاده میکنید، مزیت آنها اغلب این است که قابلیت جستجو دارند. اما اگر مطالب در پوشههای مختلف دفن شده باشند، گاهی اوقات نمیتوانید آنها را پیدا کنید. به عنوان مثال، در دوره دکترا، یادداشتها اغلب به صورت دستنویس بودند. اگر یک فایل متنی طولانی با تاریخ داشته باشید، این کار بسیار ساده و به راحتی قابل جستجو است. سادگی را تا حد امکان حفظ کنید.
H3: پرهیز از کپی/پیست صرف
در مورد کپی و پیست کردن مطالب کنار هم، متخصص افرادی را دیده است که مثلاً در مورد یک مرور ادبیات میگویند: “برای هر چیزی که میخوانید، یک خلاصه کوچک بنویسید و سپس میتوانید آنها را به هم بچسبانید و یک مرور ادبیات داشته باشید”. مشکلی که با این رویکرد وجود دارد این است که هر مقاله فردی، هنگام یادداشتبرداری، لزوماً نحوه ارتباط آن با چیزهای دیگر را نشان نمیدهد. و بنابراین اگر آن چیزها را بردارید و فقط به ترتیب کپی و پیست کنید، فقط میشود: “اسمیت این کار را کرد، جونز این کار را کرد، شخص دیگری این کار را کرد و…”.
چگونه میدانید دقیقاً چه چیزی مرتبط است؟ شاید شما یک مقاله را در سال اول خود از یک دیدگاه خاص خوانده باشید، اما در سال سوم یا چهارم، دانش بیشتری دارید، بنابراین چیز دیگری را انتخاب میکنید یا شاید برای دلیل متفاوتی در مورد آن مینویسید، بنابراین جزئیات متفاوتی را انتخاب میکنید. بنابراین، اگرچه این روش به نظر میرسد که باید زمان زیادی را صرفهجویی کند، اما لزوماً اینگونه نیست.
کاری که متخصص توصیه میکند، این است که در مثال ادبیات، سیستمی داشته باشید که بتوانید مقالات مرتبط را به سرعت پیدا کنید و سپس جزئیات مرتبط را بر اساس آنچه در حال حاضر مینویسید، انتخاب کنید. بندرت پیش میآید که “یادداشتهای کاملی” داشته باشید که بتوانید فقط کپی و پیست کنید. باید به بستر (Context) فکر کنید.
H3: نگارش بخش روشها با رویکرد نیاز-پاسخ
یک بخش در مورد روشها، با پیروی از ایده ساختاری که قبلاً صحبت شد، بر بخش متفاوتی از مقاله تمرکز خواهد کرد. تمام روشها، تمام تصمیماتی که میگیرید، پاسخهایی به نیازها هستند. شما نیاز به اندازهگیری چیزی دارید، نیاز به تحلیل چیزی دارید، نیاز به آمادهسازی یک نمونه دارید و غیره. سپس میتوانید ادبیات را وارد کنید و بگویید: “در پاسخ به این نیاز، این تکنیکی است که این شخص توسعه داد”. بنابراین، شما به آن ادبیات در یک بستر خاص نگاه میکنید. اگر یادداشتهای کاملی برای آن دارید، کپی و پیست کنید؛ در غیر این صورت، معمولاً باید بازنویسی کنید.
H2: ارائه نتایج پژوهش
در مورد ارائه نتایج پژوهش خود و چگونگی متقاعد کردن خوانندگان، نکات مهمی وجود دارد.
H3: اهمیت بازخورد اولیه
اولین پیشنهاد این است که نگارش رسمی، اولین باری نباشد که بازخورد میگیرید. باید نتایج خود را به دیگران نشان دهید و ببینید چه سوالاتی از شما میپرسند، در حین پیشرفت کار. بنابراین، این کار باید به طور ایدهآل (البته همه از پشتیبانی زیادی برخوردار نیستند) یک دور بازخورد را طی کرده باشد که در آن سعی کردهاید مردم را متقاعد کنید. سپس میدانید مردم چه سوالاتی میپرسند و میتوانید به برخی از آنها در نوشته خود بپردازید. میتوانید برخی انتقادات را پیشبینی کنید.
H3: دقت در روشها و تحلیل
در مورد ارائه نتایج، به ویژه در علوم تجربی، موضوع فقط ارائه نتیجه نیست، بلکه روشها و دقت روشها نیز اهمیت دارد. و اینجاست که جزئیات بسیار مهم هستند. اگر کسی به نتایج نگاه میکند، فقط به نمودار یا تحلیل نگاه نمیکند، بلکه به این فکر میکند که “صبر کن، چگونه آمادهسازی نمونه را انجام دادی تا مطمئن شوی آلودگی وجود ندارد که این اثر را ایجاد کند؟”. بنابراین، باید نشان دهید که به تمام چیزهایی که میتوانستند اشتباه پیش بروند، فکر کردهاید. نه همه آنها، اما بسیار عمیق در مورد چیزهایی که میتوانستند نتایج شما را منحرف کنند، فکر کردهاید. و اغلب اینگونه است که مردم را متقاعد میکنید. همه چیز در مورد روشها است. و سپس البته، همین در مورد مراحل تحلیل نیز صدق میکند؛ چه بررسیهایی را با دادهها انجام دادهاید تا مطمئن شوید که معتبر هستند.
H3: صداقت در نتایج
نکته دیگر، صداقت در نتایج است. گاهی اوقات افراد میخواهند بهترین نتیجه ممکن را از نتایج خود ارائه دهند. اما اگر تردیدها، سوالات باز، یا چیزهایی وجود دارد که شاید نتیجه کاملی نیستند، آنها را در مقاله خود اذعان کنید. اینگونه اعتماد بین شما و خواننده را ایجاد میکنید. نشان میدهید که “بله، به این فکر کردهام؛ اعتراف میکنم که شاید این چیز دیگری باشد”. بنابراین، نباید بیش از حد روی آنچه انجام دادهاید، اغراق کنید.
اگر پژوهش شامل یک اثبات ریاضیاتی است، بله، باید آن را به صورت کتبی ارائه دهید. اما لزوماً نیازی نیست که تمام آن متنهای پیرامونی را برای تنظیم بستر، مرور ادبیات، و آنچه دیگران انجام دادهاند، داشته باشد. فقط اثبات را ارائه دهید. امیدواریم سوپروایزر شما بداند روی چه چیزی کار میکنید یا میدانید به چه کسی مراجعه کنید. بنابراین، آنها باید از بستر آگاه باشند. و همچنین، در اثبات، بخشهای مختلفی وجود خواهد داشت که میتوانید قبل از اتمام آن بررسی کنید. “آیا فکر میکنی در مسیر درستی هستم؟ آیا این قسمت را درست انجام دادهام؟”.
البته، بسته به نوع پژوهشی که انجام میدهید، تفاوتهایی وجود دارد. یک پاسخ متفاوت برای تحلیل ادبی یا کار تجربی داده میشود. شاید به صورت یک نمودار باشد. بنابراین، آن را هر طور که میتوانید نشان دهید و بازخورد بگیرید و با دیگران بحث کنید.
نکته سریع دیگر: گرفتن بازخورد فقط به معنای ارائه کار و پرسیدن نظر دیگران نیست. بسیار مهم است که به کار دیگران و کارهایی که انجام میدهند نیز علاقهمند باشید. زیرا به این ترتیب، نه تنها از نظر اجتماعی خوب است، بلکه در مورد چیزهایی یاد میگیرید که مستقیماً به پژوهش شما مرتبط نیستند یا شاید بلافاصله مفید نباشند. این کار دانش و تجربه شما را گسترش میدهد که مهم است. و سپس ممکن است بعدها متوجه شوید که برخی از آنها مفید میشوند و میدانید با چه کسی صحبت کنید تا در آن بخش خاص کمک بگیرید. این میتواند در طول دوره دکترا یا حتی 10 سال بعد اگر در آکادمیا بمانید، اتفاق بیفتد. بنابراین، گسترش دانش شما و علاقهمند بودن به کارهای دیگران واقعاً مهم است.
H2: کار با سوپروایزر
هر چیزی که مربوط به سوپروایزرها باشد، همیشه کمی دشوار است که پاسخی کامل به آن داد، زیرا به شخصیت آنها و رابطه بین شما و آنها بستگی دارد.
H3: مدیریت انتظارات و واقعبینی
ایدهآل این است که اگر موقعیتی پیش آمد که کاری غیرقابل انجام است، باید بتوانید آن را برای سوپروایزر خود توضیح دهید و با او بحث کنید و او بگوید “باشه، درسته”. شاید لازم باشد دلایل خود را بیان کنید یا حتی تلاش کنید تا نشان دهید که واقعاً غیرقابل انجام است.
برای متخصص، این اتفاق چند بار در دوره دکترا افتاد. یکی از دفعاتی که این اتفاق افتاد این بود که اغلب در جلسات با سوپروایزرش، او (چون خیلی باهوش بود) او را با 10 ایده مختلف از کارهایی که میتوانست امتحان کند، بمباران میکرد. او فقط از هیجان زیادی که داشت، تمام این ایدهها را پشت سر هم میگفت و متخصص جلسه را ترک میکرد و با خود فکر میکرد “چه اتفاقی افتاد؟”. و مدتی طول کشید تا او متوجه شود که اینها فقط ایدههایی هستند و تصمیم با اوست که با آنها چه کند و پژوهش را به کجا ببرد.
راه دیگری که این اتفاق افتاد، در یک مقطع خاص بود که او یک آزمایش را پیشنهاد داد. و اساساً، با محاسبه سرعت اسکن و غیره، اجرای این اسکن خاص حدود یک هفته طول میکشید. این کار با ابزارهایی که داشتند، عملاً امکانپذیر نبود، زیرا ابزارها آنقدر پایدار نبودند که بتوان آنها را برای مدت طولانی رها کرد. بنابراین، فقط موضوع این بود که “بله، این کار واقعاً خیلی طول میکشد”. و او با آن مشکلی نداشت. این به خاطر شخصیت خاص سوپروایزرش بود که این کار را واقعاً آسان میکرد.
H3: اهمیت اطلاعرسانی به سوپروایزر
گاهی اوقات، سوپروایزر شما بر چیزهایی واقعاً اصرار خواهد کرد. و بله، گاهی اوقات فقط باید آن را انجام دهید یا امتحان کنید. اما بله، این به آن رابطه بستگی دارد. گاهی اوقات، با جدول زمانی و مهلت ارسال یا نیاز به داشتن چند مقاله منتشر شده قبل از اتمام دوره، فقط باید به آنها یادآوری کنید: “من واقعاً باید این کار را تا سپتامبر آینده تمام کنم. بنابراین، نمیتوانم آن پروژه جانبی را نیز به عهده بگیرم.”. و باید به آنها بگویید. زیرا آنها همیشه فکر نمیکنند، همیشه این چیزها را به یاد نمیآورند و گاهی اوقات فراموش میکنند که از نظر عملی چقدر طول میکشد، به خصوص اگر از آزمایشگاه دور باشند.
H2: برنامهریزی و مدیریت زمان
در مورد ابزارهای مدیریت زمان، اگر برای شما کار میکنند، عالی است. متخصص در مورد تمام این نوع ابزارهای مدیریت زمان میگوید: “اگر میتوانید به طور مداوم از آنها استفاده کنید و واقعاً برای شما مفید هستند، به استفاده از آنها ادامه دهید”.
H3: پرهیز از کنترل بیش از حد
اغلب، با ماهیت پژوهش، پیشبینی مدت زمان انجام کارها بسیار دشوار است. و گاهی اوقات دام که افراد در آن میافتند، تلاش برای کنترل بیش از حد جدول زمانی است. وقتی اوضاع کمی استرسزا میشود، فکر میکنند “باید عقب بکشم و کنترل این وضعیت را به دست بگیرم. باید یک گانت چارت یا جدول زمانی بسازم.”. و قلمهای رنگی را بیرون میآورند یا یک برنامه زیبا و بسیار پیچیده و دقیق ایجاد میکنند. و این به آنها حس کنترل میدهد و در ابتدا استرس را کاهش میدهد.
اما اگر انعطافپذیری کافی در برنامه وجود نداشته باشد یا اهداف بیش از حد جاهطلبانه باشند، گاهی اوقات ممکن است قبل از شروع روز بعد، خود را از برنامه عقب بیندازند. مثلاً میگویند: “صبح فردا ساعت 5:30 بیدار میشوم، این کار را میکنم، یوگا انجام میدهم و این کار را قبل از 9 صبح انجام میدهم.”. و سپس ساعت 9:30 بیدار میشوند و از همان ابتدا عقب هستند. بنابراین، آن برنامه زیبا به جای کمک، به باری تبدیل میشود. این مانند زمانی است که هدفی را برای نوشتن بهترین مرور ادبیات جهان تعیین میکنید و در انجام آن شکست میخورید، این در پشت ذهن شما میماند و به سندرم فریبکار و همه چیزهای دیگر دامن میزند.
H3: انعطافپذیری در برنامهها
بنابراین، هر نوع برنامهای که میسازید، بله، اغلب مهلتهای ثابتی وجود خواهد داشت. مهلت ارسال پایاننامه متخصص ثابت بود. اگر آن را از دست میداد، شکست میخورد. اما برای چیزهای دیگر، به ویژه وقتی شامل پژوهش میشود، گاهی اوقات کارها فقط همانقدر طول میکشند که طول میکشند. و باید به خودتان آن زمان را بدهید، بدون فشار گفتن “باید این کار را تا دوشنبه تمام کنم”. و گاهی اوقات شاید کمی طولانیتر کردن کارها، کمی کندتر و با دقت بیشتر انجام دادن آنها، به این معنی است که احتمال بیشتری برای رسیدن به نتایج مورد نظر خود دارید. یا اینکه با اعتماد به نفس بیشتری بفهمید این روش کار نمیکند.
H3: تمرکز بر “اکنون”
بنابراین، شناخت عدم قطعیتها و اعطای انعطافپذیری بیشتر به خود برای هر نوع برنامهای مهم است. زیرا کارها در مورد مدت زمان نامشخص هستند. هر نوع برنامهای واقعاً فقط باید به شما بگوید “اکنون چه کاری میخواهید انجام دهید؟”. هر چیزی فراتر از آن به نحوه پیشرفت این بستگی دارد، اما شما باید بتوانید اولویت خود را تعیین کنید. شاید مهلت ارسال یک پیشنهاد کنفرانس برای هفته آینده دارید. بنابراین، “اکنون چه کاری انجام میدهید؟”. “آیا ابتدا کار آزمایشگاهی خود را انجام میدهید و پیشنهاد را در بعدازظهر مینویسید؟”. شما آن تصمیم را میگیرید و سپس آن را انجام میدهید، با در نظر گرفتن آن مهلت. هرچه در آینده بیشتر پیش بروید، مانند پیشبینی آب و هوا یا هر سیستم آشفتهای، عدم قطعیت بیشتر میشود. بنابراین، این را در نظر داشته باشید: “امروز چه کاری انجام میدهید؟”. “همین حالا؟”. در آینده، مهلتهای ثابتی دارید، بقیه منعطف است و باید بتوانید در حین کار تصمیم بگیرید.
H2: سیستمهای مدیریت رفرنس و جستجوی مقالات
در مورد سیستمهای مدیریت رفرنس، تعداد زیادی از آنها وجود دارد، مانند Mendeley، EndNote و غیره. متخصص هیچ ترجیح خاصی برای یکی بر دیگری ندارد.
H3: انتخاب سیستم مناسب
پیشنهاد میشود که چندین سیستم مختلف را در مقیاس کوچک امتحان کنید، آنچه برای شما خوب کار میکند را پیدا کنید و سپس به آن سیستم پایبند باشید. مثلاً، اگر Mendeley را امتحان میکنید و پایاننامه خود را در Microsoft Word مینویسید، آیا میتوانید مراجع را به طور قابل اعتماد در قالبی که میخواهید وارد کنید؟ آیا روان کار میکند؟. اگر متوجه شدید که اشکالات زیادی دارد، برای شما خوب کار نمیکند، یا رابط کاربری آن را دوست ندارید، یک سیستم دیگر را امتحان کنید. بنابراین، خوب است که با این چیزها در مقیاس کوچک بازی کنید، وقتی تحت فشار زمانی زیادی نیستید، سپس میتوانید بفهمید از چه چیزی استفاده کنید.
و سپس، هنگام مطالعه مقالات، میتوانید پایگاه داده خود را پر کنید. میتوانید این کار را در حین پیشرفت انجام دهید یا گهگاه، مثلاً وقتی شروع به نگارش میکنید، مراجع مورد نیاز خود را اضافه کنید.
H3: رویکرد دوگانه در جستجوی مقالات
در مورد جستجو برای مقالات: آیا ابتدا مقالات را جستجو میکنید و سپس متن را مینویسید، یا متن را مینویسید و سپس مقالات را جستجو میکنید؟ متخصص فکر میکند که ترکیبی از این دو است. شما نباید بدون اینکه قبلاً مقدار زیادی از ادبیات مربوط به آن موضوع را خوانده باشید، بنویسید. شما باید پایه و اساس دانشی از ادبیات داشته باشید.
برخی مقالات مهمتر از بقیه خواهند بود. هم برای تحولات تاریخی در حوزه شما و هم برای پژوهش خاص خودتان. برخی مقالات وجود خواهند داشت که همه به آنها ارجاع میدهند؛ همه کسانی که روی این مشکل کار میکنند، به این افراد ارجاع میدهند، و شما باید آنها را بشناسید.
و سپس مقالات دیگری وجود خواهد داشت که کاملاً برای پژوهش شما حیاتی هستند. یا آنها “رقیب مستقیم” شما هستند و روی چیزهای مشابه کار میکنند، یا روی چیزهای مشابه با روشهای مختلف کار میکنند، یا مقالاتی هستند که کار شما بر آنها بنا شده است. مثلاً، شما از این روش خاص برای انجام این کار خاص استفاده میکنید؛ این مقالات را نیز باید واقعاً خوب بشناسید.
سپس مقالات دیگری نیز وجود خواهد داشت که کمی بستر (Context) اضافه میکنند. شاید آنها مرتبط باشند اما برای کار شما حیاتی نیستند. و بله، گاهی اوقات متوجه میشوید که هنگام نگارش: “اوه بله، باید از برخی از این مقالات بسترساز نیز استفاده کنم تا کمی جزئیات اضافه کنم”. بنابراین، در واقع ترکیبی از دو رویکرد است، رفت و برگشت با ادبیات، اما شروع با پایه و اساس محکمی از آن مقالات اصلی.
نتیجهگیری
در مجموع، نگارش آکادمیک یک مهارت پیچیده و حیاتی است که در طول دوره دکترا و پس از آن، نقش محوری ایفا میکند. با وجود فشارهای ذاتی این مقطع و کمبود آموزشهای مناسب، رویکرد “فقط بنویس” که بسیاری از دانشجویان به آن تمایل دارند، نه تنها ناکارآمد است، بلکه با نادیده گرفتن جزئیات، پرورش عادت اجتناب از مشکلات، و دشوار ساختن ویرایش، به استرس و ناکارآمدی دامن میزند.
رویکرد جایگزین و مؤثرتر، نگارش را به عنوان یک مهارت قابل یادگیری معرفی میکند که میتوان با توجه به جزئیات، ساختار، و تصمیمگیریهای آگاهانه آن را بهبود بخشید. اتخاذ یک چارچوب ذهنی صحیح که بر انتخاب اطلاعات مرتبط به جای نمایش تمام دانش و تمرکز بر اهداف خود به جای انتظارات ممتحن تأکید دارد، گامی اساسی در این مسیر است.
ساختاردهی، به عنوان قلب نگارش آکادمیک، ابزاری قدرتمند برای تبدیل ایدههای درهمبرهم ذهنی به متنی منسجم و منطقی است. مدل روایتگونه Situation-Problem-Response و ساختار علت و معلولی، راهکارهای عملی برای سازماندهی اطلاعات در مقدمهها، مرور ادبیات، و بخشهای مختلف پژوهش ارائه میدهند. این ساختارها، انعطافپذیری لازم برای بسط جزئیات و هدایت خواننده را فراهم میآورند.
در فرآیند عملی نگارش، کاهش مقیاس وظیفه، جداسازی اکتشاف از ارائه با استفاده از نقشههای ذهنی، شروع با مقدمه و کار در توالی ناگسستنی برای حل مشکلات در همان لحظه ظهورشان، راهکارهایی هستند که به مدیریت استرس و بهبود کیفیت کمک میکنند. مقابله با “بلوک نویسنده” نیازمند درک ماهیت چندوجهی آن و به کارگیری صبر و پشتکار در یافتن کلمات و ایدههای صحیح است.
در نهایت، بهبود مهارتهای نگارشی مستلزم توجه کامل، استراحت مؤثر (به دور از حواسپرتیهای دیجیتال)، تمایز قائل شدن بین کمالگرایی واقعی و عدم تصمیمگیری، و انعطافپذیری در سرعت نگارش است. همچنین، نکاتی در مورد مدیریت زمان، غلبه بر چالش زبان دوم با کمک حرفهای، ارائه صادقانه و دقیق نتایج، تعامل مؤثر با سوپروایزر، و استفاده هوشمندانه از سیستمهای مدیریت رفرنس و جستجوی مقالات، به تکمیل این راهنمای جامع کمک میکند.
با به کارگیری این اصول و راهکارها، دانشجویان دکترا میتوانند نه تنها بر چالشهای نگارشی غلبه کنند، بلکه به نویسندگانی ماهر و با اعتماد به نفس تبدیل شوند که قادر به برقراری ارتباط مؤثر پژوهشهای خود با جامعه علمی و فراتر از آن هستند.
بدون دیدگاه