صدا و حضور(فصل17)

https://gisland.org/

به کلمات خود آنگونه که لیاقتش را دارند، بدهید

در اینجا یک سوال ریشه ای وجود دارد: چرا به خود زحمت می‌دهید که یک سخنرانی داشته باشید؟

چرا در عوض فقط متن را برای هر یک از اعضای بالقوه مخاطب ایمیل نکنید؟

یک گفتگوی 18 دقیقه ای شاید 2500 کلمه داشته باشد. بسیاری از مردم می‌توانند 2500 کلمه را در کمتر از 9 دقیقه بخوانند و درک خوبی را حفظ کنند. پس چرا به جای آن این کار را انجام ندهید؟ در هزینه سالن صرفه جویی کنید. در سفر همه صرفه جویی کنید. از این احتمال که ممکن است خطوط خود را ناهموار کرده و احمقانه به نظر برسید، حفظ کنید. و صحبت خود را در کمتر از نیمی از زمانی که برای صحبت کردن طول می‌کشد، به اشتراک بگذارید.

در دهه بیستم، نمی‌توانستم برای سخنرانی عمومی مطرح کنم. زمانی که در دانشگاه در رشته فلسفه تحصیل می‌کردم، متوجه شدم پی اف استراوسون فوق العاده، نویسنده زیبا و متفکری درخشان، حداقل در روزی که او را شنیدم، سخنران واقعاً وحشتناکی بود، غمگین شدم. او 60 دقیقه راهش را زیر لب زیر لب گفت و هر جمله را با همان صدای یکنواخت خواند و به سختی به بالا نگاه کرد. فهمیدم که دارم وقتم را برای رفتن به سخنرانی‌های او تلف می‌کنم، وقتی می‌توانم فقط کتاب‌هایش را بخوانم. بنابراین من از رفتن به سخنرانی‌های او منصرف شدم. در واقع من دیگر به سخنرانی نرفتم. من فقط می‌خوانم.

یکی از دلایلی که من بسیار مجذوب TED شدم، کشف این بود که گفتگوها واقعاً می‌توانند چیزی بیشتر از کلمه چاپ شده ارائه دهند. اما این یک امر مسلم نیست و حتی در هر موردی هم صادق نیست. باید در مورد چیز اضافی فکر کرد، روی آن سرمایه گذاری کرد، توسعه داد. باید آن را به دست آورد.

آن چیز اضافی چیست؟ این پوشش انسانی است که اطلاعات را به الهام تبدیل می‌کند.

یک گفتگو را به عنوان دو جریان ورودی به موازات یکدیگر در نظر بگیرید. کلمات توسط موتور زبان مغز شما پردازش می‌شوند، که در هنگام گوش دادن به همان روشی که در حال خواندن هستید عمل می‌کند. اما لایه لایه‌شده، جریانی از ابرداده است که به شما امکان می‌دهد (عمدتاً ناخودآگاه) هر زبانی را که می‌شنوید ارزیابی کنید، تعیین می‌کند که با آن چه کاری باید انجام دهید، و چگونه باید آن را اولویت‌بندی کنید. هیچ مشابهی برای این در خواندن وجود ندارد. این تنها زمانی ممکن است اتفاق بیفتد که در حال تماشای گوینده و شنیدن صدای او باشید. در اینجا برخی از تأثیراتی که لایه اضافه شده می‌تواند ایجاد کند آورده شده است:

  • ارتباط: من به این شخص اعتماد دارم.
  • نامزدی: هر جمله خیلی جالب به نظر می‌رسد!
  • کنجکاوی: من آن را در صدای شما می‌شنوم و آن را در چهره شما می‌بینم.
  • درك كردن: تاکید بر آن کلمه با آن حرکت دست – حالا متوجه شدم.
  • یکدلی: می‌توانم بگویم که چقدر شما را آزار داد.
  • هیجان: وای-این اشتیاق مسری است.
  • محکومیت: چنین اراده ای در آن چشم ها!
  • عمل: من می‌خواهم در تیم شما باشم. من را ثبت نام کن

در مجموع، این الهام است. الهام به معنای وسیع آن. من فکر می‌کنم آن نیرویی است که به مغز می‌گوید با یک ایده جدید چه کند. بسیاری از ایده‌ها به سادگی حذف می‌شوند و احتمالاً به زودی فراموش می‌شوند. در مقابل، الهام یک ایده را می‌گیرد و آن را به کانون توجه ذهن ما می‌برد: هشدار عمومی! مهم جهان بینی جدید ورودی! برای فعال سازی آماده شوید!

رازهای زیادی در مورد اینکه چگونه و چرا ما به سخنرانان خاصی اینقدر قدرتمند پاسخ می‌دهیم وجود دارد. این قابلیت‌ها طی صدها هزار سال تکامل یافته‌اند و عمیقاً با ما پیوند خورده‌اند. جایی در درون شما الگوریتمی برای اعتماد وجود دارد. الگوریتمی برای اعتبار الگوریتمی برای چگونگی انتشار احساسات از مغزی به مغز دیگر. ما جزئیات آن الگوریتم‌ها را نمی‌دانیم، اما می‌توانیم روی سرنخ‌های مهم توافق کنیم. و آنها به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند، کاری که با صدای خود انجام می‌دهید و آنچه با بدن خود انجام می‌دهید.

https://gisland.org/

با معنی صحبت کنید

اگر فرصت دارید، به دقیقه ابتدایی سخنرانی TED توسط جورج مونبیوت گوش دهید. متن جذاب است، اما نه به خصوص احساسی.

وقتی مرد جوانی بودم، شش سال ماجراجویی وحشیانه را در مناطق گرمسیری گذراندم و به عنوان یک روزنامه نگار تحقیقی در برخی از شگفت انگیزترین نقاط جهان کار می‌کردم. من همانقدر بی پروا و احمق بودم که فقط مردان جوان می‌توانند باشند. به همین دلیل است که جنگ‌ها شروع می‌شود. اما من هم احساس می‌کردم زنده‌تر از همیشه هستم. و وقتی به خانه آمدم، دیدم که دامنه وجودم به تدریج در حال کاهش است تا اینکه بار کردن ماشین ظرفشویی چالش جالبی به نظر می‌رسید. و متوجه شدم که در حال خراشیدن به دیوارهای زندگی هستم، گویی سعی می‌کنم راهی برای خروج از فضایی فراتر پیدا کنم. من معتقدم از نظر زیست محیطی حوصله ام سر رفته بود.

اما وقتی او صحبت می‌کند، چیز کاملا متفاوتی می‌شنوید. اگر بخواهم آن را فقط با استفاده از تایپوگرافی به تصویر بکشم، چیزی شبیه به این خواهد بود:

وقتی مرد جوانی بودم، شش سال ماجراجویی وحشیانه را در مناطق گرمسیری گذراندم و به عنوان یک روزنامه نگار تحقیقی در برخی از شگفت انگیزترین نقاط جهان کار کردم. من همانقدر بی پروا و احمق بودم که فقط مردان جوان می‌توانند باشند. به همین دلیل است که جنگ‌ها می‌جنگند. اما در عین حال بیشتر از آن چیزی که تا به حال انجام داده ام احساس زنده بودن می‌کردم. و وقتی به خانه آمدم، دیدم که دامنه وجودم به تدریج در حال کاهش است تا اینکه بار کردن ماشین ظرفشویی چالش جالبی به نظر می‌رسید. و من متوجه شدم که در حال خراشیدن به دیوارهای زندگی هستم، گویی سعی می‌کنم راهی برای خروج از فضای وسیع‌تر آن سوی آن‌سو پیدا کنم. من معتقدم از نظر زیست محیطی حوصله ام سر رفته بود.

در چاپ، افتضاح به نظر می‌رسد. اما وقتی صحبت‌های مونبیوت را می‌شنوید، فوراً به دنیای او کشیده می‌شوید. تقریباً هر کلمه‌ای که او به زبان می‌آورد با لایه‌ای متفاوت از لحن یا معنایی ساخته شده است که در آن تعبیه شده است، و اثر خالص اضافه کردن تفاوت‌های ظریف باورنکردنی به آغازین او است، تفاوت‌های ظریفی که چاپ به سادگی نمی‌تواند ایجاد کند. این استعداد در طول سخنرانی ادامه دارد. کلماتی که او به زبان می‌آورد، مطمئناً فتنه و کنجکاوی را برانگیخت، اما صدای او عملاً شما را مجبور به احساس کنجکاوی و حیرت کرد.

او چگونه این کار را انجام داد؟ مربی‌های صدا حداقل از شش ابزاری صحبت می‌کنند که می‌توانید از آنها استفاده کنید: صدا، زیر و بمی، سرعت، صدا، لحن، و چیزی به نام عروض، که عبارت است از طلوع و سقوط آواز که مثلاً یک عبارت را از یک سؤال متمایز می‌کند. اگر می‌خواهید کمی بیشتر به این موارد بپردازید، من به‌طور کامل یک سخنرانی TED توسط جولیان تریزور به نام «چگونه صحبت کنیم تا مردم بخواهند گوش دهند» را توصیه می‌کنم. او نه تنها موارد مورد نیاز را توضیح می‌دهد، بلکه تمریناتی را ارائه می‌دهد که به شما کمک می‌کند صدای خود را آماده کنید.

برای من، نکته کلیدی این است که به سادگی به نحوه صحبت کردنتان تنوع وارد کنم، تنوع بر اساس معنایی که می‌خواهید منتقل کنید. بسیاری از سخنرانان این را فراموش می‌کنند. آنها سخنرانی می‌کنند که در آن هر جمله دارای یک الگوی صوتی است. یک افزایش جزئی در شروع و یک افت در پایان. هیچ مکث یا تغییر سرعت وجود ندارد. چیزی که این ارتباط نشان می‌دهد این است که هیچ بخشی از صحبت شما بیش از هر بخش دیگری اهمیت ندارد. فقط دارد راهش را می‌پیماید تا به آخر برسد. اثر بیولوژیکی این حالت خواب آور است. یعنی به سادگی مخاطب شما را به خواب می‌برد.

اگر سخنرانی شما متنی است، این را امتحان کنید: دو یا سه کلمه را در هر جمله پیدا کنید که بیشترین اهمیت را دارند و زیر آنها خط بکشید. سپس در هر پاراگراف به دنبال یک کلمه باشید که واقعاً مهم است و دو بار دیگر زیر آن خط بکشید. جمله ای را که سبک ترین لحن را در کل اسکریپت دارد پیدا کنید و یک خط مداد مواج روشن زیر آن بکشید. به دنبال هر علامت سوال بگردید و آنها را با هایلایتر زرد برجسته کنید. بزرگ‌ترین تک‌آها لحظه صحبت را پیدا کنید و یک لکه سیاه بزرگ درست قبل از آشکار شدن آن تزریق کنید. اگر در جایی حکایت بامزه ای وجود دارد، نقطه‌های صورتی کوچک بالای آن قرار دهید.

اکنون سعی کنید اسکریپت خود را بخوانید و برای هر علامت یک تغییر در لحن اعمال کنید. به عنوان مثال، به خودتان اجازه دهید در حالی که به نقاط صورتی نگاه می‌کنید لبخند بزنید، برای حباب سیاه بزرگ مکث کنید و برای خط مداد موج دار کمی سرعت خود را افزایش دهید، در حالی که آرام تر صحبت می‌کنید. این صدا چگونه است؟ واقعا ساختگی؟ سپس با کمی تفاوت‌های ظریف دوباره سعی کنید.

حالا یک چیز دیگر را امتحان کنید. سعی کنید تمام احساسات مرتبط با هر قسمت از سخنرانی خود را به خاطر بسپارید. کدام بخش‌ها را بیشتر دوست دارید؟ کدام مسائل می‌تواند شما را کمی عصبانی کند؟ به چی میخندی از چی گیج شدی؟ حالا در حین صحبت کردن، این احساسات را کمی از بین ببرید. صداش چطوره؟ سعی کنید این کار را با یک دوست حاضر انجام دهید و ببینید که او به چه پاسخی می‌دهد و چشمانش را به چه چیزی می‌چرخاند. خودتان را در حال خواندن آن ضبط کنید و سپس آن را با چشمان بسته پخش کنید.

نکته این است که به لحن صدای خود فکر کنید که مجموعه ای کاملاً جدید از ابزارها را در اختیار شما قرار می‌دهد تا در ذهن شنوندگان خود نفوذ کنید. شما می‌خواهید آنها شما را درک کنند، بله، اما همچنین می‌خواهید که آنها اشتیاق شما را احساس کنند. و روشی که شما این کار را انجام می‌دهید این نیست که به آنها بگویید در مورد این موضوع پرشور باشند، بلکه با نشان دادن اشتیاق خودتان است. به طور خودکار گسترش می‌یابد، مانند هر احساس دیگری که شما به طور واقعی احساس می‌کنید.

شما نگران محدودیت زمانی کوتاه بودید؟ جای نگرانی نیست به یک معنا، شما آن را دو برابر کردید. شما می‌توانید از هر ثانیه نه تنها برای انتقال اطلاعات بلکه برای برقراری ارتباط نحوه دریافت آن اطلاعات استفاده کنید. و همه بدون افزودن یک کلمه اضافی.

برای مثال‌های عالی‌تر از استفاده صحیح از صدا، صحبت‌های کلی مک گونیگال، جان رونسون، امی کادی، هانس روسلینگ و سر کن رابینسون بی‌نظیر را بررسی کنید.

برخی از مربیان اسپیکینگ ممکن است تنوع آوازی را فراتر از آنچه به نظر شما مناسب است فشار دهند. به آنها اجازه نده. بگذارید به طور طبیعی از اشتیاق شما نسبت به موضوع ناشی شود. بیشتر شما می‌خواهید مکالمه صحبت کنید، کنجکاوی و هیجان را در زمانی که مناسب است در میان بگذارید. از مردم می‌خواهم تصور کنند با دوستانی که با آنها به مدرسه رفته‌اند ملاقات کرده‌اند و در حال به‌روزرسانی آن‌ها در مورد آنچه بوده‌اند، هستند. این همان صدایی است که شما به دنبال آن هستید. واقعی، طبیعی، اما بدون ترس از اینکه اگر چیزی که شما می‌گویید آن را می‌طلبد، اجازه دهید پاره شود.

یک جنبه مهم دیگر که باید به آن توجه کرد: سرعت صحبت کردن شما. اول از همه، بسیار خوب است که سرعت خود را بر اساس آنچه در مورد آن صحبت می‌کنید، تغییر دهید. وقتی ایده‌های کلیدی را معرفی می‌کنید یا چیزی پیچیده را توضیح می‌دهید، سرعت خود را کم کنید و از درج مکث‌ها نترسید. در حکایات و لحظات سبک تر، سرعت خود را افزایش دهید. اما به طور کلی، باید برنامه ریزی کنید که با سرعت طبیعی و مکالمه خود صحبت کنید. برای اکثر سخنرانان، حدود 130 تا 170 کلمه در دقیقه است.

برخی از راهنماهای سخنرانی در جمع مردم را تشویق می‌کنند که عمدا سرعت خود را کاهش دهند. در اکثر شرایط، من فکر می‌کنم که توصیه نادرست است. به طور کلی، درک از بیان پیشی می‌گیرد. به عبارت دیگر، معمولاً مدارهای مغز گوینده برای نوشتن بیشتر از زمان درک شنونده زمان می‌برد (به جز لحظات پیچیده توضیح، جایی که بله، باید سرعت را کم کنید). اگر با سرعت عادی مکالمه خود صحبت کنید، خوب است، شنونده اهمیتی نمی‌دهد، اما اگر خیلی آهسته‌تر از آن پیش بروید، بی‌شکیبایی را به اتاق دعوت می‌کنید. بی حوصلگی دوست تو نیست. در حالی که شما از بزرگترین لحظه زندگی خود لذت می‌برید، مخاطب به آرامی از گرسنگی کلمه می‌میرد.

روری ساترلند، که به نحوی 17 دقیقه سخنرانی خنده دار و روشنگر با سرعت 180 کلمه در دقیقه داشت، معتقد است که بسیاری از سخنرانان می‌توانند از افزایش سرعت بهره ببرند:

دو راه برای از دست دادن مخاطب وجود دارد: تند رفتن بسیار نادرتر از این دو است. آهسته پیش رفتن در واقع مشکل بزرگ‌تر است، زیرا به ذهن مردم زمان می‌دهد تا سرگردان شود. من کمی احساس گناه می‌کنم که این را می‌گویم، اما اگر به اندازه کافی سریع صحبت کنید، می‌توانید از جهش‌های عجیب و غریب فرار کنید. بدیهی است که من غیر متوالی آشکار را توصیه نمی‌کنم. تند صحبت کردن بر روی بسیاری از کرک‌ها نیز انجام می‌شود—هیچ کس اهمیتی نمی‌دهد یا حتی متوجه این حرف‌های عجیب و غریب نمی‌شود، مشروط بر اینکه سریع و سریع بیایند.

نه او و نه من، توصیه نمی‌کنیم که عجله کنید یا غر بزنید. فقط این که مکالمه صحبت کنی . . و در مسیرهایی که طبیعی است، آماده شتاب گرفتن باشید. این هم در اتاق و هم به صورت آنلاین به خوبی کار می‌کند.

آیا این شما را شگفت زده می‌کند؟ آیا به نظر شما سخنرانی در جمع مخالف سخنرانی مکالمه ای است؟

در یکی از کنفرانس‌های TED، یک سخنران برای اولین بار از جنوب آسیا تمرین خود را با صدای بلند شروع کرد. من به تنوع در سبک‌های صحبت کردن علاقه دارم، اما گوش دادن به آن واقعاً طاقت فرسا بود. از او پرسیدم که چرا اینطور صحبت می‌کنی و او لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «در فرهنگ من سخنرانی در جمع به معنای صحبت کردن با انبوهی از مردم است. برای اینکه مردم پشت سر بشنوند، باید فریاد زد. اما، او مکث کرد، “اما در اینجا، فکر می‌کنم لازم نیست این کار را انجام دهم، زیرا در اینجا ما یک دستگاه فریاد خودکار داریم.” به میکروفونش زد و ما بلند شدیم و خندیدیم.

در واقع این یک نکته بسیار مهم است. سخنرانی عمومی خیلی قبل از سن تقویت تکامل یافته است. برای مخاطب قرار دادن جمعیتی با هر اندازه ای، بلندگوها باید سرعت خود را کم کنند، نفس عمیق بکشند، و با مکث‌های چشمگیر پس از هر جمله اجازه ریپ کنند. این یک سبک از صحبت است که ما امروزه آن را به عنوان سخنرانی می‌شناسیم. این یک سبک صحبت است که می‌تواند احساسات و پاسخ‌های جمعیت را به روشی قدرتمند همگام کند. ما آن را با برخی از تأثیرگذارترین سخنرانی‌ها در ادبیات و تاریخ مرتبط می‌کنیم، از «دوستان، رومی‌ها، هموطنان» مارک آنتونی تا «به من آزادی بده، یا به من بمیر» پاتریک هنری.

اما در بیشتر محیط‌های مدرن، بهتر است از سخنرانی به میزان کمی استفاده شود. می‌تواند اشتیاق، فوریت و خشم را منتقل کند، اما با بسیاری از احساسات ظریف تر مبارزه می‌کند. و از منظر مخاطب، می‌تواند برای 15 دقیقه واقعا قدرتمند باشد، اما برای یک ساعت خسته کننده است. اگر با یک نفر صحبت می‌کردید، سخن نمی‌گفتید. شما نمی‌توانید یک برنامه کنفرانس یک روزه حول سخنرانی بسازید.

و سخنرانی بسیار کندتر است. سخنرانی مارتین لوتر کینگ “من یک رویا دارم” با حدود 100 کلمه در دقیقه ارائه شد. کاملاً برای هدف خود ساخته و تحویل داده شد. اما بعید است که وظیفه امروز شما این باشد که به جمعی متشکل از 200000 نفر در قلب یک جنبش اجتماعی بزرگ بپردازید.

تقویت به ما این توانایی را داده است که با یک جمعیت صمیمی صحبت کنیم. این توانایی ارزش استفاده است. این ارتباط و کنجکاوی را بسیار راحت تر از سخنرانی ایجاد می‌کند. هنگامی که یک سخنرانی را به صورت آنلاین تماشا می‌کنید، این لحن مکالمه اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. در آنجا شما فردی مجرد هستید که به یک صفحه نمایش نگاه می‌کند و می‌خواهید بلندگو شما را به این صورت خطاب کند. صحبت‌هایی که برای یک جمعیت بزرگ مطرح می‌شود به ندرت در فضای مجازی پخش می‌شود.

برخی از سخنرانان در اینجا به دام می‌افتند. در هیجان حضور روی صحنه، آنها در یک حس کمی بیش از حد باشکوه از موقعیت غرق می‌شوند و ناخودآگاه شروع به پذیرش نوعی سخنرانی می‌کنند. آنها سرعت خود را کاهش می‌دهند. کمی بیش از حد بلند صحبت می‌کنند. و مکث‌های دراماتیکی را بین جمله‌ها وارد می‌کنند. این یک قاتل صحبت مطلق است. سخنرانی هنری ظریف است که تنها تعداد کمی از آن واقعاً در آن عالی هستند. این می‌تواند در کلیسا یا در یک تجمع سیاسی توده ای مناسب باشد. اما برای دیگر مناسبت‌های عمومی، توصیه می‌کنم آن را به حال خود رها کنید.

بدن خود را استخدام کنید

سر کن رابینسون به شوخی می‌گوید که به نظر می‌رسد برخی از اساتید بدن خود را صرفاً ابزاری برای حمل سر خود به جلسه بعدی می‌دانند. گاهی اوقات یک سخنران همان تصور را ایجاد می‌کند. وقتی بدنش سرش را روی صحنه برد، دیگر نمی‌داند با خودش چه کند. مشکل در محیطی که هیچ سخنرانی برای پنهان شدن در پشت آن وجود ندارد تشدید می‌شود. مردم به طرز ناخوشایندی می‌ایستند، دست‌ها را به پهلوها چسبانده اند، یا از یک پا به آن پا می‌زنند.

آخرین کاری که می‌خواهم انجام دهم این است که یک رویکرد واحد برای زبان بدن تجویز کنم. اگر هر سخنران همان کار را انجام دهد، صحبت‌ها به سرعت خسته کننده می‌شوند. اما چند نکته وجود دارد که می‌توانید در مورد آنها فکر کنید که ممکن است باعث شود احساس راحتی بیشتری داشته باشید و اقتدار شما را بهتر به مخاطبان خود نشان دهید.

ساده ترین راه برای سخنرانی قدرتمند این است که فقط قد بایستید، وزن یکسانی را روی هر دو پا قرار دهید، که به راحتی در فاصله چند اینچی از هم قرار گرفته‌اند و از دست‌ها و بازوهای خود برای تقویت طبیعی هر چیزی که می‌گویید استفاده کنید. اگر صندلی تماشاچی دور صحنه کمی خمیده است، می‌توانید از کمر بچرخید تا به قسمت‌های مختلف آن بپردازید. اصلا لازم نیست در اطراف قدم بزنید.

این حالت می‌تواند قدرت آرام را به نمایش بگذارد. این روشی است که توسط اکثر سخنرانان TED از جمله سر کن استفاده می‌شود. نکته کلیدی این است که احساس آرامش کنید و اجازه دهید بالاتنه شما همانطور که می‌خواهد حرکت کند. وضعیت بدنی خوب کمک می‌کند؛ از خم کردن شانه‌ها به جلو خودداری کنید. یک موضع باز ممکن است آسیب پذیر باشد. . . اما این آسیب پذیری به نفع شما عمل می‌کند.

اگرچه برخی از سخنرانان ترجیح می‌دهند روی صحنه راه بروند. به آنها کمک می‌کند فکر کنند. این به آنها کمک می‌کند تا بر لحظات کلیدی تأکید کنند. این نیز می‌تواند به خوبی کار کند، مشروط بر اینکه پیاده روی آرام باشد، نه اجباری. نگاهی به خوان انریکز در عمل بیندازید. یا الیزابت گیلبرت. در هر دو مورد، آنها بسیار راحت به نظر می‌رسند. و (این مهم است) آنها مکرراً توقف می‌کنند تا روی یک نقطه تمرکز کنند. این ریتم است که به این روش اجازه می‌دهد کار کند. تماشای قدم زدن مداوم می‌تواند خسته کننده باشد. قدم زدن با سکون می‌تواند قدرتمند باشد.

چیزی که باید از آن اجتناب کرد، جابجایی عصبی از یک پا به پا دیگر یا راه رفتن چند قدمی به جلو و عقب در نوعی حرکت تکان دهنده است. بسیاری از سخنرانان بدون اینکه متوجه شوند این کار را انجام می‌دهند. آنها ممکن است کمی مضطرب باشند و جابجایی از یک پا به پای دیگر ناراحتی آنها را کاهش می‌دهد. اما از دیدگاه مخاطب، در واقع این ناراحتی را برجسته می‌کند. بارها در تمرینات TED وجود داشته است که ما این سخنرانان را تشویق کرده‌ایم استراحت کنند و به سادگی بی حرکت بایستند. تفاوت در تاثیر فوری است.

بنابراین، اگر می‌خواهید حرکت کنید. اما اگر حرکت می‌کنید، عمدا حرکت کنید. و سپس، زمانی که می‌خواهید بر نکته‌ای تأکید کنید، توقف کرده و مخاطبان خود را از موضع قدرت آرام مخاطب قرار دهید.

راه‌های زیادی وجود دارد که می‌توانید با قدرت صحبت کنید. استفانی شرلی با استفاده از یک چهارپایه فلزی که یکی از پاهایش را روی پله‌ای قرار داده بود و یادداشت‌هایی در دامن خود داشت، نشستن را برای سخنرانی انتخاب کرد. آرام و طبیعی به نظر می‌رسید. الیور ساکس، متخصص اعصاب فقید، نیز به سخنرانی خود نشست. در انتهای دیگر طیف، کلیفورد استول با چنان انرژی به دور صحنه می‌پرید و می‌چرخید که ابعادی کاملاً جدید و منحصربه‌فرد به صحبت‌های او اضافه کرد.

بنابراین هیچ قاعده‌ای در اینجا وجود ندارد، به جز اینکه بتوانید حالتی از حضور در صحنه را پیدا کنید که در آن راحت و با اعتماد به نفس باشید و چیزی را که می‌گویید کم نکند. تست ساده این است که در مقابل یک مخاطب کوچک تمرین کنید و از آنها بپرسید که آیا زبان بدن شما مانع می‌شود یا خیر، و/یا از خودتان فیلمبرداری کنید تا ببینید آیا کاری را انجام می‌دهید که از آن بی اطلاع هستید یا خیر.

دنیا می‌تواند سبک‌های مختلف ارائه را در خود جای دهد و از آن استقبال کند. فقط مطمئن شوید که بدن شما می‌داند که فقط برای انتقال سر شما آنجا نیست. اجازه دارد از زمان خودش روی صحنه لذت ببرد.

 آن را به روش خود انجام دهید

و حالا مهمترین درس. این یک تله آسان است که آنقدر درگیر نحوه سخنرانی شوید که فراموش کنید چه چیزی مهمتر است، و آن این است که سخنرانی خود را به روش معتبر خود ارائه دهید.

مانند انتخاب کمد لباس خود، هنگامی که یک سبک ارائه را پیدا کردید که برای شما مناسب است، در مورد آن زیاد فکر نکنید. سعی نکن شخص دیگری باشی روی محتوای خود و اشتیاق خود به آن تمرکز کنید. . . و از اینکه اجازه دهید شخصیت خودتان بدرخشد نترسید.

موفقیت سخنرانی جیل بولته تیلور در سال 2008، یک نسل کامل از سخنرانان TED را وسوسه کرد تا سعی کنند لحن احساسی او را تقلید کنند. این یک اشتباه است. و این یکی از مواردی است که مری روچ تقریباً به آن علاقه داشت:

اولین کاری که به محض دعوت برای سخنرانی انجام دادم این بود که روی محبوب ترین سخنرانی TED در آن زمان کلیک کردم، سخنرانی جیل بولت تیلور. بعد از 2 دقیقه متوقفش کردم، چون می‌دانستم نمی‌توانم جیل بولته تیلور باشم. همانطور که من ناامن هستم، می‌دانستم که بهتر است مری روچ باشم تا اینکه مری روچ باشم که تلاش می‌کند جیل بولت تیلور باشد.

دن پینک موافق است:

مثل خودت بگو سبک شخص دیگری را تقلید نکنید یا با آنچه فکر می‌کنید یک روش خاص ارائه “TED” است مطابقت نداشته باشید. این خسته کننده، پیش پا افتاده و عقب مانده است. سعی نکنید کن رابینسون بعدی یا جیل بولت تیلور بعدی باشید. شما اولین نفر باشید

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید