فصل 5 کتاب سخنرانی به سبک TED:دانش را نمی‌توان به مغز هل داد. باید به داخل کشیده شود.(فصل5)

آموزش فن بیان (2)

فصل 5 کتاب سخنرانی به سبک TED:دانش را نمی‌توان به مغز هل داد. باید به داخل کشیده شود.

شخصی دریافت کنید

دانش را نمی‌توان به مغز هل داد. باید به داخل کشیده شود.

قبل از اینکه بتوانید ایده ای در ذهن دیگران بسازید، به اجازه او نیاز دارید. مردم به طور طبیعی محتاط هستند که ذهن خود را – با ارزش ترین چیزی که دارند – به روی افراد غریبه باز کنند. شما باید راهی برای غلبه بر این احتیاط پیدا کنید. و روشی که شما این کار را انجام می‌دهید این است که انسان را که در درون شما خمیده است قابل مشاهده باشد.

شنیدن یک سخنرانی با خواندن یک مقاله کاملاً متفاوت است. فقط کلمات نیستند. اصلا. این شخصی است که کلمات را بیان می‌کند. برای تأثیرگذاری، باید یک ارتباط انسانی وجود داشته باشد. شما می‌توانید درخشان‌ترین سخنرانی را با توضیحات شفاف و منطق لیزری تیز ارائه کنید، اما اگر ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار نکنید، این صحبت به جایی نمی‌رسد. حتی اگر محتوا تا حدی درک شده باشد، فعال نمی‌شود، بلکه به سادگی در یک آرشیو ذهنی که به زودی فراموش می‌شود، بایگانی می‌شود.

مردم کامپیوتر نیستند آنها موجودات اجتماعی با انواع و اقسام خصلت‌های مبتکرانه هستند. آنها سلاح‌هایی را برای محافظت در برابر دانش خطرناکی که جهان بینی خود را به آن وابسته هستند، ساخته اند. این سلاح‌ها نام‌هایی دارند: شک، بی اعتمادی، دوست نداشتن، ملال، عدم درک.

و به هر حال، این سلاح‌ها بسیار ارزشمند هستند. اگر ذهن شما برای همه زبان‌های ورودی باز بود، زندگی شما به سرعت از هم می‌پاشد. “قهوه سرطان می‌دهد!” “آن خارجی‌ها منزجر کننده هستند!” “این چاقوهای آشپزخانه زیبا را بخرید!” “من می‌دانم چگونه به تو خوش بگذرانم، عزیزم. . ” هر چیزی که می‌بینیم یا می‌شنویم قبل از اینکه جرات کنیم آن را در یک ایده عملی جاسازی کنیم، ارزیابی می‌شود.

بنابراین اولین کار شما به عنوان یک سخنران این است که راهی برای خلع سلاح آن سلاح‌ها و ایجاد یک پیوند انسانی قابل اعتماد با مخاطبان پیدا کنید تا آنها مایل باشند – حتی خوشحال – دسترسی کامل به ذهن خود را برای چند دقیقه به شما ارائه دهند.

اگر استعاره‌های نظامی مورد پسند شما نیستند، بیایید به ایده یک سخنرانی به عنوان یک سفر برگردیم. این سفری است که مخاطب خود را به آن می‌برید. ممکن است مسیر درخشانی را برای رسیدن به یک مقصد قدرتمند کشف کرده باشید. اما قبل از اینکه بتوانید مردم را به آنجا ببرید، باید سفر را فریبنده جلوه دهید. تکلیف اول این است که به جایی بروید که مخاطب است و او را جذب کنید. بله، شما راهنمایی هستید که می‌توان به او اعتماد کرد. بدون آن، کل تلاش ممکن است حتی قبل از شروع آن باتلاق شود.

ما به سخنرانان خود می‌گوییم که TED مخاطبان گرم و خوشامدگویی را ارائه می‌دهد. اما با این حال، تفاوت زیادی در تأثیر بین آن دسته از سخنرانانی که ارتباط برقرار می‌کنند و کسانی که ناخودآگاه باعث ایجاد شک و تردید یا کسالت یا بیزاری می‌شوند وجود دارد.

خوشبختانه، راه‌های متعددی برای ایجاد آن ارتباط اولیه حیاتی وجود دارد. در اینجا پنج پیشنهاد وجود دارد:

از همان ابتدا تماس چشمی برقرار کنید

انسان‌ها در قضاوت فوری درباره انسان‌های دیگر خوب هستند. دوست یا دشمن. دوست داشتنی یا ناپسند. عاقل یا کسل کننده. با اعتماد به نفس یا آزمایشی. سرنخ‌هایی که ما برای انجام این قضاوت‌های گسترده استفاده می‌کنیم، اغلب به طرز تکان دهنده ای سبک هستند. طرز لباس پوشیدن یک نفر چگونه راه می‌روند یا می‌ایستند. حالت چهره آنها. زبان بدن آنها توجه آنها

سخنرانان بزرگ راهی برای ایجاد ارتباط اولیه با مخاطبان خود پیدا می‌کنند. این می‌تواند به سادگی راه رفتن روی صحنه، نگاه کردن به اطراف، برقراری ارتباط چشمی با دو یا سه نفر و لبخند زدن باشد. نگاهی به چند لحظه اول سخنرانی کلی مک گونیگال در TED در مورد استرس بالا بیندازید. “من باید اعتراف کنم.” [او مکث می‌کند، برمی‌گردد، دست‌هایش را رها می‌کند، لبخندی کوچک می‌زند] «اما اول، می‌خواهم کمی به من اعتراف کنی.» [به جلو راه می‌رود] «در سال گذشته» [با دقت از چهره به چهره به اطراف نگاه می‌کند] «از شما می‌خواهم اگر استرس نسبتاً کمی را تجربه کرده‌اید، دستتان را بالا ببرید. هر کسی؟” [لبخندی مرموز که چند لحظه بعد تبدیل به لبخندی میلیونی می‌شود]. ارتباط آنی با مخاطب وجود دارد.

در حال حاضر، همه ما به طور طبیعی به اندازه کلی روان، آرام یا زیبا نیستیم. اما یک کاری که همه ما می‌توانیم انجام دهیم این است که با مخاطبان ارتباط چشمی برقرار کنیم و کمی لبخند بزنیم. تفاوت زیادی را ایجاد می‌کند. هنرمند هندی Raghava KK، مانند پیا مانچینی، مدافع دموکراسی آرژانتینی، ارتباط چشمی خوبی برقرار می‌کند. در عرض چند ثانیه از شروع آنها، شما فقط احساس می‌کنید که در خود فرو رفته اید.

دلیلی برای این وجود دارد انسان‌ها توانایی پیچیده‌ای برای خواندن افراد دیگر با نگاه کردن به چشم‌هایشان پیدا کرده‌اند. ما می‌توانیم ناخودآگاه کوچک‌ترین حرکت ماهیچه‌های چشم را در صورت افراد تشخیص دهیم و از آن برای قضاوت نه تنها در مورد احساس او، بلکه برای قضاوت در مورد اینکه آیا می‌توانیم به آنها اعتماد کنیم یا خیر، استفاده کنیم. (و در حالی که ما این کار را انجام می‌دهیم، آنها نیز همین کار را با ما می‌کنند.)

دانشمندان نشان داده‌اند که صرفاً خیره شدن دو نفر به یکدیگر باعث فعالیت نورون آینه‌ای می‌شود که به معنای واقعی کلمه حالت عاطفی شخص دیگر را می‌پذیرد. اگر من می‌درخشم، تو را از درون لبخند می‌زنم. فقط یه ذره. اما کمی معنی دار اگر من عصبی باشم، شما هم کمی مضطرب خواهید شد. ما به هم نگاه می‌کنیم و ذهنمان همگام می‌شود.

و میزان همگام سازی ذهن ما تا حدی با میزان اعتماد غریزی ما به یکدیگر تعیین می‌شود. بهترین ابزار برای ایجاد این اعتماد؟ بله، یک لبخند. لبخند طبیعی انسان. (افراد می‌توانند لبخندهای ساختگی را تشخیص دهند و بلافاصله احساس می‌کنند که دستکاری شده اند. رون گاتمن یک سخنرانی TED در مورد قدرت پنهان لبخند ارائه کرد. ارزش آن را دارد که 7 و نیم دقیقه از وقت شما صرف کنید.)

تماس چشمی با پشتوانه یک لبخند گرم گهگاهی، فناوری شگفت انگیزی است که می‌تواند نحوه دریافت یک سخنرانی را تغییر دهد. (با این حال، مایه شرمساری است که گاهی اوقات توسط فناوری دیگری تضعیف می‌شود: نورپردازی صحنه. برخی تنظیمات نور به این معنی است که یک سخنران با نورهای روشن خیره می‌شود و حتی نمی‌تواند تماشاگران را ببیند. قبل از موعد با برگزار کننده رویداد در مورد این موضوع صحبت کنید. اگر شما روی صحنه هستید و احساس می‌کنید که ارتباط شما قطع شده است، اشکالی ندارد که بخواهید چراغ خانه را بالا ببرد یا چراغ‌های صحنه کمی کمرنگ شود.)

در TED، توصیه شماره یک ما به سخنرانان در روز سخنرانی، برقراری تماس چشمی منظم با اعضای مخاطب است. گرم باش واقعی باش تو باش در را به روی آنها باز می‌کند که به شما اعتماد کنند، شما را دوست داشته باشند و شروع به اشتراک گذاری اشتیاق شما کنند.

وقتی روی صحنه می‌روید، باید به یک چیز فکر کنید: هیجان واقعی شما از این فرصت که می‌توانید اشتیاق خود را با افرادی که درست در چند قدمی شما نشسته‌اند به اشتراک بگذارید. با جمله ابتدایی خود عجله نکنید. در نور راه بروید، چند نفر را انتخاب کنید، در چشمان آنها نگاه کنید، با تکان دادن سر به یک سلام و لبخند بزنید. سپس شما در راه هستید.

نشان دادن آسیب پذیری

یکی از بهترین راه‌ها برای خلع سلاح مخاطب این است که ابتدا آسیب‌پذیری خود را آشکار کنید. این معادل گاوچرانی سرسخت است که وارد سالن می‌شود و کتش را کاملاً باز نگه می‌دارد تا هیچ سلاحی پیدا نکند. همه آرام می‌گیرند.

برنه براون در TEDxHouston سخنرانی فوق‌العاده‌ای درباره آسیب‌پذیری ارائه کرد و آن را به درستی آغاز کرد.

چند سال پیش، یک برنامه‌ریز رویداد با من تماس گرفت زیرا قرار بود یک رویداد سخنرانی برگزار کنم. و او گفت: “من واقعاً درگیر این هستم که چگونه در بروشور کوچک درباره شما بنویسم.” و من فکر کردم، “خب، مبارزه چیست؟” و او گفت: “خب، دیدم شما صحبت می‌کنید، و فکر می‌کنم شما را محقق خطاب می‌کنم، اما می‌ترسم اگر شما را محقق صدا کنم، کسی نیاید، زیرا آنها شما را فکر می‌کنند.” خسته کننده و بی ربط است.”

تو از قبل دوستش داری

با همین منطق، اگر احساس عصبی دارید، در واقع می‌تواند به نفع شما باشد. مخاطبان فوراً آن را حس می‌کنند و – به دور از تحقیر شما، همانطور که ممکن است ترس داشته باشید، برعکس اتفاق می‌افتد – آنها شروع به ریشه یابی شما می‌کنند. ما اغلب سخنرانانی را تشویق می‌کنیم که به نظر می‌رسند با اعصاب خود دست و پنجه نرم می‌کنند تا در صورت لزوم آماده باشند تا آن را تصدیق کنند. اگر احساس کردید که خفه شده اید، مکث کنید. . . یک بطری آب بردارید، یک جرعه بنوشید و فقط بگویید چه احساسی دارید. “یک لحظه در آنجا بمان. . . همانطور که می‌بینید، من اینجا کمی عصبی هستم. خدمات عادی به زودی برقرار خواهد شد.» به احتمال زیاد، با تشویق‌های گرم روبرو خواهید شد، و جمعیتی که برای موفقیت شما جان خود را از دست می‌دهند.

آسیب‌پذیری می‌تواند در هر مرحله از گفتگو قدرتمند باشد. یکی از خیره کننده ترین لحظاتی که در صحنه TED شاهد بودیم، زمانی بود که شروین نولند، جراح مغز و اعصاب و نویسنده پرفروش، به تازگی تاریخچه ای از الکتروشوک درمانی را تکمیل کرده بود، درمان بیماری روانی شدید که شامل ارسال جریان الکتریکی به طور مستقیم از طریق بیمار است. مغز او دانا و بامزه بود، و همه چیز را جالب به نظر می‌رساند، هرچند کمی وحشتناک. اما بعد متوقف شد. “چرا من این داستان را در این جلسه برای شما تعریف می‌کنم؟” او گفت که می‌خواهد چیزی را به اشتراک بگذارد که قبلاً هرگز درباره آن صحبت یا ننوشته بود. می‌توانستی صدای افتادن پین را بشنوی.

“دلیل . . . این است که من مردی هستم که تقریباً سی سال پیش با دو دوره طولانی الکتروشوک درمانی جانش را نجات داد.» نولاند در ادامه تاریخچه مخفی خود از افسردگی ناتوان کننده را فاش کرد، بیماری که پزشکان در حال برنامه ریزی برای برداشتن بخشی از مغز او بودند. در عوض، به عنوان آخرین راه چاره، الکتروشوک درمانی را امتحان کردند. و در نهایت، پس از بیست درمان، کار کرده بود.

او با آسیب پذیری عمیق خود در برابر مخاطبان، توانست صحبت‌های خود را با قدرت فوق العاده ای به پایان برساند.

من همیشه احساس می‌کردم که به نوعی یک فریبکار هستم، زیرا خوانندگانم نمی‌دانند چه چیزی به شما گفته‌ام. بنابراین یکی از دلایلی که امروز به اینجا آمده‌ام تا در مورد این موضوع صحبت کنم این است که – رک و پوست کنده، خودخواهانه – بار خود را آزاد کنم و بگویم که این یک ذهن آشفته نیست که همه این کتاب‌ها را نوشته است. اما مهم‌تر، فکر می‌کنم، این واقعیت است که بخش بسیار قابل توجهی از افراد این مخاطب زیر سی سال هستند و به نظر من تقریباً همه شما در آستانه یک حرفه باشکوه و هیجان‌انگیز هستید. هر اتفاقی ممکن است برای شما بیفتد. اوضاع عوض میشود. اتفاق پیش می‌آید. چیزی از دوران کودکی به شما برمی گردد. شما می‌توانید از مسیر پرتاب شوید. . . اگر بتوانم راه بازگشت از این وضعیت را پیدا کنم، باور کنید، هرکسی می‌تواند راه خود را از هر ناملایماتی که در زندگی اش وجود دارد پیدا کند. و برای کسانی که بزرگتر هستند، کسانی که در دوران سختی زندگی کرده‌اند، شاید جایی که همه چیز را از دست داده‌اند، مانند من، و دوباره شروع کردند، برخی از این چیزها بسیار آشنا به نظر می‌رسند. بهبودی وجود دارد. رستگاری وجود دارد. و قیامت هست.

این صحبتی است که همه باید ببینند. شروین نولند در سال 2014 درگذشت، اما آسیب پذیری و در نتیجه الهام بخش او همچنان ادامه دارد.

تمایل به آسیب پذیر بودن یکی از قدرتمندترین ابزارهایی است که یک اسپیکر می‌تواند از آن استفاده کند. اما مانند هر چیز قدرتمند، باید با احتیاط رفتار کرد. برنه براون دیده است که بسیاری از سخنرانان توصیه‌های او را اشتباه تفسیر کرده اند. او به من گفت: «اشتراک‌گذاری شخصی با فرمول یا ساختگی باعث می‌شود مخاطبان احساس کنند که دستکاری شده‌اند و اغلب نسبت به شما و پیام شما دشمنی می‌کنند. آسیب پذیری به اشتراک گذاری بیش از حد نیست. یک معادله ساده وجود دارد: آسیب پذیری منهای مرزها آسیب پذیری نیست. این می‌تواند هر چیزی از تلاش برای اتصال سیم داغ تا جلب توجه باشد، اما آسیب پذیری نیست و منجر به اتصال نمی‌شود. بهترین راهی که برای روشن شدن در این مورد پیدا کردم این است که واقعاً مقاصد خود را بررسی کنیم. آیا اشتراک گذاری در خدمت کار روی صحنه است یا راهی برای کار کردن از طریق چیزهای خودمان است؟ اولی قدرتمند است، دومی به اعتماد مردم به ما آسیب می‌زند.»

براون اکیداً توصیه می‌کند که بخش‌هایی از خود را که هنوز به آن کار نکرده‌اید به اشتراک نگذارید.

«ما باید مالک داستان هایمان باشیم قبل از اینکه به اشتراک گذاری آنها به عنوان یک هدیه تجربه شود. یک داستان تنها زمانی آماده به اشتراک گذاشتن است که بهبود و رشد مجری به واکنش مخاطب به آن وابسته نباشد.»

آسیب پذیری معتبر قدرتمند است. اشتراک گذاری بیش از حد نیست. اگر شک دارید، صحبت خود را با یک دوست صادق امتحان کنید.

آنها را بخندانید-اما غوغا نکنید!

تمرکز بر یک سخنرانی می‌تواند کار سختی باشد و طنز راهی فوق العاده برای همراهی مخاطبان است. اگر سوفی اسکات درست می‌گوید، بخشی از هدف تکاملی خنده ایجاد پیوند اجتماعی است. وقتی با کسی می‌خندید، هر دو احساس می‌کنید در یک طرف هستید. این یک ابزار فوق العاده برای ایجاد یک ارتباط است.

در واقع، برای بسیاری از سخنرانان بزرگ، طنز به یک ابر سلاح تبدیل شده است. سخنرانی سر کن رابینسون در مورد شکست مدارس در پرورش خلاقیت، که تا سال 2015 راه خود را به 35 میلیون بازدید در TED رسانده بود، در روز پایانی کنفرانس ارائه شد. او اینگونه شروع کرد. “عالی بود، اینطور نیست؟ من به باد رفته ام در واقع، من دارم می‌روم.» حضار قهقهه زدند. و اساسا هرگز متوقف نشد. از همان لحظه او مالک ما شد. طنز مقاومت اصلی در برابر گوش دادن به یک سخنرانی را از بین می‌برد. با ارائه هدایای کوچک خنده از همان ابتدا، به طور نامحسوس به مخاطبان خود اطلاع می‌دهید. . . برای سوار شدن همراه باشید دوستان عزیز این یک درمان خواهد بود.

مخاطبانی که با شما می‌خندند به سرعت از شما خوششان می‌آید. و اگر مردم شما را دوست داشته باشند، بسیار آماده‌تر هستند تا حرف‌های شما را جدی بگیرند. خنده دفاع کسی را باز می‌کند و ناگهان فرصتی برای برقراری ارتباط واقعی با او دارید.

یک مزیت بزرگ دیگر از خنده در اوایل سخنرانی وجود دارد. این یک سیگنال قدرتمند است که شما در حال اتصال هستید. مونیکا لوینسکی به من گفت که لحظه ای که عصبانیت او در حین سخنرانی TED از بین رفت، زمانی بود که حضار از خنده بلند شدند. و اگر سیگنالی برای بلندگو باشد، سیگنالی است برای همه افراد حاضر در اتاق. خنده می‌گوید، ما به عنوان یک گروه با این سخنران پیوند خورده ایم. سپس همه توجه بیشتری می‌کنند.

قابل توجه است که برخی از بهترین سخنرانان بخش قابل توجهی از گفتگوهای خود را صرف ایجاد این ارتباط می‌کنند. در مورد سر کن در بالا، تقریباً تمام 11 دقیقه اول مجموعه ای از داستان‌های خنده دار مربوط به آموزش است که به پیشبرد ایده اصلی او کمک چندانی نمی‌کند، اما در عوض پیوندی خارق العاده با مخاطب ایجاد می‌کند. ما فکر می‌کنیم: این بسیار سرگرم کننده است. هرگز فکر نمی‌کردم آموزش بتواند چنین موضوع جذابی باشد. تو خیلی آدم جذابی هستی . . من هر جا با شما می‌روم و هنگامی که او در نهایت جدی می‌شود و به موضوع اصلی خود در مورد از دست دادن خلاقیت در مدارس می‌پردازد، ما به هر کلمه معطل می‌شویم.

به همین ترتیب، در سخنرانی طلسم‌آمیز برایان استیونسون در مورد بی‌عدالتی، او ربع اول وقت خود را صرف داستانی کرد در مورد اینکه چگونه مادربزرگش او را متقاعد کرده بود که هرگز مشروب نخورد. داستان به طرز خنده‌داری به پایان رسید و ناگهان همه ما عمیقاً با این مرد ارتباط برقرار کردیم.

احتیاط: گذراندن موفقیت آمیز زمان زیادی برای داستان‌های طنز یک هدیه ویژه است که برای بسیاری از ما توصیه نمی‌شود. اما اگر بتوانید فقط یک داستان کوتاه بیابید که باعث لبخند مردم شود، ممکن است قفل بقیه صحبت‌های شما را باز کند.

راب رید، نویسنده علمی تخیلی کمیک، نوع بسیار متفاوتی از طنز ارائه می‌دهد: طنز. لحنش جدی بود. او ادعا کرد که یک تحلیل هوشیارانه از “ریاضیات حق چاپ” ارائه می‌دهد. اما پس از یک دقیقه یا بیشتر، مردم متوجه شدند که او در واقع پوچ بودن قوانین کپی رایت را به سخره می‌گیرد که هر آهنگ دانلود شده غیرقانونی را معادل دزدی 150000 دلار می‌دانست. قهقهه‌ها شروع شد و به سرعت به حالت غمگینی در آمد.

البته همیشه کار نمی‌کند. یکی از سخنرانان در TED چند سال پیش به وضوح فکر می‌کرد که در گفتن یک سری داستان‌های ناخوشایندتر درباره همسر سابقش خنده‌دار است. شاید چند نفر از دوستان حاضر در حال خندیدن بودند. بقیه داشتیم هول میکردیم. در فرصتی دیگر، سخنران سعی کرد هر نقل قولی را در سخنرانی خود با لهجه ای که تصور می‌کرد نویسنده نقل قول داشته باشد اجرا کند. شاید خانواده او این را دوست داشتنی می‌دانستند. در یک صحنه عمومی، فقط شرم آور بود. (مگر اینکه بسیار با استعداد هستید، اکیداً توصیه می‌کنم از لهجه‌های غیر از لهجه خود اجتناب کنید!)

سی سال پیش، سخنرانان صحبت‌های خود را با جوک‌هایی بر اساس جنسیت، نژاد و ناتوانی پر می‌کردند. آنجا نرو! دنیا تغییر کرده است.

طنز یک هنر ماهرانه است و همه نمی‌توانند آن را انجام دهند. طنز بی اثر بدتر از بی طنز است. گفتن جوکی که از اینترنت دانلود کرده اید احتمالا نتیجه معکوس خواهد داشت. در واقع جوک‌ها به خودی خود هشیارانه، ناشیانه و غیرپیچیده به نظر می‌رسند. آنچه شما در عوض به دنبال آن هستید، داستان‌های خنده دار اما واقعی است که مستقیماً به موضوع شما مرتبط است یا از زبانی جذاب و طنزآمیز استفاده می‌کند.

بامزه ترین فرد در تیم ما تام ریلی است که برنامه همکارهای ما را اجرا می‌کند و سال‌ها یک جمع بندی نهایی از کنفرانس را ارائه می‌دهد که هر سخنران را با خنده بدی به سیخ می‌کشاند. این توصیه او است:

  1. حکایت‌های مرتبط با موضوع خود را بگویید، جایی که طنز طبیعی است. بهترین شوخ طبعی مبتنی بر مشاهده چیزهایی است که در اطراف شما اتفاق می‌افتد و سپس اغراق کردن یا ترکیب مجدد آنها.
  2. اگر کلمات خود را به هم ریخته اید، صدای A/V خراب می‌شود، یا اگر کلیکگر کار نمی‌کند، یک اظهار نظر خنده دار آماده کنید. تماشاگران آنجا بوده‌اند و شما فوراً همدردی آنها را جلب می‌کنید.
  3. طنز را در تصاویر خود بسازید. شما همچنین می‌توانید طنز را در تضاد بین آنچه می‌گویید و چیزی که نشان می‌دهید باشد. امکانات زیادی برای خنده وجود دارد.
  4. از طنز استفاده کنید، برعکس آنچه منظورتان است بگویید، سپس قصد خود را آشکار کنید، اگرچه درست کردن آن واقعاً سخت است.
  5. زمان بندی حیاتی است. اگر لحظه ای برای خنده وجود دارد، باید به آن فرصت دهید تا فرود بیاید. این ممکن است جسارت لازم برای یک لحظه مکث را داشته باشد. و انجام این کار بدون اینکه به نظر برسد که در حال ماهیگیری برای تشویق هستید.
  6. خیلی مهم: اگر بامزه نیستید، سعی نکنید بامزه باشید. طنز را روی خانواده یا دوستان یا حتی یک همکار آزمایش کنید. آیا آنها می‌خندند؟ اگر نه، آن را تغییر دهید یا آن را افزایش دهید.

خطرات (حتی در دستان افرادی که دارای موهبت شوخ طبعی هستند):

  1. اظهارات غیر رنگی و زبان توهین آمیز: نکن. شما در یک کلوپ کمدی آخر شب صحبت نمی‌کنید.
  2. لیمریک یا دیگر شعرهای به ظاهر خنده دار
  3. جناس
  4. طعنه
  5. خیلی طولانی میشه
  6. هرگونه تلاش برای طنز مبتنی بر مذهب، قومیت، هویت جنسیتی، سیاست. اعضای آن جوامع شاید بتوانند؛ بیگانگان قطعا نمی‌توانند.

همه اینها می‌توانند در شرایط مناسب کار کنند، اما مملو از احتمال بمب گذاری یا ایجاد توهین هستند. اگر مخاطب هر دو را تجربه کند، بازگرداندن آنها سخت است.

اگر قصد دارید سخنرانی عمومی زیادی انجام دهید، واقعاً ارزش آن را دارد که مارک طنز خود را پیدا کنید که کارآمد باشد. و اگر نه، نترسید. این برای همه نیست. راه‌های زیادی برای اتصال وجود دارد.

نفس خود را پارک کنید

آیا می‌خواهید ذهن خود را به کسی که کاملاً از خودش پر است اعتماد کنید؟ هیچ چیز به اندازه این احساس که گوینده یک سخنران است، به چشم‌انداز یک سخنرانی آسیب نمی‌زند. و اگر زودتر این اتفاق بیفتد. . . مراقب باش.

من به خوبی یک سخنرانی TED از سالها پیش را به یاد می‌آورم که شروع شد: «قبل از اینکه به یک برند زنده تبدیل شوم. . ” و همانجا، همانجا، می‌دانستی که پایان خوبی نخواهد داشت. اسپیکر پس از موفقیت تجاری بزرگ اخیر در اوج قرار داشت و ما قرار بود در مورد آخرین ذره آن بشنویم. این تنها باری بود که در TED به یاد می‌آورم که یک سخنرانی با خش خش قطع شد. هیس! حتی اگر واقعاً یک نابغه، یک ورزشکار زرق و برق دار و یک رهبر نترس هستید، بهتر است به مخاطبان خود اجازه دهید این موضوع را خودشان بفهمند.

سلمان خان سخنران تد به زیبایی این را بیان کرد:

خودت باش. بدترین صحبت ها، صحبت‌هایی است که در آن کسی سعی می‌کند کسی باشد که نیست. اگر به طور کلی احمق هستید، پس احمق باشید. اگر احساساتی هستید، پس احساساتی باشید. تنها استثناء این است که مغرور و خود محور باشید. پس حتما باید وانمود کنید که شخص دیگری هستید.

برخی از سخنرانان از طنز استفاده می‌کنند تا ضربه عمدی به نفس خود وارد کنند.

دن پینک، سخنران ماهری که صحبتش در مورد انگیزه بیش از 10 میلیون بازدید داشته است، با کمی اعتماد به نفس روی صحنه رفت و با صدایی که کمی بلند بود شروع به صحبت کرد. اما بعد از چند جمله اولش، همه در جیب او بودیم. این چیزی است که او گفت:

من باید در همان ابتدا اعتراف کنم. کمی بیش از بیست سال پیش کاری کردم که پشیمانم، کاری که به آن افتخار نمی‌کنم، کاری که از بسیاری جهات، آرزو می‌کنم هیچ‌کس هرگز نمی‌دانست، اما در اینجا احساس می‌کنم به نوعی موظف به افشای آن هستم. در اواخر دهه 1980، در یک لحظه بی احتیاطی جوانی، به دانشکده حقوق رفتم.

درخشان حالا ما او را دوست داشتیم.

تحقیر خود، در دستان درست، چیز زیبایی است. تونی بلر در آن استاد است و اغلب از تحقیر خود برای جلب نظر مخاطبان بالقوه متخاصم استفاده می‌کند. یک بار، قبل از اینکه به عنوان نخست وزیر بریتانیا انتخاب شود، شروع به گفتن داستانی کرد که با عذرخواهی گفت، ممکن است مردم را نگران کند که آیا او واجد شرایط حکومت است یا خیر. او از سفری به هلند گفت، جایی که در یک وعده غذایی با بزرگان، با زنی پنجاه و چند ساله خوش لباس روبرو شد. از او پرسید که او کیست؟ “تونی بلر.” “و چه کار می‌کنی؟” من رهبری حزب کارگر بریتانیا را بر عهده دارم.» از او پرسید که او کیست؟ “بئاتریکس.” “و چه کار می‌کنی؟” [مکث ناخوشایند] “من ملکه هستم.” یکی دیگر از سخنرانان فقط می‌گفت که با ملکه هلند شام خورده بود و قبل از شروع، تماشاگران را از دست داده بود. بلر با تهمت زدن عمدی خود، خنده، محبت،

ایگو به روش‌های زیادی ظاهر می‌شود که ممکن است برای گوینده ای که به مرکز توجه بودن عادت دارد واقعاً نامرئی باشد:

  • نام آور
  • داستان‌هایی که به نظر می‌رسد فقط برای خودنمایی طراحی شده اند
  • مباهات در مورد دستاوردهای خود یا شرکتتان
  • به جای ایده ای که دیگران می‌توانند از آن استفاده کنند، همه چیز درباره شما صحبت کنید.

می‌توانم به شما بگویم که به اصول اولیه بازگردید و به یاد داشته باشید که هدف از صحبت‌های شما ارائه یک ایده است، نه تبلیغ خود. اما حتی در این صورت ممکن است آن را از دست بدهید. دیدن آن از داخل ممکن است سخت باشد. هر رهبر به کسی نیاز دارد که بتواند برای بازخورد خام و صادقانه روی او حساب کند. کسی که در صورت لزوم از ناراحت کردن یا توهین کردن نمی‌ترسد. اگر به آنچه اخیراً به دست آورده اید احساس غرور می‌کنید، مهم است که صحبت خود را در مورد آن شخص مورد اعتماد امتحان کنید و سپس به او فرصت دهید که بگوید: «در قسمت‌هایی عالی بود. ولی صادقانه؟ کمی پر از خودت می‌آیی.»

یک داستان بگویید

داستان سرایی آنقدر مهم است که کل فصل بعدی به آن اختصاص دارد، اما یکی از مهمترین کارکردهای آن ایجاد ارتباط با مخاطب است.

ما برای عشق به داستان‌ها به دنیا آمده ایم. آنها مولدهای فوری علاقه، همدلی، احساسات و دسیسه هستند. آنها می‌توانند به طرز درخشانی زمینه یک سخنرانی را ایجاد کنند و مردم را به یک موضوع وادار کنند.

داستان‌های قدرتمند می‌توانند در هر مرحله از سخنرانی ظاهر شوند. یک راه عالی برای باز کردن یک راه عالی برای نشان دادن در وسط. و گاهی اوقات، هر چند کمتر، یک راه عالی برای پایان دادن به.

ارنستو سیرولی می‌خواست در مورد رویکردی بهتر برای کمک‌های توسعه ای در آفریقا صحبت کند. اگر می‌خواهید موضوع سختی مانند آن را مطرح کنید، ایده بسیار خوبی است که ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار کنید. او چگونه این کار را کرد.

اولین پروژه ما . . جایی بود که ما ایتالیایی‌ها تصمیم گرفتیم به مردم زامبیا نحوه پرورش غذا را آموزش دهیم. بنابراین ما با دانه‌های ایتالیایی در جنوب زامبیا در این دره کاملاً باشکوه که به رودخانه زامبزی می‌رسد به آنجا رسیدیم و به مردم محلی آموزش دادیم که چگونه گوجه فرنگی و کدو سبز ایتالیایی و . . . و البته مردم محلی مطلقاً هیچ علاقه ای به این کار نداشتند. . . و ما شگفت زده شدیم که مردم محلی در چنین دره ای حاصلخیز هیچ کشاورزی ندارند. اما به جای اینکه از آنها بپرسیم چطور چیزی رشد نمی‌کنند، فقط گفتیم: «خدا را شکر که اینجا هستیم. درست در زمان مناسب برای نجات مردم زامبیا از گرسنگی.” و البته همه چیز در آفریقا به زیبایی رشد کرد. ما این گوجه فرنگی‌های باشکوه را داشتیم. . . و ما نمی‌توانستیم باور کنیم و به زامبیایی‌ها می‌گفتیم: «ببینید کشاورزی چقدر آسان است. وقتی گوجه‌ها خوب و رسیده و قرمز شدند، یک شب دویست اسب آبی از رودخانه بیرون آمدند و همه چیز را خوردند. و ما به زامبیایی‌ها گفتیم: “خدای من، اسب آبی!” و زامبیایی‌ها گفتند: “بله، به همین دلیل است که ما اینجا کشاورزی نداریم.”

وقتی بتوانید طنز، تحقیر خود، و بینش را در یک داستان جمع آوری کنید، شروعی برنده خواهید داشت.

داستان‌هایی که می‌توانند بهترین ارتباط را ایجاد کنند، داستان‌هایی درباره شخص شما یا افراد نزدیک به شما هستند. داستان‌های شکست، ناهنجاری، بدبختی، خطر یا فاجعه که به طور واقعی گفته می‌شود، اغلب لحظه ای است که شنوندگان از علاقه ساده وانیلی به درگیری عمیق تغییر می‌کنند. آنها شروع به به اشتراک گذاشتن برخی از احساسات شما کرده اند. آنها شروع به مراقبت از شما کرده اند. آنها شروع به دوست داشتن شما کرده اند.

اما مراقب باشید. برخی از داستان‌ها می‌توانند به صورت فخرفروشی یا از نظر احساسی دستکاری شوند. وقتی روش شگفت انگیزی را توضیح می‌دهید که یک مشکل را به موفقیتی هیجان انگیز تبدیل می‌کنید، به دور از ارتباط، ممکن است در واقع مردم را از خود دور کنید. هنگامی که عکس پسر بزرگ خود را درست در انتهای سخنرانی خود از جیب کت خود بیرون می‌آورید، اعلام می‌کنید که او به بیماری لاعلاج مبتلا شده است، و می‌گویید که صحبت‌های شما به او اختصاص دارد، ممکن است مخاطبان خود را بیشتر ناراحت کنید تا دلسوز. .

دستورالعمل در اینجا فقط برای معتبر بودن است. آیا این واقعیتی است که شما این داستان را تعریف می‌کنید؟ یک آزمون خوب این است که تصور کنید آیا این داستان را برای گروهی از دوستان قدیمی تعریف می‌کنید یا خیر. و اگر چنین است، چگونه. دوستان ردیاب خوبی برای غیر معتبر هستند. و مخاطبان هم همینطور. واقعی باشید و خیلی هم اشتباه نخواهید کرد.

و این توصیه در مورد کل این فصل در مورد اتصال صدق می‌کند. من گاهی اوقات این پیشنهادات را به عنوان ابزار یا تکنیک توصیف کرده ام. مهم این است که آنها به این سمت نروند. آنها باید بخشی از یک تمایل واقعی برای اتصال باشند. تو یک انسان هستی شنوندگان شما انسان هستند. آنها را به عنوان دوستان در نظر بگیرید. و فقط دست دراز کنید

ق، سیاست

من نمی‌توانم این فصل را بدون گلایه از بزرگترین قاتل پیوند به پایان برسانم: تفکر قبیله ای. چه در سیاست، چه در مذهب و چه در نژاد، افرادی که بخشی از جامعه ای هستند که ایده‌هایی را که شما می‌خواهید بیان کنید به طور عمده رد کرده اند، حداقل می‌توان گفت، مخاطبان چالش برانگیزی هستند.

آیا اشاره من در بالا به تونی بلر شما را از دست من عصبانی کرد؟ او پس از سال‌ها قدرت و به‌ویژه به دلیل حمایت از جنگ در عراق، مورد تنفر برخی قرار گرفت تا جایی که تنها ذکر نامش سطح استرس آنها را افزایش داد. برای آنها، مثال بالا به نظر بد انتخاب شده است. هدف توضیحی آن نادیده گرفته خواهد شد.

سیاست می‌تواند این کار را انجام دهد. و دین هم همینطور. برخی از دیدگاه‌ها آنقدر عمیق هستند که اگر به نظر می‌رسد سخنران آنها را تهدید می‌کند، مردم به حالت دیگری می‌روند. به جای گوش دادن، خاموش می‌شوند و دود می‌کنند.

این یک مشکل بسیار بزرگ است. یکی از مهم‌ترین بخش‌های سخنرانی عمومی در زمان‌های اخیر، ارائه‌ای بود که ال گور در سال 2005 شروع به ساخت آن کرد که به مستند «حقیقت ناخوشایند» تبدیل شد و یک بحران جهانی آب و هوا را اعلام کرد. او از هر تکنیک صحبتی که می‌توانید تصور کنید استفاده قدرتمندی کرد: اسلایدهای قانع کننده، منطق دقیق، فصاحت، شوخ طبعی، حمایت پرشور، تمسخر ویرانگر دیدگاه‌های مخالف، و حتی یک داستان شخصی تکان دهنده در مورد دخترش. هنگامی که او این سخنرانی را در یک جلسه ویژه بدون ضبط TED ارائه کرد، زندگی بسیاری از شرکت کنندگان را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و برخی را متقاعد کرد که شغل خود را انجام دهند و تمام وقت روی مسائل آب و هوایی کار کنند.

هر چند یک مشکل وجود داشت. ال گور یک سیاستمدار در کشوری بود که به شدت بر سر خطوط حزبی اختلاف داشت. غرایز حزبی ما موانعی تقریباً غیرقابل نفوذ در برابر تبلیغات طرف مقابل ایجاد می‌کند. نیمی از کشور عمیق تر از همیشه با گور ارتباط برقرار کردند، حقیقت ناخوشایند را پذیرفتند و جهان بینی آنها برای همیشه تغییر کرد. نیمه دیگر اصلاً به هم وصل نشدند. آنها به سادگی آن را خاموش می‌کنند. خود این واقعیت که گور سیاستمداری بود که این پرونده را مطرح می‌کرد به این معنی بود که نمی‌توانست درست باشد. یک دهه بعد، موضوع آب و هوا مثل همیشه سیاسی شد. آنچه باید یک موضوع علمی باشد، به طرز غم انگیزی به آزمونی برای همسویی سیاسی تبدیل شده بود. (ممکن است اگر دیک چنی یا کارل روو در مورد یک موضوع مهم جهانی رهبری اتهام را بر عهده داشتند، همین اتفاق در سمت چپ رخ می‌داد.)

مسمومیت ناگفته‌های سیاسی (و مذهبی) ما یک تراژدی واقعی دنیای مدرن است. وقتی مردم آماده یا آماده گوش دادن نیستند، ارتباط برقرار نمی‌شود.

اگر می‌خواهید به افرادی دسترسی پیدا کنید که به شدت با شما مخالف هستند، تنها شانس شما این است که تا جایی که می‌توانید خودتان را جای آنها بگذارید. از زبانی استفاده نکنید که ممکن است باعث واکنش‌های قبیله ای شود. با دیدی از جهان که از چشم آنها دیده می‌شود شروع کنید. و از هر یک از ابزارهای توضیح داده شده در اینجا برای ایجاد ارتباط بر اساس انسانیت مشترک خود استفاده کنید.

خوشبختانه، بیشتر فرصت‌های سخنرانی با مخاطبانی است که اساساً استقبال می‌کنند. شما باید به راحتی بتوانید با آنها ارتباط برقرار کنید. و سپس صحبت شما می‌تواند واقعاً بدرخشد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید