باز و بسته(فصل13)
دوست دارید چه نوع تأثیری بگذارید؟
چه سخنرانی خود را حفظ کنید یا نه، مهم است که به نحوه شروع و پایان آن توجه کنید. در ابتدای صحبت خود، شما حدود یک دقیقه فرصت دارید تا مردم را در مورد آنچه میگویید مجذوب کنید. و نحوه پایان شما به شدت بر نحوه به خاطر سپردن صحبت شما تأثیر میگذارد.
با وجود این که بقیه صحبتها را ارائه میکنید، شدیداً شما را تشویق میکنم که فیلمنامهنویسی کنید و دقیقه آغازین و خطوط پایانی را به خاطر بسپارید. به اعصاب، با اعتماد به نفس و تاثیرگذاری کمک میکند.
چهار راه برای شروع قوی
توجه مخاطب یک کالای واقعا گرانبها است. همیشه وقتی برای اولین بار روی صحنه میآیید آن را دارید. آن را با صحبتهای کوچک ریز نکنید. واقعاً، واقعاً اهمیتی ندارد که شما افتخار حضور در آنجا را داشته باشید، یا اینکه همسر برگزارکننده نیاز به تشکر دارد. مهم این است که مخاطب را متقاعد کنیم که برای یک نانوثانیه جرات خاموش شدن را ندارند. شما گشایشی میخواهید که از همان لحظه اول مردم را جذب کند. یک بیانیه شگفت انگیز یک سوال جذاب یک داستان کوتاه. یک تصویر باور نکردنی
مطمئناً مواردی وجود دارد که میتوانید با یک یا دو تشکر از شما شروع کنید، به خصوص وقتی در رویدادی صحبت میکنید که در آن حس اجتماعی قوی وجود دارد. در آنجا ممکن است کاملاً کار درستی باشد که با تصدیق چند نفر شروع کنیم. این شما را بخشی از جامعه میکند. اما اگر این کار را میکنید، لطفاً آن را به روشی فوقالعاده شخصی، ترجیحاً با طنز یا گرمای واقعی انجام دهید. بیل کلینتون در این کار استاد است. او یک حکایت شخصی پیدا میکند که باعث میشود میزبان احساس یک میلیون دلار کند، در حالی که به طور همزمان با بقیه مهمانان ارتباط برقرار میکند. با این حال، حتی در آن محیط اجتماعی، سپاسگزاری خود را کنترل کنید. لیستهای طولانی و خشک قدردانیها در هر زمینه ای قاتل توجه مطلق هستند. و هنگامی که صحبت خود را به درستی شروع میکنید، مطمئن شوید که یک افتتاحیه جذاب دارد.
به یاد داشته باشید که هر محتوایی در عصر مدرن ما بخشی از یک جنگ توجه است. این در حال مبارزه با هزاران ادعای دیگر در مورد زمان و انرژی مردم است. این امر حتی زمانی که روی صحنه در مقابل تماشاچیان نشسته ایستاده اید نیز صادق است. آنها در جیبهای خود حواسپرتیهای مرگباری به نام تلفنهای هوشمند دارند که میتوانند از آنها برای فراخوانی هزاران جایگزین خارجی به چشمان خود استفاده کنند. هنگامی که ایمیلها و متنها ادعای خود را مطرح کنند، صحبت شما ممکن است محکوم به فنا باشد. و سپس آن شیطان کمین کننده زندگی مدرن، خستگی وجود دارد. همه اینها دشمنان کشنده هستند. شما هرگز نمیخواهید کسی را بهانه ای برای خارج کردن از منطقه فراهم کنید. شما باید یک ژنرال باهوش باشید که نتیجه این جنگ را هدایت میکند. شروع قوی یکی از مهم ترین سلاحهای شماست.
این امر به ویژه در صورتی صادق است که سخنرانی شما برای آیندگان آنلاین ضبط شود. دهها گفتگو، مقاله و آزمونهای جذاب دیگر تنها با یک کلیک فاصله دارند. اگر دقیقه ابتدایی سخنرانی خود را تلف کنید، بخش قابل توجهی از مخاطبان آنلاین خود را قبل از اینکه متوجه شوند نکته جالبی وجود دارد را از دست خواهید داد. و این ممکن است بین ویروسی شدن صحبت شما یا مرگ غم انگیز تفاوت ایجاد کند.
در اینجا چهار راه برای جلب توجه مخاطب به ادعای خود آورده شده است.
- یک دوز درام ارائه دهید
اولین کلمات شما واقعا مهم هستند.
کمیک میسون زید که در بدو تولد به دلیل یک عمل پزشکی ناموفق از فلج مغزی رنج میبرد، با لرزیدن به صحنه آمد و صحبت خود را اینگونه آغاز کرد: «من مست نیستم. . . اما دکتری که مرا زایمان کرد بود. کاپو! علیرغم ظاهر غیرمنتظرهاش، ما بلافاصله متوجه شدیم که در شرف لذت هستیم. او صاحب تمام کره چشم و تمام سلولهای مغز در اتاق بود.
سرآشپز فعال جیمی الیور به TED آمد تا جایزه سالانه TED ما را بپذیرد. در اینجا نحوه باز کردن او آمده است. متأسفانه در 18 دقیقه آینده . . . چهار آمریکایی که زنده هستند خواهند مرد. . . از طریق غذایی که میخورند.» من فکر میکنم شما میخواهید بیشتر بشنوید.
در برنامه ریزی افتتاحیه، اجازه دهید خط مقدم سخنرانی شما راهنمای شما باشد. چگونه میتوانید ایده سخنرانی خود را به قانعکنندهترین شکلی که میتوانید تصور کنید، تحریک کنید؟ از خود بپرسید: اگر سخنرانی شما یک فیلم یا رمان بود، چگونه باز میشد؟ این بدان معنا نیست که شما باید چیزی دراماتیک را در جمله آغازین قرار دهید. مطمئناً چند لحظه مورد توجه مخاطب قرار میگیرید. اما در پایان پاراگراف اول، چیزی باید فرود بیاید.
زک ابراهیم با داستانی باورنکردنی به TED2014 آمد. اما در فیلمنامه اصلی خود، او قصد داشت اینگونه باز شود:
من در سال 1983 در پیتسبورگ، پنسیلوانیا از مادری مهربان آمریکایی و پدری مصری به دنیا آمدم که تمام تلاش خود را کردند تا کودکی شادی را برای من رقم بزنند. تا هفت سالگی بود که پویایی خانواده ما شروع به تغییر کرد. پدرم مرا در معرض جنبه ای از اسلام قرار داد که افراد کمی، از جمله اکثر مسلمانان، میتوانند آن را ببینند. اما، در واقع، وقتی مردم برای تعامل با یکدیگر زمان میگذارند، طولی نمیکشد تا متوجه شوند که در بیشتر موارد، همه ما چیزهای یکسانی را از زندگی میخواهیم.
این یک افتتاحیه خوب است. . . اما واقعا شما را جذب نمیکند. ما با زک طوفان فکری کردیم، و در اینجا افتتاحیه اصلاح شده او آمده است:
در پنجم نوامبر 1990، مردی به نام السید نصیر وارد هتلی در منهتن شد و خاخام مایر کاهانه، رهبر اتحادیه دفاع یهودیان را ترور کرد. نوسر در ابتدا در قتل بی گناه شناخته شد، اما در حالی که با اتهامات کمتری در حال گذراندن دوران محکومیت خود بود، او و سایر افراد شروع به برنامه ریزی برای حمله به دهها مکان دیدنی شهر نیویورک، از جمله تونل ها، کنیسه ها، و مقر سازمان ملل کردند. خوشبختانه، این برنامهها توسط یک خبرچین FBI خنثی شد. متأسفانه، بمباران مرکز تجارت جهانی در سال 1993 چنین نبود. نوصیر در نهایت به دلیل دست داشتن در توطئه محکوم میشد. السید نصیر پدر من است.
حضار پرچ شده بودند. افتتاحیه به صورت آنلاین نیز کار کرد، سخنرانی او به سرعت 2 میلیون بازدید داشت.
در اینجا افتتاحیه فیلمنامه اصلی است که توسط جامعه شناس آلیس گافمن برای ما ارسال شده است.
وقتی دانشجوی سال اول دانشگاه در دانشگاه پنسیلوانیا بودم، در یک کلاس جامعه شناسی شرکت کردم و قرار بود از طریق مشاهدات و مشارکت مستقیم، بیرون برویم و شهر را مطالعه کنیم. در یک کافه تریا در محوطه دانشگاه کار پیدا کردم و ساندویچ و سالاد درست کردم. رئیس من یک زن آفریقایی آمریکایی شصت ساله بود که در محله ای سیاه پوستان نه چندان دور از پن زندگی میکرد. سال بعد شروع کردم به تدریس خصوصی نوهاش عایشه که دانشجوی سال اول دبیرستان بود.
او فقط داستانش را طوری تعریف میکند که برایش طبیعی است، اما زمانی که به کنفرانس رسید، یک افتتاحیه تجدیدنظر شده داشت که ارزش اشتیاق شدید سخنرانیاش را داشت.
در مسیری که کودکان آمریکایی تا بزرگسالی طی میکنند، دو موسسه بر این سفر نظارت میکنند. اولین موردی است که ما در مورد آن زیاد میشنویم: دانشگاه. دانشگاه کاستیهایی دارد. گران است؛ جوانان را بدهکار میکند. اما در مجموع، مسیر بسیار خوبی است. . .
امروز میخواهم در مورد دومین موسسه نظارت بر سفر از کودکی تا بزرگسالی در ایالات متحده صحبت کنم. و آن نهاد زندان است.
این قاببندی درخشان به او اجازه داد تا درباره تراژدی زندانیان آمریکا به گونهای صحبت کند که نیاز به توجه داشته باشد: هی، آنها میتوانستند بچههای دانشگاه باشند.
البته، ممکن است در درام زیاده روی کرد و در واقع افراد را از دست داد. شاید بخواهید قبل از اینکه با یک صاعقه دراماتیک به مخاطب ضربه بزنید، کمی با آنها ارتباط برقرار کنید. و مطمئناً نمیخواهید چیزی را که قرار است در مورد آن صحبت کنید ساده سازی کنید. اما اگر به درستی انجام شود، این یک راه قانع کننده برای شروع یک سخنرانی است.
-
کنجکاوی را شعله ور کنید
اگر من به شما فرصت شنیدن یک سخنرانی در مورد انگلها را پیشنهاد دادم، حدس میزنم ممکن است رد کنید. اما فقط در صورتی که اد یونگ نویسنده علم را ملاقات نکرده بودید. در اینجا نحوه صحبت او باز شد.
یک گله وحشی، یک دسته ماهی، یک گله از پرندگان. بسیاری از حیوانات در گروههای بزرگ جمع میشوند که از شگفت انگیزترین مناظر در دنیای طبیعی هستند. اما چرا این گروهها تشکیل میشوند؟ پاسخهای متداول شامل مواردی مانند جستجوی امنیت در تعداد یا شکار در گله یا جمع شدن برای جفت گیری یا تولید مثل هستند، و همه این توضیحات، اگرچه اغلب درست هستند، یک فرض بزرگ در مورد رفتار حیوانات ایجاد میکنند، که حیوانات کنترل اعمال خود را دارند. که آنها مسئول بدن خود هستند. و اغلب اینطور نیست.
او در ادامه توضیح میدهد که چگونه گونه ای از میگو تنها به این دلیل که مغز آنها توسط انگلهایی تسخیر شده است که میگو را برای فلامینگوهای شکارچی که در شکم آنها انگل میتواند به چرخه زندگی خود ادامه دهد قابل مشاهده باشد، تسخیر شده است. در کمتر از یک دقیقه صاف، مغز شما در حال انجام حرکات سالتو است. چها؟! واقعا طبیعت میتونه اینکارو کنه؟؟ و تو گریه میکنی تا بیشتر بدانی. چگونه؟ چرا؟ این یعنی چی؟
برانگیختن کنجکاوی تنها ابزار همه کاره ای است که برای اطمینان از مشارکت مخاطب در اختیار دارید. اگر هدف سخنرانی ایجاد ایده در ذهن شنوندگان باشد، کنجکاوی سوختی است که مشارکت فعال شنوندگان را تقویت میکند.
دانشمندان علوم اعصاب از سوالاتی صحبت میکنند که باعث ایجاد شکاف دانشی میشود که مغز برای بستن آن مبارزه میکند. تنها راهی که مغز مخاطب میتواند این کار را انجام دهد این است که صاحبان آنها به سختی به آنچه میگویید گوش دهند. این خوبه.
چگونه کنجکاوی را تحریک میکنید؟ راه واضح طرح سوال است. اما نه هر سوالی. یک سوال تعجبآور.
چگونه آینده ای بهتر برای همه بسازیم؟خیلی گسترده خیلی کلیشه ای من از قبل حوصله ام سر رفته است.
چگونه این دختر چهارده ساله با کمتر از 200 دلار در حساب بانکی خود، کل شهر خود را جهشی بزرگ به سوی آینده رقم زد؟ الان داریم حرف میزنیم
گاهی اوقات یک تصویرسازی کوچک میتواند یک سوال را به یک کنجکاوی کامل تبدیل کند. فیلسوف مایکل سندل اینگونه شروع کرد:
در اینجا یک سوال وجود دارد که باید با هم تجدید نظر کنیم: نقش پول و بازار در جوامع ما چگونه باید باشد؟
آیا هنوز علاقه دارید؟ شاید شایدم نه. اما در اینجا او چگونه ادامه میدهد.
امروزه چیزهای بسیار کمی وجود دارد که با پول نمیتوان خرید. اگر در سانتا باربارا، کالیفرنیا به حبس محکوم شده اید، باید بدانید که اگر اقامتگاههای استاندارد را دوست ندارید، میتوانید ارتقاء سلول زندان را خریداری کنید. درسته. به نظر شما چقدر است؟ چه چیزی را حدس میزنید؟ پانصد دلار؟ این Ritz-Carlton نیست. این یک زندان است! شبی هشتاد و دو دلار
اگر سوال آغازین او بلافاصله شما را جلب نکرد، مثال دیوانه زندان نشان میدهد که چرا ممکن است این سوال در نهایت اهمیت زیادی داشته باشد.
در واقع، سخنرانان کنجکاو زا اغلب به صراحت سوالی نمیپرسند. حداقل نه در ابتدا. آنها به سادگی یک موضوع را به روشی غیرمنتظره چارچوب بندی میکنند که روی دکمه کنجکاوی کلیک میکند.
در اینجا VS Ramachandran است:
من مغز انسان، عملکردها و ساختار مغز انسان را مطالعه میکنم. و من فقط از شما میخواهم که برای یک دقیقه در مورد آنچه که این مستلزم آن است فکر کنید. در اینجا این جرم سه پوندی ژله است که میتوانید در کف دست خود نگه دارید و میتوانید به وسعت فضای بین ستاره ای فکر کنید. میتواند در معنای بی نهایت تأمل کند و میتواند خود را در معنای بی نهایت تأمل کند.
آیا شما کنجکاو هستید؟ من هستم. به همین ترتیب، اخترشناس جانا لوین راهی برای کنجکاوی من در مورد کارش پیدا کرد.
من میخواهم از همه شما بخواهم که برای لحظه ای این واقعیت بسیار ساده را در نظر بگیرید که، تا حد زیادی، بیشتر آنچه در مورد جهان میدانیم از نور به ما میرسد. ما میتوانیم روی زمین بایستیم و به آسمان شب نگاه کنیم و ستارهها را با چشمان خالی ببینیم. خورشید دید محیطی ما را میسوزاند. نور منعکس شده از ماه را میبینیم. و از زمانی که گالیله آن تلسکوپ ابتدایی را به سمت اجرام آسمانی نشانه گرفت، جهان شناخته شده از طریق نور، در دورههای وسیع تاریخ کیهانی به ما رسیده است. و با تمام تلسکوپهای مدرنمان، توانستهایم این فیلم صامت خیرهکننده از کیهان را جمعآوری کنیم – این مجموعهای از عکسهای فوری که تمام راه را به انفجار بزرگ بازمیگردانند. و با این حال، جهان یک فیلم صامت نیست، زیرا جهان ساکت نیست. من میخواهم شما را متقاعد کنم که جهان یک موسیقی متن دارد و آن موسیقی متن در خود فضا پخش میشود.
کنجکاوی آهنربایی است که مخاطبان را با شما همراه میکند. اگر بتوانید به طور مؤثر از آن استفاده کنید، میتوانید حتی موضوعات دشوار را به گفتگوهای برنده تبدیل کنید.
و منظور من از “موضوعات دشوار” فقط فیزیک پیشرفته نیست. صحبت در مورد مسائل و دلایل چالش برانگیز حتی سخت تر است. اگر میخواهید ایدههای جدیدی در مورد HIV یا مالاریا یا بردهداری انسان پیش ببرید، باید بدانید که باز کردن این موضوعات برای مردم سخت است. آنها میدانند که در یک مقطع زمانی احساس ناراحتی در آنها ایجاد میشود. برای آنها وسوسه انگیز است که زودتر از موعد خاموش شوند و آیفون را بیرون بکشند. یک راه عالی برای مقابله با آن، رهبری با کنجکاوی است.
همانطور که قبلا ذکر شد، امیلی اوستر این کار را در سخنرانی خود در مورد ایدز انجام داد. او به جای ترسناکی که ممکن است مخاطبش انتظارش را داشته باشد، با این سوال شروع کرد که آیا چهار چیزی که همه ما فکر میکردیم در مورد ایدز در آفریقا میدانیم واقعا درست است یا خیر. او یک اسلاید داشت که آنها را فهرست میکرد. آنها درست به نظر میرسیدند، اما واضح بود که او هر یک را به چالش میکشید. و دقیقاً مانند آن، بخش متفاوتی از مغز وارد عمل میشود. توجه جلب شد.
اگر موضوع بحث شما چالش برانگیز است، احتمالاً کنجکاوی قدرتمندترین موتور تعامل شما است.
-
یک اسلاید، ویدئو یا شیء جذاب را نشان دهید
گاهی اوقات بهترین قلاب بازکننده یک تصویر یا ویدیوی باشکوه، تاثیرگذار یا جذاب است.
هنرمند Alexa Meade با نشان دادن تصویری چشمگیر از یکی از آثار خود و بیان این کلمات شروع کرد. «شاید بخواهید از نزدیک نگاه کنید. در این نقاشی چیزهای بیشتری از آنچه به چشم میآید وجود دارد. و بله، این یک نقاشی اکریلیک از یک مرد است، اما من آن را روی بوم نقاشی نکردم. من آن را مستقیماً روی مرد نقاشی کردم.» وای.
الورا هاردی شروع کرد: “وقتی نه ساله بودم، مادرم از من پرسید که میخواهم خانه ام چه شکلی باشد و من این قارچ پری را کشیدم.” او نقاشی یک کودک ناز را نشان میدهد. “و سپس او در واقع آن را ساخت.” هنگام نمایش تصویری از خانه بامبویی که مادرش ساخته است، میتوانید صدای نفس کشیدن تماشاگران را بشنوید. این فقط مجموعه ای از تصاویر خیره کننده از کار خود الورا به عنوان یک معمار است، اما ببینید او با چه سرعتی بینندگان را جذب کرده است. دو جمله در، و آنها در حال حاضر نفس نفس زدن.
اگر مطالب مناسبی دارید، این به وضوح راهی عالی برای شروع یک سخنرانی است. به جای این که بگویم، «امروز قصد دارم در مورد کارم با شما صحبت کنم، اما ابتدا باید پیش زمینه ای به شما ارائه دهم. . . “، فقط میتوانید با گفتن این جمله شروع کنید: “اجازه دهید چیزی به شما نشان دهم.”
بدیهی است که این رویکرد میتواند برای عکاسان، هنرمندان، معماران، و طراحان یا دیگرانی که کارشان اساساً بصری است، به خوبی کار کند. اما میتواند برای گفتگوهای مفهومی نیز به زیبایی کار کند. وقتی دیوید کریستین تاریخچه کیهان خود را در 18 دقیقه ارائه کرد، با ویدئویی از همزدن تخم مرغ شروع کرد. تنها پس از 10 ثانیه یا بیشتر بود که متوجه شدید که این فرآیند به صورت معکوس اتفاق میافتد—تخممرغ در حال مخلوط کردن بود. درست در همان جا، درست در ویدیوی آغازین جذاب خود، او خط اصلی داستان خود را فاش کرد. . . که جهتی به زمان وجود دارد. که داستان جهان با پیچیدگی رو به رشد است.
یک تصویر زیبا توجه را به خود جلب میکند. اما تأثیر کامل اغلب در فاش کردن چیزی شگفتانگیز در مورد آن است. کارل زیمر با تصویری خیره کننده زیبا از یک زنبور جواهر شروع کرد. اما او سپس فاش کرد که با تبدیل سوسکها به زامبی و تخمگذاری در داخل بدنهایشان که در کما هستند، زندگی خود را میسازد (یکی دیگر از ورودیهای پیروزمندانه در آن طاقچه عجیب سخنرانیهای TED که به انگلهای واقعاً آزاردهنده اختصاص دارد).
بسته به موادی که در اختیار دارید، راههای زیادی برای اندیشیدن در شروعهای جذابتر وجود دارد. “تصویری که میخواهید ببینید زندگی من را تغییر داد.”
“من قصد دارم ویدیویی را برای شما پخش کنم که در ابتدا مشاهده آن ممکن است غیرممکن به نظر برسد.”
این اسلاید افتتاحیه من است. آیا میتوانید بفهمید که این چیست؟»
تا دو ماه و نیم پیش، هیچ انسان زندهای به این شی نگاه نکرده بود.»
یکی را پیدا کنید که برای شما مناسب است. متقاعد کننده، اما در عین حال معتبر. افتتاحیه ای که اعتماد به نفس شما را در هنگام سخنرانی افزایش میدهد.
-
اذیت کنید، اما آن را از دست ندهید
گاهی اوقات، سخنرانان سعی میکنند بیش از حد به پاراگراف ابتدایی خود بیاورند. آنها اساساً حرفهایشان را از بین میبرند. “امروز قصد دارم به شما توضیح دهم که کلید موفقیت به عنوان یک کارآفرین به سادگی این است: عزم راسخ.” یک هدف شایسته اما ممکن است گوینده قبلاً مخاطب را از دست داده باشد. آنها فکر میکنند که از قبل صحبت را میدانند. حتی اگر آنچه در ادامه میآید پر از نکات ظریف، منطق، اشتیاق و متقاعد کننده باشد، ممکن است دیگر گوش ندهند.
در عوض فرض کنید بحث به این شکل شروع شد:”در چند دقیقه آینده قصد دارم فاش کنم که به نظر من رمز موفقیت به عنوان یک کارآفرین چیست و چگونه هر کسی در اینجا میتواند آن را پرورش دهد. در داستانی که میخواهم بگویم، سرنخهایی برای آن پیدا خواهید کرد.» شما احتمالاً حداقل چند دقیقه دیگر توجه خود را به آن سخنران خواهید داد.
بنابراین، به جای اینکه همه چیز را از قبل در اختیارتان قرار دهید، تصور کنید که چه نوع زبانی مخاطب را وسوسه میکند که بخواهد برای سواری همراه شود. مخاطب متفاوت، زبان متفاوت. اشاره کردم که در دوران کودکی زیاد دوست نداشتم که مرا بیرون بکشند و پیاده روی کنم. والدین من تلاش شجاعانه ای برای همدلی مخاطبان انجام دادند. . . اما شکست خورد. آنها میگفتند: “بیا برای پیاده روی برویم. ما منظره زیبایی از دره را خواهیم دید.» و آن کودک شش ساله ناشایست که من بودم، که رک و پوست کنده اصلاً به منظرهها اهمیت نمیداد، تا آنجا و برمی گشت ناله میکرد. بعداً آنها عاقل شدند و به سمت زمینی که هوشمندانه تر ساخته شده بود رفتند. “ما برای شما یک خوراکی داریم. ما به جایی میرویم که بتوانید یک هواپیمای کاغذی را در پنج مایل فضای خالی پرتاب کنید.» بهعنوان طرفدار هر چیزی که پرواز میکرد، قبل از آنها از در بیرون بودم. همان پیاده روی بود.
اشکالی ندارد که افشاگریهای بزرگ را برای وسط یا انتهای صحبت خود ذخیره کنید. در جملات آغازین تنها هدف شما این است که به مخاطبان خود دلیلی بدهید تا از منطقه راحتی خود فاصله بگیرند و شما را در یک سفر شگفت انگیز کشف همراهی کنند.
همانطور که جی جی آبرامز در سخنرانی TED خود در مورد قدرت رمز و راز اشاره کرد، فیلم آروارهها تاثیر زیادی را مدیون این واقعیت است که کارگردان، استیون اسپیلبرگ، کوسه را برای نیمه اول فیلم پنهان کرد. مطمئنا میدونستی داره میاد اما نامرئی بودن آن به شما کمک کرد تا روی لبه صندلی خود باقی بمانید.
همانطور که برای سخنرانی خود برنامه ریزی میکنید، هیچ آسیبی در هدایت اسپیلبرگ درونی شما وجود ندارد. ادیت ویدر این کار را انجام داد، البته با کمک یک موجود دریایی متفاوت. وقتی او در مورد کشف ماهی مرکب غول پیکر توسط تیمش صحبت کرد، البته میخواست یک افتتاحیه قدرتمند داشته باشد. آیا او فیلم شگفت انگیز ماهی مرکب را نشان داد؟ وای نه. در عوض، اسلاید آغازین او تصویری بود که هنرمند دراماتیکی از کراکن، هیولای دریایی مرکب مانند افسانه نروژی داشت. این به او اجازه داد تا داستانی را که قرار بود تعریف کند، ریشه در اساطیر بسازد. لحظهای که ماهی مرکب غولپیکر ظاهر میشود، برای نگهداشتن آن صد برابر دراماتیکتر است.
این تکنیک برای موجودات شگفتانگیز کار میکند، و همچنین برای پیشرفتهای شگفتانگیز کار میکند. فی فی لی، استاد دانشگاه استنفورد در سال 2015 به TED آمد تا کار قابل توجه خود را ارائه دهد و نشان دهد که چگونه یادگیری ماشینی رایانهها را قادر میسازد تا محتویات عکسها را به صورت بصری شناسایی کنند. اما او با دمو شروع نکرد. او با فیلمی از یک کودک سه ساله شروع کرد که به تصاویر نگاه میکرد و محتوای آنها را شناسایی میکرد. “این یک گربه است که روی تخت نشسته است.” “پسر در حال نوازش فیل است.” سپس به ما کمک کرد تا بفهمیم مهارتی که کودک نشان میدهد چقدر شگفتانگیز است، و اگر بتوانیم رایانهها را برای توسعه قابلیتهای مشابه آموزش دهیم، چقدر تأثیرگذار خواهد بود. چیدمان زیبایی بود برای توصیف کار او. دموهای شگفت انگیز هوش مصنوعی بعداً آمدند و ما تا آخر راه درگیر بودیم.
اگر تصمیم دارید کمی اذیت کنید، لطفاً توجه داشته باشید که هنوز بسیار مهم است که مشخص کنید کجا و چرا میروید. لازم نیست کوسه را نشان دهید، اما باید بدانیم که در حال آمدن است. هر صحبتی نیاز به نقشه برداری دارد—احساس اینکه کجا میروید، کجا هستید و کجا بوده اید. اگر شنوندگان شما ندانند که در کجای ساختار سخنرانی قرار دارند، به سرعت گم میشوند.
در ساخت افتتاحیه خود، میتوانید از هر یک یا همه موارد بالا الهام بگیرید. همچنین میتوانید برخی از تکنیکهایی را که قبلاً در مورد آنها صحبت شد، استفاده کنید: شاید یک داستان بگویید یا مردم را بخندانید. نکته کلیدی این است که به سادگی یک تناسب مناسب برای خود و آنچه در مورد آن صحبت میکنید پیدا کنید. روی دوستان تست کنید اگر به نظر میرسد ساختگی یا بیش از حد دراماتیک است، آن را تغییر دهید. فقط به خاطر داشته باشید که هدف شما این است که تنها در چند لحظه کسی را متقاعد کنید که صحبت شما سرمایه گذاری ارزشمندی برای توجه او باشد.
زمانی که در تجارت مجله بودم، از سردبیران و طراحان خود میخواستم که روی جلد مجلات فکر کنند که باید در یک جنگ دو مرحلهای برای جلب توجه رقابت کنند. اول، جنگ نیمه دوم: در حالی که چشمان یک نفر از روی یک دکه روزنامه فروشی میگذرد، آیا چیزی جلب توجه کننده روی جلد بود که او را برای لحظه ای متوقف کند؟ بعد، جنگ 5 ثانیه ای: زمانی که او برای نگاه کردن متوقف میشد، آیا چیزی به اندازه کافی قانع کننده روی جلد میخواند که او را مجبور به برداشتن مجله کند؟
میتوانید به یک سخنرانی فکر کنید که به همین شکل شروع میشود، مگر با زمانهای متفاوت. ابتدا جنگ 10 ثانیه ای وجود دارد: آیا میتوانید در اولین لحظات خود روی صحنه کاری انجام دهید تا هنگام تنظیم موضوع گفتگوی خود، توجه مشتاق مردم را تضمین کنید؟ دوم، جنگ 1 دقیقه ای است: آیا میتوانید از آن دقیقه اول استفاده کنید تا مطمئن شوید که آنها متعهد هستند که در سفر گفتگوی کامل با شما شرکت کنند؟
چهار تکنیک بالا گزینههای عالی برای پیروزی در هر دو مرحله از آن جنگ را ارائه میدهند و در نتیجه بهترین حالت را به سخنرانی شما میدهند. ممکن است بخواهید دو یا چند مورد از آنها را در افتتاحیه خود ترکیب کنید، اگرچه مطمئناً نباید سعی کنید از همه آنها استفاده کنید. آنهایی را انتخاب کنید که برای شما مناسب است. و سپس شما و مخاطبان کاملاً درگیر شما، در راه یکدیگر خواهید بود.
هفت راه برای پایان دادن به قدرت
اگر با صحبت کردن توجه مردم را به خود جلب کرده اید، آن را با یک پایان صاف خراب نکنید. همانطور که دنی کانمن هم در کتاب خود با عنوان «تفکر، سریع و آهسته» و هم در سخنرانی TED خود بسیار قدرتمند توضیح داده است، نحوه به خاطر سپردن یک رویداد ممکن است بسیار متفاوت از تجربه آنها باشد، و وقتی نوبت به یادآوری میشود، تجربه نهایی شما واقعاً مهم است. به طور خلاصه، اگر پایان آن خاطره انگیز نباشد، خود بحث ممکن است خاطره انگیز نباشد.
در اینجا نحوه پایان ندادن آمده است:
- “خب، زمان من گذشته است، بنابراین من در آنجا جمع بندی میکنم.” (یعنی شما خیلی چیزهای بیشتری برای گفتن داشتید اما به دلیل برنامه ریزی بد نمیتوانید به ما بگویید؟)
- در نهایت، من فقط میخواهم از تیم فوقالعادهام تشکر کنم که در اینجا تصویر شدهاند: دیوید، جوآنا، گاوین، سامانتا، لی، عبدل و حزکیا. همچنین دانشگاه من و حامیان مالی من.» (دوست داشتنی، اما آیا شما بیشتر از ایده خود به آنها اهمیت میدهید و بیشتر از ما مخاطبانتان؟!)
- بنابراین، با توجه به اهمیت این موضوع، امیدوارم بتوانیم گفتگوی جدیدی را با هم در مورد آن آغاز کنیم.» (یک مکالمه؟! آیا این کمی لنگ نیست؟ نتیجه آن گفتگو باید چه باشد؟)
- “آینده پر از چالشها و فرصتها است. همه اینجا در قلب خود دارند که تفاوت ایجاد کنند. بیا با هم رویا ببینیم بیایید تغییری باشیم که میخواهیم در جهان ببینیم.» (احساس زیبایی است، اما کلیشهها واقعا به کسی کمک نمیکند.)
- “من با این ویدئو که خلاصه ای از نکات من است، پایان میدهم.” (نه! هرگز با یک ویدیو تمام نشود. با شما تمام شود!)
- “بنابراین این بحث من را به پایان میرساند، آیا سؤالی وجود دارد؟” (یا چگونه جلوی تشویق خود را بگیرید.)
- “متاسفم که وقت نکردم در اینجا درباره برخی از مسائل اصلی بحث کنم، اما امیدوارم این حداقل به شما طعمی از موضوع داده باشد.” (عذرخواهی نکنید! با دقت بیشتری برنامه ریزی کنید! وظیفه شما این بود که در زمان موجود بهترین سخنرانی را ارائه دهید.)
- در پایان، فقط باید اشاره کنم که سازمان من احتمالاً میتواند این مشکل را حل کند اگر ما به اندازه کافی بودجه داشته باشیم. شما این قدرت را دارید که با ما دنیا را تغییر دهید.» (آه، پس این یک برنامه جمع آوری کمک مالی بود؟)
- “ممنون که چنین مخاطب شگفت انگیزی هستید. هر لحظه اینجا ایستادن و صحبت کردن با تو را دوست داشته ام. من این تجربه را برای مدت طولانی با خود حمل خواهم کرد. تو خیلی صبور بودی، و من میدانم که آنچه امروز شنیدهای را میپذیری و کاری فوقالعاده با آن انجام میدهی.» («متشکرم» خیلی خوب بود.)
شگفت انگیز است که چگونه بسیاری از صحبتها به سادگی خاموش میشوند. و چه بسیارند که از یک سری پایانهای نادرست میگذرند، انگار گوینده طاقت ترک صحنه را ندارد. مگر اینکه پایان خود را با دقت برنامه ریزی کنید، ممکن است متوجه شوید که پاراگراف پس از پاراگراف اضافه میکنید. در نهایت نکته کلیدی همانطور که گفتم. . . بنابراین، در نتیجه. . . و فقط برای تاکید دوباره، دلیل این مهم است. . . و البته مهم است که همچنان در نظر داشته باشید. . . اه، و آخرین مورد . . . طاقت فرسا است و به تاثیر گفتگو آسیب میرساند.
در اینجا هفت راه بهتر برای پایان دادن وجود دارد:
عقب کشیدن دوربین
شما صحبت را صرف توضیح یک کار خاص کرده اید. در پایان، چرا تصویر بزرگتر را به ما نشان نمیدهید، مجموعهای وسیعتر از امکاناتی که کارتان به آن اشاره میکند؟
دیوید ایگلمن نشان داد که مغز انسان را میتوان بهعنوان یک تشخیصدهنده الگو در نظر گرفت، و اگر قرار باشد دادههای الکتریکی جدید را به مغز متصل کنید، میتوان آن دادهها را به گونهای تفسیر کرد که گویی از یک اندام حسی کاملاً جدید میآیند. شما میتوانید به طور شهودی جنبههای کاملاً جدید جهان را در زمان واقعی حس کنید. او با اشاره به امکانات بی حد و حصری که این امر به همراه داشت به پایان رسید.
فقط تصور کنید که یک فضانورد بتواند سلامت کلی ایستگاه فضایی بینالمللی را احساس کند، یا در این حالت، حالتهای نامرئی سلامتی خود مانند قند خون و وضعیت میکروبیوم خود را احساس کنید، یا حالت 360 درجه داشته باشید. بینایی یا دیدن در مادون قرمز یا فرابنفش. بنابراین نکته کلیدی این است: همانطور که به سمت آینده حرکت میکنیم، به طور فزاینده ای قادر خواهیم بود دستگاههای جانبی خود را انتخاب کنیم. دیگر لازم نیست منتظر هدایای حسی مادر طبیعت در مقیاسهای زمانی او باشیم، بلکه در عوض، مانند هر پدر و مادر خوب، او ابزارهایی را در اختیار ما قرار داده است که برای بیرون رفتن و تعیین مسیر خودمان نیاز داریم. بنابراین اکنون سؤال این است که چگونه میخواهید به بیرون بروید و جهان خود را تجربه کنید؟
فراخوانی برای اقدام
اگر به مخاطبان خود ایده قدرتمندی داده اید، چرا با تشویق آنها به انجام آن کار به پایان نرسانید؟
پروفسور دانشکده بازرگانی هاروارد، ایمی کادی، سخنرانی خود را در مورد ژست قدرتی با دعوت از مردم برای امتحان کردن آن در زندگی خود و انتقال آن به دیگران به پایان رساند.
بده. آن را با مردم به اشتراک بگذارید، زیرا افرادی که میتوانند بیشترین استفاده را از آن بکنند، کسانی هستند که بدون منابع و فناوری، بدون موقعیت و قدرت هستند. به آنها بدهید زیرا آنها میتوانند این کار را در خلوت انجام دهند. آنها به بدن، حریم خصوصی و 2 دقیقه زمان نیاز دارند و این میتواند به طور قابل توجهی نتایج زندگی آنها را تغییر دهد.
شاید آن تماس مطمئن به موفقیت ویروسی فوقالعاده سخنرانی کمک کرد.
در سخنرانی خود در مورد شرمساری عمومی، آخرین فراخوان جان رونسون نویسنده به عمل به طرز شگفت انگیزی مختصر بود.
نکته مهم در مورد رسانههای اجتماعی این بود که چگونه صدایی به افراد بی صدا داد، اما ما اکنون در حال ایجاد یک جامعه نظارتی هستیم که در آن هوشمندانه ترین راه برای زنده ماندن بازگشت به بی صدا بودن است. این کار را نکنیم.
تعهد شخصی
این یک چیز است که مخاطب را به بازی دعوت کنید، اما گاهی اوقات سخنرانان با انجام تعهدی عظیم از خودشان امتیاز میگیرند. دراماتیکترین نمونه آن در TED زمانی بود که بیل استون از احتمال بازگشت انسان به ماه صحبت کرد و اعتقاد داشت که یک سفر میتواند صنعت عظیم جدیدی ایجاد کند و اکتشافات فضایی را برای نسل جدید باز کند. سپس این را گفت:
من میخواهم اینجا را با گذاشتن یک سهم در شن در TED ببندم. من قصد دارم آن اکسپدیشن را رهبری کنم.
تعهد شخصی مانند آن میتواند فوق العاده قانع کننده باشد. مثال ایلان ماسک را به خاطر بسپارید. “به سهم خودم، هرگز تسلیم نخواهم شد و منظورم این است که هرگز.” این کلید انرژی مجدد تیم اسپیس ایکس او بود.
در سال 2011، دایانا نیاد، شناگر، یک سخنرانی در TED ارائه کرد که در آن توضیح داد که چگونه تلاش کرده تا کاری را انجام دهد که هیچ کس تاکنون به آن دست نیافته است، یعنی از کوبا تا فلوریدا شنا کند. او در سه نوبت تلاش کرده بود، گاهی اوقات به مدت 50 ساعت شنای مداوم، شجاعانه در برابر جریانهای خطرناک و نیش چتر دریایی تقریباً کشنده ادامه میداد، اما در نهایت شکست خورد. وی در پایان سخنان خود با بیان این جمله حضار را برانگیخت:
آن اقیانوس هنوز آنجاست این امید هنوز زنده است. و من نمیخواهم آن زن دیوانه ای باشم که سالها و سالها و سالها این کار را انجام میدهد و تلاش میکند و شکست میخورد و تلاش میکند و شکست میخورد و تلاش میکند و شکست میخورد. . . من میتوانم از کوبا تا فلوریدا شنا کنم و از کوبا تا فلوریدا شنا خواهم کرد.
و مطمئناً، دو سال بعد او به صحنه TED بازگشت تا توضیح دهد که چگونه در شصت و چهار سالگی سرانجام این کار را انجام داد.
مانند همه چیز، انجام یک تعهد بزرگ مستلزم قضاوت است. اگر اشتباه انجام شود، میتواند منجر به ناهنجاری در لحظه شود و بعداً اعتبار را از دست بدهد. اما اگر مشتاق تبدیل یک ایده به عمل هستید، ممکن است ارزش آن را داشته باشد که در آن قدم بردارید.
ارزشها و چشم انداز
آیا میتوانید آنچه را که بحث کرده اید به چشم اندازی الهام بخش یا امیدوارکننده از آنچه ممکن است باشد تبدیل کنید؟ بسیاری از سخنرانان تلاش میکنند. مرحوم ریتا پیرسون، که یک سخنرانی زیبا در مورد اینکه چگونه معلمان باید روابط واقعی با فرزندان خود ایجاد کنند، به این نتیجه رسید:
آموزش و یادگیری باید باعث شادی شود. اگر بچههایی داشتیم که از ریسک کردن نمیترسیدند، از فکر کردن نمیترسیدند و قهرمانی داشتند، دنیای ما چقدر قدرتمند میشد؟ هر کودکی سزاوار قهرمانی است، بزرگسالی که هرگز دست از او برنمیدارد، قدرت ارتباط را درک میکند و اصرار دارد که به بهترین شکل ممکن تبدیل شود. آیا این کار سخت است؟ تو بچا خدایا تو بچا ولی این غیر ممکن نیست. ما میتونیم این کارو انجام بدیم. ما مربی هستیم ما برای ایجاد تفاوت به دنیا آمده ایم. خیلی ممنونم.
ریتا چند ماه پس از ارائه این سخنرانی درگذشت، اما تماس او همچنان طنین انداز است. معلم کیتی بویتنات ادای احترامی تکان دهنده نوشت: “تا امروز او را نمیشناختم و نمیشناختمش، اما امروز با صحبتهای او زندگی من را تحت تاثیر قرار داد و به من یادآوری کرد که چرا بیش از سه دهه معلم بودم.”
کپسولاسیون رضایت بخش
گاهی اوقات بلندگوها راهی پیدا میکنند تا به شکلی منظم و منظم موردی را که ساختهاند، قاببندی کنند. درمانگر استر پرل خواستار رویکردی جدید و صادقانه تر برای خیانت شد که شامل امکان بخشش میشد. او اینگونه تمام شد:
من به امور از یک منظر دوگانه نگاه میکنم: آسیب و خیانت از یک طرف، رشد و کشف خود از سوی دیگر – آنچه با شما انجام داد و برای من چه معنی داشت. و بنابراین وقتی زن و شوهری بعد از رابطهای که فاش شده است نزد من میآیند، اغلب این را به آنها میگویم: امروز در غرب، بیشتر ما دو یا سه رابطه یا ازدواج خواهیم داشت، و برخی از ما قرار است این کار را با همان شخص انجام دهد. ازدواج اول شما تمام شده است. آیا میخواهید با هم یک دوم ایجاد کنید؟
و آماندا پالمر، که صنعت موسیقی را برای تجدید نظر در مدل کسب و کار خود به چالش کشیده است، به این ترتیب پایان داد:
فکر میکنم مردم با این سوال اشتباه وسواس پیدا کردهاند که «چگونه مردم را مجبور کنیم برای موسیقی پول بدهند؟» اگر شروع به پرسیدن کنیم، “چگونه به مردم اجازه دهیم برای موسیقی پول پرداخت کنند؟”
در هر دو مورد، یک سوال شگفتانگیز، لحظهای خوشایند از بینش و بسته شدن را به همراه داشت و تشویق طولانی مدت را برانگیخت.
تقارن روایی
یک سخنرانی که با دقت بر روی یک خط مستقیم ساخته شده است، میتواند با پیوند دادن به ابتدای آن، نتیجه دلپذیری را ارائه دهد. استیون جانسون صحبتهای خود را در مورد اینکه ایدهها از کجا میآیند با افشای اهمیت قهوه خانهها در بریتانیای صنعتی آغاز کرد. آنها مکانهایی بودند که روشنفکران در آن جمع میشدند تا همدیگر را جرقه بزنند. در پایان، او داستان قدرتمندی از نحوه اختراع GPS را تعریف کرد و تمام نکات خود را در مورد چگونگی ظهور ایدهها نشان داد. و سپس، به طرز درخشانی، به این واقعیت اشاره کرد که احتمالاً همه حاضران در آن هفته از GPS برای انجام کارهایی مانند . . . نزدیکترین قهوه خانه خود را پیدا کنند میتوانید در تماشاگران صدای تحسین و تشویق را از نحوهی رضایتبخشی که روایت بهطور کامل شکل گرفته است بشنوید.
الهام غنایی
گاهی اوقات، اگر صحبت برای مردم باز شده باشد، ممکن است با زبانی شاعرانه پایان یابد که عمیقاً به مسائل قلبی میپردازد. این را نباید به سادگی امتحان کرد. اما وقتی کار میکند، بسیار زیباست. در اینجا آمده است که چگونه برنه براون صحبت خود را در مورد آسیب پذیری به پایان رساند.
این چیزی است که من پیدا کردم: اجازه دهیم خودمان دیده شویم، عمیقا دیده شویم، آسیب پذیر دیده شویم. با تمام وجود دوست داشته باشیم، حتی اگر تضمینی وجود نداشته باشد. . . برای تمرین قدردانی و شادی در آن لحظات وحشت، زمانی که از خود میپرسیم، آیا میتوانم شما را اینقدر دوست داشته باشم؟ آیا میتوانم این را عاشقانه باور کنم؟ آیا میتوانم در این مورد اینقدر خشن باشم؟ فقط برای اینکه بتوانی متوقف شوی . . . و بگویید: “من بسیار سپاسگزارم، زیرا احساس این آسیب پذیری به معنای زنده بودن من است.” و آخرین مورد، که فکر میکنم احتمالاً مهمترین آن است، این است که باور کنیم کافی هستیم. چون وقتی از جایی کار میکنیم، معتقدم که میگوید، دیگر بس است، سپس فریاد نمیکشیم و شروع به گوش دادن میکنیم، با اطرافیانمان مهربانتر و مهربانتر هستیم، و با خود مهربانتر و مهربانتر هستیم. این تمام چیزی است که من دارم. متشکرم.
و برایان استیونسون، وکیل حقوق بشر، سخنرانی پرفروش خود در مورد بی عدالتیهای سیستم زندانهای ایالات متحده را با این جمله پایان داد:
من به TED آمدهام زیرا معتقدم بسیاری از شما میدانید که قوس اخلاقی جهان طولانی است، اما به سمت عدالت خم میشود. اینکه تا زمانی که به حقوق بشر و کرامت اولیه اهمیت ندهیم نمیتوانیم انسانهایی کاملاً تکامل یافته باشیم. اینکه تمام بقای ما به بقای همه گره خورده است. که دیدگاههای ما از فناوری و طراحی و سرگرمی و خلاقیت باید با دیدگاههای انسانیت، شفقت و عدالت همراه باشد. و بیش از هر چیز، برای کسانی از شما که آن را به اشتراک میگذارید، من به سادگی آمدهام تا به شما بگویم چشمانتان به جایزه نگاه کنید، دست نگه دارید.
تکرار میکنم، شما نمیتوانید این کار را ساده انجام دهید. این فقط زمانی کار میکند که بقیه صحبتها از قبل مقدمات را آماده کرده باشند، و زمانی که واضح باشد گوینده حق برانگیختن چنین احساساتی را به دست آورده است. اما در دستان مناسب و در لحظه مناسب، این بسته شدنها میتوانند متعالی باشند.
به هر سمتی که پایان میدهید، مطمئن شوید که برنامه ریزی شده است. یک پاراگراف پایانی زیبا و به دنبال آن یک «متشکرم» ساده، بهترین عکس را در پایان رضایتبخش تلاشهای شما ارائه میدهد. ارزش فهمیدن را دارد.
بدون دیدگاه