نقش آمار و ریاضی در جغرافیا-موسسه چشم انداز هزاره سوم ملل-آموزش کاربردی GIS و RS
نقش آمار و ریاضی در جغرافیا
پس از جنگ جهانی دوم جغرافیا به عنوان یک رشته صرفاً توصیفی و ناتوان از تبیین و توجیه منطقی و علمی الگوهای پراکندگی ها تلقی می شد. اکثر دانشمندان هنوز نمی توانستند جایگاه مشخصی برای جغرافیا در جامعه علمی تعریف کنند. و عمدتاً آن را به صورت یک رشته آموزشی می دانستند تا یک زمینه پژوهشی برای حل مسایل جامعه. نگرش غالب جغرافیا یعنی نگرش ناحیه ای فقط به شرح نواحی می پرداخت و هر ناحیه به عنوان یک واحد متمایز شناسایی می شد. بدین ترتیب راه برای تعمیم و قانون سازی بسته شده بود. بطوری که فریمن (1961) مطالعات ناحیه ای را در سطح پایین ارزیابی کرده و ادامه آن را به ضرر دانش جغرافیا تلقی کرد. شیفر (1953) هم با حمله به جغرافیای ناحیه ای گفت که با ادامه این نگرش جغرافیا نمی تواند به کشف قوانین و نظام پراکندگی ها برسد و از مطالعات علمی جهان دانش عقب می ماند. از طرف دیگر به جهت اینکه جغرافیا در اکثر دانشگاه ها با گروه زمین شناسی یک گروه دانشگاهی را تشکیل می داد، همیشه جغرافیدانان به عنوان زمین شناسان درجه دوم تلقی می شدند. تمام این مسایل باعث شد که جغرافیدانان به فکر تحدید و تبیین توانایی علم جغرافیا بیفتند. در اولین مرحله از گروه های زمین شناسی جدا شدند. در این زمان در جامعه بعد از جنگ به تکنیک اهمیت بیشتری داده می شد و اکثر رشته های علمی سعی می کردند به سوی یک رشته قانون مدار و قانون آفرین بروند. جغرافیا نیز از این تغییر مسیر مستثنی نبود. در نتیجه نگرش یا رویکرد توصیفی جغرافیای ناحیه ای در آمریکا بتدریج به سوی جغرافیای علمی تر و قانون سازتر هدایت شد که نتیجه آن روی آوردن به روش های کمی و تکنیک شد که نهایتاً به انقلاب کمی معروف گردید.
توسعه انقلاب کمی در آمریکا توسط جغرافیدانان معروفی در چهار دانشگاه عملی شد. شیفر در دانشگاه آیوا، رابینسون و برایسون در دانشگاه ویسکانسین، گاریسون و اولمن و بانگه و دیگران در دانشگاه واشنگتن در سیاتل، و استوارت در دانشگاه پرینستون افرادی بودند که با کاربرد روش های ریاضی و آمار راه را برای جغرافیا به عنوان علم تحلیل فضایی هموار کردند. اکرمن (1958) در یک بیان خیلی جدی اصرار داشت که جغرافیا همانند علوم دیگر باید قوانین و تعمیم های دقیق ارایه نماید. چنین کاری عملی نیست مگر با استفاده از ریاضیات و آمار.
با توجه به اینکه کار جغرافیا خلاصه و ساده سازی داده های زمین به منظور کشف قوانین و نظم نهفته در آنها می باشد، عمدتاً از روشهای آماری و مدلهای ریاضی استفاده می کند. برای پیدا کردن رابطه فضایی بین دو پراکندگی از ضریب همبستگی فضایی استفاده می کند. برای پیش بینی آینده توسعه شهر باید از ساده ترین مدل رگرسیون استفاده شود. همانطور که در پیش گفته شد، جغرافیا برای مطالعه جمعیت در اکثر موارد از نمونه استفاده می کند. در چنین مواردی برای برآورد پارامترهای جمعیت از روی آماره های نمونه باید از روش های آماری استفاده شود. خلاصه سازی داده ها، تنظیم داده ها، اثبات نظریه، برآورد جمعیت از روی نمونه، تعیین اندازه مناسب نمونه، مطالعه رابطه فضایی بین پراکندگیها و پیش بینی آینده، انجام ناحیه بندی جغرافیایی و صدها کار دیگر جغرافیایی همه به روشهای آماری و ریاضی نیاز دارند. بدون آشنایی و کاربرد روشهای آماری و ریاضی نمی توان در جغرافیا کار علمی انجام داد مگر اینکه فقط بخواهیم با کلمات بازی کنیم. برای استفاده از کامپیوتر و ایجاد ارتباط با آن باید زبان ریاضی بدانیم. برای اینکه یافته های ما را حتی جغرافیدانان دیگر و یا دانشمندان رشته های دیگر بفهمند باید به زبان ریاضی بنویسیم.
در استفاده از روشهای آماری و ریاضیات باید به دو نکته زیر توجه کرد:
1- استفاده از روشهای آماری و ریاضیات فقط در ساده کردن داده ها و بیان یافته های ما به صورتی ساده و تفهیم آنها برای دانشمندان رشته های دیگر کمک می کند و هیچ دخالتی در تصمیم گیری علمی ما ندارند. در مرحله تصمیم گیری معلومات جغرافیدان است که نقش اصلی و عمده دارد. برای نمونه اگر با استفاده از روش آماری در طبقه بندی اقلیمی ایران شهر گنبد کاوس با خرم آباد یکی شد باید محقق باسواد و آشنا به منطقه بداند که این کار منطقی و طبیعی نیست و حتماً اشکالی وجود دارد. یعنی اینکه فرد قاضی و متخصص در استفاده از روشهای آماری و سنجش دقت نتایج آنها توان علمی خود جغرافیدان است.
2- در اکثر موارد برای تشخیص رابطه بین دو پراکندگی از روش آماری مانند ضریب همبستگی استفاده می شود. برای نمونه اگر ضریب همبستگی بین پراکندگی باران و ارتفاع باشد و در سطح بحرانی هم معنی دار باشد، از نظر آماری می توانیم بگوییم که در منطقه مورد مطالعه بین بارندگی و ارتفاع رابطه مثبت وجود دارد. اما هنوز استدلال علمی مانده است. سوالی که از جغرافیدان پرسیده می شود اینست که چرا بین بارندگی و ارتفاع رابطه دارد. باید ایشان با استفاده از معلومات خود به این سوال جواب دهد. و به طریق علمی این یافته آماری را اثبات و تحلیل کند. در بیشتر موارد محققین اثبات آماری را پایان کار می دانند. در صورتی که همانطور که بیان شد روشهای آماری کار را ساده تر و آماده می کنند. با روش آماری فهمیدیم که بین این دو رابطه وجود دارد یافته ای که ما به صورت دستی نمی توانستیم بدست بیاوریم. حالا که فهمیدیم رابطه وجود دارد و از نظر آماری هم معنی دار است باید از نظر علمی اثبات کنیم تا به عنوان یک یافته علمی پذیرفته شود (علیجانی، 1390).
جغرافیا در آمار کلاسیک و آمار فضایی
در آمار کلاسیک (غیر مکانی) فرض بر این است که مشاهدات جغرافیایی در شرایط یکسان و به صورت مستقل از هم جمع آوری شده اند. به عبارتی هر آزمایش از آزمایش های قبلی و بعدی مستقل است. استقلال يک فرض راحت و مناسب است و بسياري از تئوري هاي آماري-رياضي را قابل فهم مي کند (بهبودیان، 1384). فرض استقلال کمک زیادی به تسهیل مبانی نظری می کند؛ اما در عمل ممکن است این فرض ما را از واقعیت دور کرده و موجب از بین رفتن اطلاعات زیادی شود. با اين وجود مدل هايی که وابستگی آماری را شامل می شوند، اغلب واقعی تر هستند.
آمار فضایی شاخه ای از آمار است که درباره پدیده های وابسته به مکان بحث می کند. در آمار فضایی معمولاً انتظار می رود بین پدیده های مجاور رابطه نسبتاً قابل توجهی وجود داشته باشد (مارتينز و همکاران، 2016). این شاخه از آمار می کوشد تا بین مقادیر مختلف یک متغیر، فاصله و جهت گیري آنها ارتباط برقرار کند. این ارتباط فضایی، ساختار فضایی نام دارد. موقعیت مکانی، تأثیرپذیری مکانی و به کارگیری نقشه از موضوعات مهم در آمار فضایی محسوب می شود. مقایسه بین آمار کلاسیک و آمار فضایی در جدول 1-2 نشان داده شده است.
در حقیقت فکر جغرافیایی، توانایی شناخت علل این نظم و وابستگی چهره های طبیعی و انسانی به یکدیگر و دریافت نتایج حاصل از آن است.
1 نظر