فصل 4 کتاب سخنرانی به سبک TED:برای گفتن چیزی معنادار اما شگفت انگیز
منظورت چیه؟
«این خیلی اوقات اتفاق میافتد: شما در بین تماشاچیان نشستهاید، به صحبتهای کسی گوش میدهید، و میدانید که صحبت بهتر و عالی در آن شخص وجود دارد، فقط صحبتی که او انجام میدهد نیست.» این دوباره برونو جوسانی از TED است، مردی که تحمل دیدن سخنرانان بالقوه بزرگ را ندارد که فرصت خود را به باد دهند.
هدف یک صحبت این است. . . برای گفتن چیزی معنادار اما شگفت انگیز است که بسیاری از گفتگوها هرگز این کار را انجام نمیدهند. حتماً جملات گفتاری زیادی وجود دارد. اما به نوعی مخاطب را با چیزی که نمیتوانند نگه دارند باقی میگذارند. اسلایدهای زیبا و حضور کاریزماتیک در صحنه همگی بسیار خوب هستند، اما اگر هیچ چیزی واقعی وجود نداشته باشد، تمام کاری که گوینده انجام داده است – در بهترین حالت – سرگرم کردن است.
دلیل شماره یک این فاجعه این است که گوینده هرگز برنامه مناسبی برای سخنرانی نداشت. صحبت ممکن است نقطه به نقطه یا حتی جمله به جمله برنامه ریزی شده باشد، اما در واقع هیچ زمانی برای قوس کلی آن صرف نشده است.
یک کلمه مفید برای تجزیه و تحلیل نمایشنامه ها، فیلمها و رمانها استفاده میشود. در مورد گفتگوها نیز صدق میکند. این خط از طریق، مضمون اتصال است که هر عنصر روایی را به هم پیوند میدهد. هر سخنرانی باید یکی داشته باشد.
از آنجایی که هدف شما ساختن چیزی شگفت انگیز در ذهن شنوندگان است، میتوانید خط عبوری را به عنوان یک طناب یا طناب قوی در نظر بگیرید که تمام عناصری را که بخشی از ایده ای است که میسازید به آن متصل کنید.
این بدان معنا نیست که هر سخنرانی فقط میتواند یک موضوع را پوشش دهد، یک داستان واحد را بیان کند یا فقط در یک جهت بدون انحراف پیش رود. اصلا. این فقط به این معنی است که همه قطعات نیاز به اتصال دارند.
در اینجا شروع یک سخنرانی است که با هم بدون خط مقدم انجام شده است. میخواهم تجربیاتی را که در سفر اخیرم به کیپتاون داشتم، با شما به اشتراک بگذارم و سپس چند مشاهدات در مورد زندگی در جادهها داشته باشم. . ”
مقایسه کنید با:در سفر اخیرم به کیپ تاون، چیز جدیدی در مورد غریبهها یاد گرفتم – چه زمانی میتوانید به آنها اعتماد کنید و چه زمانی قطعاً نمیتوانید. اجازه دهید دو تجربه بسیار متفاوت را که داشتم با شما به اشتراک بگذارم. . ”
راه اندازی اول ممکن است برای خانواده شما مفید باشد. اما دومی، با خط میانی آن که از همان ابتدا قابل مشاهده است، برای مخاطب عام بسیار فریبندهتر است.
یک تمرین خوب این است که سعی کنید خط میانی خود را در بیش از پانزده کلمه خلاصه کنید. و این پانزده کلمه نیاز به ارائه محتوای قوی دارند. این کافی نیست که هدف خود را اینگونه در نظر بگیرید: «من میخواهم به مخاطب الهام بخشم» یا «میخواهم حمایت کارم را جلب کنم». باید تمرکز بیشتری از این داشته باشد. ایده دقیقی که میخواهید در درون شنوندگان خود بسازید چیست؟ غذای آماده آنها چیست؟
همچنین مهم است که خط مقدمی بیش از حد قابل پیش بینی یا پیش پا افتاده نداشته باشید، مانند «اهمیت کار سخت» یا «چهار پروژه اصلی که من روی آن کار کرده ام». زززز . . . تو میتوانی بهتر از اینها انجام دهی! در اینجا خطوط مقدماتی برخی از سخنرانیهای محبوب TED آمده است. توجه داشته باشید که در هر یک از آنها یک غیرمنتظره وجود دارد.
- انتخاب بیشتر در واقع ما را کمتر خوشحال میکند.
- آسیب پذیری چیزی است که باید از آن قدردانی کرد، نه اینکه از آن پنهان بماند.
- اگر روی خلاقیت شگفت انگیز (و خنده دار) بچهها تمرکز کنید، پتانسیل آموزش تغییر میکند.
- با زبان بدن، میتوانید آن را جعل کنید تا زمانی که به آن تبدیل شوید.
- تاریخچه کیهان در 18 دقیقه مسیری از هرج و مرج به نظم را نشان میدهد.
- پرچمهای وحشتناک شهر میتوانند اسرار طراحی شگفت انگیز را فاش کنند.
- یک سفر اسکی به قطب جنوب زندگی من را تهدید کرد و احساس هدفمندی ام را زیر و رو کرد.
- بیایید یک انقلاب آرام به راه بیندازیم – جهانی که برای درونگراها دوباره طراحی شده است.
- ترکیب سه فناوری ساده حس ششم را ایجاد میکند.
- ویدئوهای آنلاین میتوانند کلاس درس را انسانی کرده و آموزش را متحول کنند.
بری شوارتز، که صحبت هایش در لیست بالا، در مورد پارادوکس انتخاب، اولین مورد است، به اهمیت خط مستقیم معتقد است:
بسیاری از سخنرانان عاشق ایدههای خود شدهاند و تصور اینکه چه چیزی در مورد آنها برای افرادی که قبلا غرق نشده اند، برایشان سخت است. نکته کلیدی این است که فقط یک ایده را ارائه دهید – تا جایی که میتوانید در بازه زمانی محدود. چه چیزی را میخواهید که مخاطبان شما پس از اتمام کار، درک روشنی از آن داشته باشند؟
آخرین خط مقدم در لیست بالا از سلمان خان، اصلاح طلب آموزش و پرورش است. او به من گفت:
آکادمی خان کارهای بسیار جالبی انجام داده بود، اما این کار بیش از حد خودخواهی بود. میخواستم ایدههایی بزرگتر را به اشتراک بگذارم، ایدههایی مانند یادگیری مبتنی بر تسلط و انسانی کردن زمان کلاس با حذف سخنرانیها. توصیه من به سخنرانان این است که به دنبال یک ایده بزرگ بگردند که بزرگتر از شما یا سازمان شما باشد، اما در عین حال از تجربه خود استفاده کنید تا نشان دهید که این فقط یک حدس و گمان خالی نیست.
خط مستقیم شما نباید به اندازه موارد بالا جاه طلبانه باشد. اما هنوز هم باید نوعی زاویه جذاب داشته باشد. به جای سخنرانی در مورد اهمیت سخت کوشی، در مورد اینکه چرا سخت کوشی گاهی اوقات به موفقیت واقعی نمیرسد و چه کاری میتوانید در مورد آن انجام دهید، صحبت کنید. به جای برنامه ریزی برای صحبت در مورد چهار پروژه اصلی که اخیراً روی آنها کار کرده اید، چگونه میتوانید آن را در مورد تنها سه پروژه که اتفاقاً ارتباط شگفت انگیزی دارند ساختار دهید؟
در واقع، رابین مورفی دقیقاً همین را به عنوان خط مقدم خود داشت که برای سخنرانی در TEDWomen آمد. در اینجا افتتاحیه سخنرانی او است.
رباتها به سرعت در حال تبدیل شدن به اولین واکنش دهنده در مکانهای بلایا هستند و در کنار انسانها برای کمک به بهبودی کار میکنند. مشارکت این ماشینهای پیشرفته این پتانسیل را دارد که امدادرسانی در بلایای طبیعی را تغییر دهد، جانها و پول را نجات دهد. من میخواهم امروز سه ربات جدید را که روی آنها کار کرده ام با شما به اشتراک بگذارم که این را نشان میدهند.
لازم نیست هر صحبتی به این شکل به طور صریح خط مقدم خود را بیان کند. همانطور که خواهیم دید، راههای زیادی برای جلب توجه افراد و دعوت از آنها برای پیوستن به شما در سفر وجود دارد. اما وقتی مخاطب بداند شما به کجا میروید، پیگیری برای آنها بسیار آسانتر است.
بیایید یک بار دیگر به یک سخنرانی به عنوان یک سفر فکر کنیم، سفری که گوینده و مخاطب با هم و با سخنران به عنوان راهنما طی میکنند. اما اگر شما، گوینده، میخواهید که مخاطبان با شما بیایند، احتمالاً باید به آنها اشاره کنید که به کجا میروید. و سپس باید مطمئن باشید که هر مرحله از سفر به شما کمک میکند تا به آنجا برسید. در این استعاره سفر، خط میانی مسیری را که سفر طی میکند ترسیم میکند. این تضمین میکند که هیچ جهشی غیرممکن وجود ندارد و در پایان سخنرانی، گوینده و مخاطب با هم به یک مقصد رضایت بخش رسیده اند.
بسیاری از مردم به یک سخنرانی نزدیک میشوند و فکر میکنند که فقط کار خود را شرح میدهند یا سازمان خود را توصیف میکنند یا یک موضوع را بررسی میکنند. این یک طرح عالی نیست. گفتگو احتمالاً بدون تمرکز و بدون تأثیر زیاد به پایان میرسد.
به خاطر داشته باشید که خط مستقیم با موضوع یکسان نیست. ممکن است دعوت شما بسیار واضح به نظر برسد. “ماری عزیز. ما از شما میخواهیم که در مورد فناوری جدید نمک زدایی که توسعه داده اید صحبت کنید.” “جان عزیز. ممکن است بیایید داستان ماجراجویی خود در قزاقستان را برای ما تعریف کنید؟ اما حتی زمانی که موضوع واضح است، خط کلی ارزش فکر کردن را دارد. صحبت در مورد کایاک سواری میتواند بر اساس استقامت یا پویایی گروه یا خطرات گردابهای متلاطم رودخانه باشد. بحث نمکزدایی ممکن است یک خط کلی مبتنی بر نوآوری مخرب، یا بحران جهانی آب، یا شگفتانگیز ظرافت مهندسی داشته باشد.
بنابراین چگونه میتوانید خط مستقیم خود را کشف کنید؟
اولین قدم این است که تا جایی که میتوانید در مورد مخاطبان اطلاعات کسب کنید. آنها چه کسانی هستند؟ چقدر آگاه هستند؟ آنها چه انتظاراتی دارند؟ آنها به چه چیزی اهمیت میدهند؟ سخنرانان گذشته در آنجا در مورد چه چیزی صحبت کرده اند؟ شما فقط میتوانید یک ایده را به ذهنهایی هدیه دهید که آماده دریافت آن نوع ایده هستند. اگر میخواهید با مخاطبان تاکسیرانان لندن درباره شگفتانگیز بودن اقتصاد اشتراکگذاری دیجیتالی صحبت کنید، بهتر است از قبل بدانید که معیشت آنها توسط اوبر نابود میشود.
اما بزرگترین مانع در شناسایی خط میانی در فریاد اولیه هر گوینده بیان میشود: من چیزهای زیادی برای گفتن دارم و زمان کافی برای گفتن آن ندارم!
این یکی را زیاد میشنویم. گفتگوهای TED حداکثر 18 دقیقه زمان دارند. (چرا 18؟ به اندازه کافی کوتاه است که توجه افراد را از جمله در اینترنت به خود جلب کند، و به اندازه کافی دقیق است که جدی گرفته شود. اما همچنین به اندازه کافی طولانی است که چیزی را بیان کنید که مهم است.) با این حال اکثر سخنرانان عادت دارند 30 تا 40 دقیقه صحبت کنند یا طولانی تر برای آنها تصور ارائه یک سخنرانی مناسب در مدت زمان کوتاهی واقعاً دشوار است.
مطمئناً اینطور نیست که صحبت کوتاهتر به معنای زمان آماده سازی کوتاهتر باشد. یک بار از رئیس جمهور وودرو ویلسون پرسیدند که چقدر طول کشید تا برای سخنرانی آماده شود. او جواب داد:
این بستگی به طول سخنرانی دارد. اگر یک سخنرانی 10 دقیقه ای باشد، آماده کردن آن دو هفته طول میکشد. اگر یک سخنرانی نیم ساعته باشد، یک هفته طول میکشد. اگر بتوانم تا زمانی که بخواهم صحبت کنم، اصلاً نیازی به آمادگی ندارد. من الان آماده ام.
مرا به یاد جمله معروفی میاندازد که به متفکران و نویسندگان بزرگ نسبت داده میشود: «اگر وقت بیشتری داشتم، نامه کوتاهتری مینوشتم».
پس بیایید بپذیریم که ایجاد یک سخنرانی عالی برای یک دوره زمانی محدود، نیازمند تلاش واقعی است. اما یک راه درست و یک راه اشتباه برای آن وجود دارد.
راه نادرست، روش غلط
راه اشتباه برای فشردهسازی صحبتتان این است که همه چیزهایی را که فکر میکنید باید بگویید را بگنجانید و به سادگی همه آنها را کوتاه کنید تا خیلی کوتاهتر شوند. به اندازه کافی خنده دار، ممکن است بتوانید اسکریپتی بسازید که به این هدف برسد. هر موضوع اصلی که میخواهید پوشش دهید به صورت خلاصه وجود دارد. کار شما پوشیده است! حتی ممکن است فکر کنید یک خط میانی وجود دارد که همه آن را به هم متصل میکند، زیربنای گسترده ای از کار شما. برای شما ممکن است اینطور به نظر برسد که تمام تلاش خود را کرده اید و بهترین کاری را که میتوانید انجام داده اید تا زمانی که برای صحبت کردن در اختیار شما قرار داده شده باشد.
اما خطوط عبوری که تعداد زیادی از مفاهیم را به هم متصل میکنند، کار نمیکنند. هنگامی که شما با عجله در چندین موضوع به صورت خلاصه به سر میبرید، یک پیامد شدید وجود دارد. با هیچ نیرویی فرود نمیآیند. شما پیشینه و زمینه کامل آنچه را که میگویید میدانید، بنابراین بینشهایی که ارائه میدهید ممکن است برای شما عمیق به نظر برسد. اما برای مخاطبی که تازه به سراغ کار شما میآید، احتمالاً این صحبت مفهومی، خشک یا سطحی خواهد بود.
این یک معادله ساده است. بیش از حد پر کردن برابر است با توضیح نادرست.
برای گفتن چیزی جالب باید برای انجام حداقل دو کار وقت بگذارید:
- نشان دهید که چرا اهمیت دارد. . . سوالی که میخواهید به آن پاسخ دهید، مشکلی که میخواهید حل کنید، تجربهای که میخواهید به اشتراک بگذارید چیست؟
- هر نکته ای را که بیان میکنید با مثال ها، داستان ها، حقایق واقعی بیان کنید.
اینگونه میتوان ایدههایی را که دوست دارید در ذهن دیگران ساخت. مشکل اینجاست که توضیح چرایی و سپس آوردن مثالها زمان میبرد. و این تنها یک انتخاب برای شما باقی میگذارد.
راه درست
برای ارائه یک سخنرانی مؤثر، باید دامنه موضوعاتی را که پوشش میدهید به یک رشته واحد و متصل کاهش دهید – خطی که میتواند به درستی توسعه یابد. به یک معنا، شما کمتر پوشش میدهید، اما تاثیر آن در واقع به طور قابل توجهی بیشتر خواهد بود.
نویسنده ریچارد باخ گفت: “نوشتن عالی تماماً به قدرت کلمه حذف شده مربوط میشود.” این در مورد صحبت کردن نیز صادق است. راز گفتگوهای موفق اغلب در چیزهایی است که از قلم افتاده است. کمتر میتواند بیشتر باشد.
بسیاری از سخنرانان TED به ما گفتهاند که این کلید برای درست کردن سخنرانی آنها بوده است. در اینجا آماندا پالمر نوازنده است.
من متوجه شدم که نفسم واقعاً مرا به دام انداخته است. اگر TED Talk من در فضای مجازی پخش شود، باید مردم بدانند که من چه پیانیست بزرگی هستم! که من هم بتونم نقاشی کنم! که من شعرهای خارق العاده مینویسم! که من همه این استعدادهای دیگر را دارم! این شانس من است! اما نه. تنها راهی که میتواند واقعاً اوج بگیرد این است که نفس خود را از آن بیرون بیاورید و به خود اجازه دهید وسیلهای برای تحویل ایدهها باشید. به یاد دارم که با نیکلاس نگروپونته معمولی TED به شام رفتم و از او پرسیدم که آیا توصیه ای برای سخنرانی من دارد یا خیر. او چیزی گفت که مربی من که به بودایی گرایش داشت سالهاست میگوید: فضا را رها کن و کمتر بگو.
نیک مارکس، اقتصاددان توصیه میکند که اغلب به نویسندگان نوپا داده میشود: «عزیزان خود را بکشید. باید آماده میشدم که در مورد چیزهایی که کاملاً دوستشان دارم و دوست داشتم در آن بفشارم صحبت نکنم، اما آنها بخشی از روایت اصلی نبودند. این سخت اما ضروری بود.»
یکی از محبوبترین سخنرانان TED، برنه براون، نیز برای برآورده کردن نیازهای زمانی سخت TED تلاش کرد. او این فرمول ساده را توصیه میکند. “گفتگوی خود را برنامه ریزی کنید. سپس آن را نصف کنید. هنگامی که از دست دادن نیمی از صحبتهای خود غمگین شدید، آن را 50 درصد دیگر کاهش دهید. فکر کردن به اینکه چقدر میتوانید در 18 دقیقه جا بیاندازید، اغوا کننده است. سوال بهتر برای من این است که “چه چیزی را میتوانید در 18 دقیقه به روشی معنادار باز کنید؟”
همین موضوع در مورد گفتگوهای هر طولانی صدق میکند. بگذارید یک مثال شخصی را با شما امتحان کنم. فرض کنید از من خواسته شده که فقط 2 دقیقه صحبت کنم تا معرفی کنم که هستم. اینم ورژن 1:
اگرچه من بریتانیایی هستم، اما در پاکستان به دنیا آمدم – پدرم یک جراح چشم مبلغ بود – و سالهای اولیه من را در آنجا و در هند و افغانستان گذراندم. در سیزده سالگی به مدرسه شبانه روزی در انگلستان فرستاده شدم و پس از آن برای تحصیل در رشته فلسفه، سیاست و اقتصاد به دانشگاه آکسفورد رفتم. من کارم را به عنوان روزنامه نگار روزنامه محلی در ولز شروع کردم، سپس برای چند سال به یک ایستگاه رادیویی دزدان دریایی در جزایر سیشل رفتم تا یک سرویس خبری جهانی بنویسم و بخوانم.
در اواسط دهه 1980 در انگلستان، من عاشق کامپیوترها شدم و مجموعه ای از مجلات را به آنها اختصاص دادم. زمان بسیار خوبی برای راه اندازی مجلات تخصصی بود و حجم شرکت من به مدت هفت سال هر سال دو برابر میشد. آن را فروختم، به ایالات متحده نقل مکان کردم و دوباره امتحان کردم.
تا سال 2000 کسب و کار من به 2000 کارمند و 150 مجله و وب سایت افزایش یافت. اما حباب فناوری در شرف ترکیدن بود و زمانی که ترکید، تقریباً شرکت را نابود کرد. علاوه بر این، وقتی اینترنت دارید، چه کسی به مجلات نیاز دارد؟ من در پایان سال 2001 رفتم.
خوشبختانه، مقداری پول در یک بنیاد غیرانتفاعی گذاشته بودم که توانستم از آن برای خرید TED استفاده کنم، که در آن زمان کنفرانس سالانه ای در کالیفرنیا بود. از آن زمان این علاقه تمام وقت من بوده است.
و این هم نسخه 2:
میخواهم با من به اتاق دانشجویی در دانشگاه آکسفورد در سال 1977 بیایید. در را باز میکنید، و در ابتدا به نظر میرسد که کسی آنجا نیست.
اما صبر کن در گوشه ای، پسری روی زمین دراز کشیده، رو به بالا و به سقف خیره شده است. او بیش از 90 دقیقه است که همینطور است. منم. من بیست ساله دارم فکر میکنم. سخت. دارم تلاش میکنم. . . لطفا نخندید . . من سعی میکنم مشکل آزادی اراده را حل کنم. آن راز عمیقی که حداقل برای دو هزار سال است که فیلسوفان جهان را درگیر خود کرده است؟ بله، من آن را قبول میکنم.
هر کس به طور عینی به صحنه نگاه میکرد به این نتیجه میرسید که این پسر ترکیبی عجیب از متکبر، فریب خورده، یا شاید فقط از نظر اجتماعی بی دست و پا و تنها بود، که همراهی با ایدهها را به مردم ترجیح میداد.
اما روایت خودم؟ من یک رویاپرداز هستم. من همیشه درگیر قدرت ایده بودم. و من تقریباً مطمئن هستم که این تمرکز درونی است که به من کمک کرد تا در مدارس شبانه روزی در هند و انگلیس، دور از والدین مبلغم زنده بمانم، و این به من اعتماد به نفس داد تا برای ساختن یک شرکت رسانه ای تلاش کنم. مطمئناً این رویاپرداز در من بود که عمیقاً عاشق TED شد.
اخیراً من در مورد انقلاب در سخنرانی عمومی، و آنچه که میتواند منجر شود، خواب دیده ام. . .
پس کدام نسخه بیشتر در مورد من به شما میگوید؟ مورد اول قطعا حقایق بسیار بیشتری دارد. این خلاصه ای مناسب از بخشهای بزرگ زندگی من است. رزومه 2 دقیقه ای مورد دوم فقط بر یک لحظه از زندگی من متمرکز است. و با این حال، وقتی این آزمایش را روی مردم امتحان میکنم، میگویند که آزمایش دوم بسیار جالبتر و همچنین آشکارتر است.
چه محدودیت زمانی شما 2 دقیقه، 18 دقیقه یا یک ساعت باشد، بیایید با این به عنوان نقطه شروع موافقت کنیم: شما فقط به همان اندازه که میتوانید در عمق کافی برای قانع کننده بودن شیرجه بزنید.
و اینجاست که مفهوم خط عبور واقعا کمک میکند. با انتخاب یک خط میانی، به طور خودکار بسیاری از آنچه را که ممکن است بگویید را فیلتر کنید. وقتی آزمایش فوق را انجام دادم، فکر کردم، برای کمی عمق بیشتر روی چه جنبه ای از خودم تمرکز کنم؟ تصمیم به همراهی با “dreamer” باعث شد که نسخه 2 را در زمان تحصیل فلسفه در آکسفورد آسان کنم و بیشتر بخشهای دیگر زندگی ام را کاهش دهم. اگر «کارآفرین» یا «نادان» یا «روح جهانی» را انتخاب کرده بودم، برشهای متفاوتی انجام میدادم.
بنابراین یک خط میانی از شما میخواهد که ابتدا ایدهای را شناسایی کنید که میتوان آن را در زمانی که در دسترس دارید به درستی باز کرد. سپس باید ساختاری بسازید که هر عنصر در سخنرانی شما به نحوی با این ایده مرتبط باشد.
از خط تا ساختار
بیایید یک لحظه روی آن ساختار کلمه مکث کنیم. این بحرانی است. گفتوگوهای مختلف میتوانند ساختارهای بسیار متفاوتی داشته باشند که به آن خط مرکزی گره خورده است. یک سخنرانی ممکن است با مقدمه ای در مورد مشکلی که گوینده در حال حل آن است شروع شود و حکایتی ارائه دهد که آن مشکل را نشان دهد. سپس ممکن است به سمت برخی تلاشهای تاریخی برای حل مشکل حرکت کند و دو مثال بیاورد که در نهایت شکست خوردند. این میتواند به راه حل پیشنهادی سخنران ادامه دهد، از جمله یک شواهد جدید دراماتیک که از این ایده حمایت میکند. سپس ممکن است با سه مفهوم برای آینده بسته شود.
میتوانید ساختار آن صحبت را مانند یک درخت تصور کنید. یک خط میانی مرکزی وجود دارد که به صورت عمودی بالا میرود، با شاخههایی متصل به آن، که هر کدام نشاندهنده بسط روایت اصلی است: یکی در پایین برای حکایت آغازین. دو مورد درست بالاتر از آن در بخش تاریخ برای نمونههایی که شکست خوردند. یکی در راه حل پیشنهادی برای علامت گذاری شواهد جدید؛ و سه در بالا برای نشان دادن پیامدها برای آینده.
سخنرانی دیگر ممکن است به سادگی به اشتراک گذاری، یکی پس از دیگری، پنج قطعه کاری باشد که دارای یک موضوع مرتبط هستند که با پروژه فعلی سخنران شروع و پایان مییابد. در آن ساختار، میتوانید خط عبوری را بهعنوان حلقهای در نظر بگیرید که پنج جعبه مختلف را به هم متصل میکند، که هر کدام نمایانگر یکی از قطعات کار است.
پربیننده ترین سخنران TED در زمان نگارش این کتاب، سر کن رابینسون است. او به من گفت که بیشتر صحبت هایش از این ساختار ساده پیروی میکند:
الف. مقدمه – حل شدن، آنچه پوشش داده خواهد شد
ب. زمینه – چرا این موضوع اهمیت دارد
ج. مفاهیم اصلی
د. مفاهیم عملی
- نتیجه گیری
او گفت: “یک فرمول قدیمی برای نوشتن مقاله وجود دارد که میگوید یک مقاله خوب به سه سوال پاسخ میدهد: چیست؟ پس چی؟ حالا چی؟ کمی شبیه آن است.»
البته، جذابیت صحبتهای سر کن بسیار فراتر از سادگی ساختاری است، و نه او و نه من توصیه نمیکنیم که همه همان ساختار را اتخاذ کنند. آنچه مهم است این است که ساختاری را بیابید که در زمان در دسترس شما را قویتر توسعه میدهد و واضح است که هر عنصر گفتگو چگونه با آن ارتباط برقرار میکند.
پرداختن به موضوعات سخت
اگر مجبور هستید در مورد موضوعی سنگین صحبت کنید، خط مستقیم شما نیاز به مراقبت ویژه دارد. وحشت از بحران پناهجویان. انفجار دیابت خشونت جنسی در آمریکای جنوبی بسیاری از سخنرانان در این موضوعات کار خود را به عنوان برجسته کردن علتی میدانند که باید به طور گسترده تر شناخته شود. ساختار این گفتگوها معمولاً برای ارائه یک سری حقایق است که نشان میدهد یک وضعیت چقدر وحشتناک است و چرا باید کاری برای اصلاح آن انجام داد. و در واقع مواقعی وجود دارد که این بهترین راه برای چارچوب دادن به یک سخنرانی است. . . مشروط بر اینکه مطمئن باشید شنوندگان شما آماده و مایل هستند که احساس ناراحتی کنند.
مشکل اینجاست که اگر یک مخاطب بیش از حد از این قبیل صحبتها بنشیند، از نظر احساسی خسته میشود و شروع به خاموش شدن میکند. خستگی از دلسوزی شروع میشود. اگر قبل از اتمام صحبت شما این اتفاق بیفتد، تأثیری نخواهید داشت.
چگونه میتوانید در اطراف آن مسیریابی کنید؟ اولین قدم این است که صحبت خود را نه به عنوان یک موضوع، بلکه درباره یک ایده در نظر بگیرید.
همکار سابق من، جون کوهن، تفاوت را اینگونه بیان کرد:
یک بحث مبتنی بر موضوع به اخلاق منتهی میشود. یک گفتگوی مبتنی بر ایده با کنجکاوی منجر میشود.
یک مسئله یک مشکل را آشکار میکند. یک ایده راه حلی را پیشنهاد میکند.
موضوعی میگوید: “این وحشتناک نیست؟” یک ایده میگوید: “این جالب نیست؟”
جذب مخاطب با قاببندی گفتار به عنوان تلاشی برای حل یک معمای جذاب و نه به عنوان درخواستی برای مراقبت از آنها، بسیار آسانتر است. اولین چیزی شبیه یک هدیه است. دومی شبیه یک درخواست است.
فهرست چک
همانطور که روی توسعه خط مستقیم خود کار میکنید، در اینجا یک چک لیست ساده وجود دارد:
- آیا این موضوعی است که من به آن علاقه دارم؟
- آیا کنجکاوی را بر میانگیزد؟
- آیا داشتن این دانش برای مخاطب تفاوتی خواهد داشت؟
- صحبت من هدیه است یا درخواست؟
- آیا اطلاعات تازه است، یا در حال حاضر موجود است؟
- آیا میتوانم موضوع را در بازه زمانی اختصاص داده شده به همراه مثالهای ضروری کامل توضیح دهم؟
- آیا من به اندازه کافی در مورد این موضوع میدانم که یک سخنرانی ارزش وقت مخاطب را داشته باشد؟
- آیا من اعتباری برای این موضوع دارم؟
- پانزده کلمه ای که صحبت من را در بر میگیرد کدامند؟
- آیا این پانزده کلمه کسی را متقاعد میکند که علاقه مند به شنیدن صحبتهای من باشد؟
مربی اسپیکینگ ابیگیل تنمبام توصیه میکند خط میانی خود را روی فردی که میتواند یک مخاطب معمولی باشد آزمایش کنید و این کار را نه به صورت کتبی، بلکه شفاهی انجام دهید. “گفتن آن با صدای بلند اغلب برای گوینده آنچه را که واضح است، گم شده و چگونه آن را تیز کند متبلور میکند.”
الیزابت گیلبرت نویسنده پرفروش نیز به برنامه ریزی یک سخنرانی برای یک مخاطب معتقد است. او به من این توصیه را کرد: «یک انسان را انتخاب کنید – یک انسان واقعی در زندگیتان – و سخنرانیتان را طوری آماده کنید که گویی آن را فقط به آن یک نفر خواهید رساند. فردی را انتخاب کنید که در رشته شما نیست، اما به طور کلی فردی باهوش، کنجکاو، متعهد، دنیادار است – و کسی که واقعاً دوستش دارید. این گرمی روح و قلب را برای صحبت شما به ارمغان میآورد. بیشتر از همه، مطمئن باشید که در واقع با یک نفر صحبت میکنید و نه با یک فرد جمعیتی (“سخنرانی من برای افرادی در زمینه نرم افزاری است که بین بیست و دو تا سی و هشت سال سن دارند.”)، زیرا یک جمعیت شناسی یک انسان نیست، و اگر با یک جمعیت شناسی صحبت کنید، به نظر نمیرسد که دارید با یک انسان صحبت میکنید. شما مجبور نیستید به خانه آنها بروید و شش ماه صحبت خود را در مورد آنها تمرین کنید. آنها حتی نیازی ندارند بدانند که شما این کار را انجام میدهید. فقط یک شنونده ایده آل خود را انتخاب کنید، و سپس تمام تلاش خود را بکنید تا صحبتی ایجاد کنید که ذهن آنها را متحیر کند، یا آنها را تحریک کند، یا مجذوبشان کند، یا آنها را خوشحال کند.”
گیلبرت میگوید، اما مهمتر از همه این است که موضوعی را انتخاب کنید که عمیقاً در درون شما زندگی میکند. “در مورد آنچه میدانید صحبت کنید. در مورد آنچه میدانید و دوست دارید با تمام وجود صحبت کنید. من میخواهم در مورد موضوعی که برای زندگی شما مهم است بشنوم – نه یک موضوع تصادفی که فکر میکنید تازگی دارد. شور و اشتیاق چند دهه ای خود را که به خوبی فرسوده شده است، نه یک حیله تازه و رادیکال، برای من بیاورید، و به من اعتماد کنید – من اسیر خواهم شد.»
هنگامی که خط میانی خود را دریافت کردید، آماده برنامه ریزی هستید که چه چیزی را به آن متصل میکنید. راههای زیادی برای ایجاد ایده وجود دارد. در پنج فصل بعدی به پنج ابزار اصلی که سخنرانان استفاده میکنند نگاه خواهیم کرد:
- ارتباط
- روایت
- توضیح
- اقناع
- افشا
آنها را میتوان مخلوط و مطابقت داد. برخی از گفتگوها به یک ابزار واحد پایبند هستند. برخی دیگر عناصر متعددی را در خود جای داده اند. تعداد کمی از این پنج مورد استفاده میکنند (و اغلب تقریباً به ترتیب بالا). اما ارزش آن را دارد که به طور جداگانه به آنها نگاه کنیم زیرا این پنج تکنیک به طور قابل توجهی متفاوت هستند.
بدون دیدگاه