علم جغرافیا چیست؟-موسسه چشم انداز هزاره سوم ملل-آموزش کاربردی GIS و RS
در این پست قصد داریم ابتدا درباره اینکه علم جغرافیا چیست صحبت کنیم.
علم به معنای آگاهی و دانایی و به معنای عام کلمه تلاش انسان برای رسیدن به دانایی و آگاهی میباشد. جیمز (1977)، فرآیند “علم” را به عنوان تلاش انسان براي كشف حقيقت و نظم جهان آفرينش تعريف کرده است. به عبارت دیگر، علم مجموعه ای فراگیر از فعالیت های علمی، آزمایش های مختلف و پروژهش هایی است که به انسان کمک میکنند تا در شگفتی های جهان پیرامون خود کندوکاو کند. حس کنجکاوی، انسان را بر آن میدارد تا همواره به دنبال کشف علت پدیده ها و یافتن رابطۀ موجود میان آنها باشد (دلاور، 1387). این تفکر در آغاز در مورد توضیح علل پدیدههای طبیعی بود. برای نمونه پیدایش شب و روز، علت صاعقه، وجود جنگلها، تولید مثل در بین موجودات زنده و … ولی کمکم وارد مسائلی شد که به طور مستقیم بر زندگی روزمره و بقای او اثر داشت برای نمونه درمان بیماری، مقابله با خشکسالی، کاهش ترافیک، تولید محصولات داخلی و …
از آن جا که موضوع هر كدام از شاخه هاي علم تبیین قسمتي و یا جنبهای از جهان آفرينش است. جغرافيا نيز به عنوان يكي از شاخه هاي علم سعي دارد پراكندگي پديده ها و ویژگیها را بر روي زمین تحلیل كند. در این پست به اختصار به موضوع علم جغرافیا و اهداف آن اشاره میشود.
تعاریفی از جغرافیا
همان طور که گفته شد، موضوع هر كدام از شاخههاي علم تبیین قسمتي و یا جنبهای از جهان آفرينش است. برای نمونه، علم فيزيك حركت را مطالعه ميكند. و يا مطالعه ساختار ماده موضوع علم شيمي است. جغرافيا نيز به عنوان يكي از شاخه هاي علم سعي دارد پراكندگي پديده ها و ویژگیها را بر روي زمین تحلیل كند (هاگت، 2001). آراتستون حدود 2400 سال قبل جغرافيا را علم مطالعه زمين به عنوان محل زندگي انسان تعریف کرده است (شكويي، 1375). کانت فیلسوف آلمانی (1724-1803) با تقسیم علم به سه مقولۀ اصلی، جایگاه علم جغرافیا را محکم نمود. به نظر ایشان حقیقت سه نوع است: زمان، مکان و پدیده. ایشان در سخنرانیهای خود در دانشگاه کوینسبرگ آلمان ضمن تعیین جایگاهی محکم برای جغرافیا آن را به عنوان علم مطالعه مکان یا فضا معرفی نمود.
مطالعه مکان یا فضا در ابتدا عمدتاً سیاهه برداری از ویژگیهای مکان و به عبارت دیگر تهیه فرهنگ مکانها بود (الیوت، 2000) این نوع تفکر و نگرش تا زمان هامبولدت (1769-1859) ادامه داشت. اما هامبولدت با مطرح کردن رابطۀ بین پراکندگی ها از مرحله سیاههبرداری یک قدم بالاتر رفت و جغرافیای تبیینی را پایهگذاری نمود. در واقع تحلیل جغرافیایی مکان با هامبولدت آغاز شد. هدف از تحلیلشرح و تبیین یا توجیه یک پدیده میباشد. هامبولدت معتقد بود که پراکندگی پدیدهها بر روی مکان در عین نمایش تنوع ظاهری از یک وحدت درونی برخوردار است و جغرافیا سعی دارد این وحدت درونی یا همان نظام فضایی را آشکار نماید. هامبولدت با مطرح نمودن این وحدت درونی و تعیین تحلیل فضایی به عنوان وظیفه جفرافیا علاوه بر تعمیق علم جغرافیا پایه فلسفی محمکی هم برای این علم ایجاد نمود.
بعد از آن تعريفهاي متعددي براي جغرافيا بيان شده است. هارتشورن(1959)، بیان میدارد که “جغرافیا توصیف و تفسیر دقیق، مرتب، و مستدل از ویژگی متغیر سطح زمین ارایه مینماید”. آبلر و همکارانش (1992) با کلماتی دیگر کانون اصلی جغرافیا را بررسی ویژگیهای طبیعی و انسانی مکانها و ناحیهها و تعاملهای فضایی بین آنها میداند. هاگت (2001) در مقدمهای که منجر به طرح سه نگرش میشود، اشاره میکند که اولاً جغرافیدانان سطح زمین را به عنوان محیط انسانی مطالعه میکنند و ثانیاً در چهارچوب روابط اکولوژیکی جوامع انسانی با محیط طبیعی تأثیرات متقابل آنها را بررسی میکنند. با این مقدمه ایشان سه نگرش فضایی، اکولوژیکی و ناحیهای را برای جغرافیا مطرح میکند. متیو و هربرت (2004) در کتابی تحت عنوان جغرافیای واحد، برای جغرافیا سه مفهوم بنیادی فضا، مکان و محیط را مطرح میکنند و پس از بحث دربارۀ اهمیت این مفاهیم فضا را به عنوان هسته اصلی جغرافیا تلقی میکنند و با کمک از نظرات افراد دیگری مانند کنت (2003) و تریفت (2003) بیان میدارند که توصیف و تبیین جغرافیایی عمدتاً درباره توزیع فضایی، تغییرات فضایی، سازمان فضایی، و روابط فضایی است. به سخن سادهتر از نظر آنها جغرافیا عبارت است از تحلیل فضایی. چون همه مفاهیم بالا در مفهوم تحلیل فضایی جمع هستند.
مقايسه همۀ تعریفها نشان ميدهد كه هركس براساس برداشت خودش و بر اساس نیازهای روز موضوع آن را در جملات و عباراتي خاص بيان نموده است و در مجموع همۀ آنها به نوعي تعريف آراتستون را تداعي كرده معتقدند كه جغرافيا زمين را مطالعه ميكند. برداشت جغرافيا از زمين با برداشت علوم ديگر مثلاً زمين شناسي فرق دارد. زمين مورد مطالعه جغرافيا شامل خود زمين و تمام عوارض و پديدههاي موجود در آن مانند درختان، جانوران، شهرها، مزارع و… ميباشد. از نظر جغرافيدانان زمين بدون عارضهها مفهوم و معني ندارد. هركدام از عوارض بر روي زمين جايي معين دارد يا اينكه بعضي از قسـمتهاي زمين مكان فعاليـت پديدههاي خاصي است كه با قسمتهاي مجاور فرق دارد. چنين پهنههاي ويژه از نظر جغرافيا ناحيه ناميده ميشود. بنابراين جغرافيا از مفاهيمي چون مكان و ناحيه بحث ميكند. از طرف ديگر عوارض و پديدههاي مورد مطالعه جغرافيا در مكان در جهت عمودي نيز گسترش دارند مانند شهرها، درختان و يا پديده هاي اقليمي و… . بنابراين مـكان جغرافيايـي يك مكان سه بـعدي است كه اصطلاحاً فضا ناميده ميشود. عوارض بوسيله موقعيت آنها بر روي زمين شناسایی ميشوند. از این نظر هر عارضه جغرافیایی با سه مختصات عرض و طول و ارتفاع تعریف میشود. علاوه بر عوارض پراکندگی ویژگیها هم برای جغرافیا مهم است. پراکندگی دما یا بارش به اندازه پراکندگی درختان و روستاها مهم است. پراکنش هر عارضه و یا ویژگی بر روی مکان آرایش خاصی را ایجاد میکند که به آن الگوگویند. مفاهيمي چون فضا، مكان، ناحيه، محیط، و الگوی فضایی از مفاهيم بنيادي جغرافيا هستند. مفهوم مكان در تحليل جغرافيايي اهميت بسزايي دارد و توجه زياد به اين مساله سبب ايجاد نظريه مكان و یا تحلیل مکانی شد (هاگت، 1966). هاگت در این کتاب سعی کرده است تمام ویژگیهای مکان را با استفاده از مدلهای کمی و ریاضی و آماری توصیف و تبیین کند. بر اساس نظريه تئوری مکان، جغرافيدان سعي دارد كه براي تعيين مكان استقرار هر نوع فعاليت انساني جايي را انتخاب نمايد كه همه ناخواستهها به كمترين برسند.
مکان و یا فضاي جغرافيايي به همراه محتواي آن ارزش دارد. جغرافيا علم فضا است. يعني ويژگيها و هندسه فضا را تحليل ميكند؛ محل ، فاصله و شکل عارضهها را اندازه ميگيرد. بدين جهت بررسيهاي مهندسي مكان اولين و مهمترين قسمت جغرافيا است. بويژه اندازه گيري هاي طول، عرض و ارتفاع و هندسه اقليدسي (هاروی، 1976). البته علم هندسه امروز خيلي فراتر از اين مفاهيم است ولي اين مفاهيم در تحليل فضايي جغرافيا كه از دهۀ 1960 آغاز شده است بسيار اهميت دارد. جغرافيا سعي دارد آرایش عارضهها و ویژگیها را اعم از طبيعي يا انساني بر روي زمين بررسي نموده و الگوهاي موجود را شناسايي كرده و فرآيندهاي مسؤل آنها را هم تبیین كند. يعني اينكه جغرافيا الگوها و فرآيندهاي فضايي را تحلیل ميكند. در بيشتر موارد محدوده مطالعه جغرافيا در روي زمين براساس سليقه جغرافيدان و يا عوامل طبیعی اولیه تعيين ميشود. براي نمونه جغرافيدان ميتواند كل ايران را به عنوان منطقه مطالعه انتخاب كند يا فقط شهر تهران يا دّرهاي كوچك در دامنه جنوبي البرز را. در هر مقياس مطالعه، جغرافيدان سعي دارد الگوهاي خاص پراكندگي فضايي عوارض و یا ویژگیهای آنها را شناسايي كند. مثلاً نقشه پراكندگي بارش ايران به صورت فصلي يا توزيع مكاني آلودگي تهران در يك روز معين هر كدام يك الگو محسوب ميشوند. بنابراين ميتوان انتظار داشت كه الگوي توزيع آلودگي تهران در روزهاي مختلف سال فرق داشته باشد. مثلاً يك روز شرق تهران آلودهتر باشد و روز ديگر مركز تهران. مسلماً تفاوت اين الگوها بر اثر عوامل يا فرآيندهاي حاكم است. بر اثر وزش بادهاي غربي آلايندهها به شرق تهران حركت كرده در آنجا متمركز شدهاند و يا در روز آرام آنتي سيكلوني آلايندهها در محل توليد باقي مانده مركز تهران آلودهتر شده است. پس از روي الگوها ميتوان فرآيندهاي بوجود آورنده مانند باد و يا آنتي سيكلون را شناسايي كرد. الگوي توزيع جمعيت فعلي ايران شهرهاي پرجمعيت و روستاهاي كم جمعيت فراوان دارد. براي اينكه فرآيند مهاجرت در شرايط فعلي از روستاها به شهرهاي كوچك و از آنها به شهرهاي بزرگ است. یعنی از روی الگوی فضایی جمعیت می توان به فرآیند موجد آن پی برد. با توجه به بحثهای بالا میتوان جغرافیا را به عنوان علم مطالعه پراکندگی پدیدهها و ویژگیها بر روی زمین تعریف کرد. پس موضوع اصلی جغرافیا مطالعه پراکندگی ها است (علیجانی، 1390).
اهداف جغرافیا
هدف جغرافيا به عنوان شاخهاي از علوم جدا از ساير شاخههاي علم نيست. هدف علم به معني عام كلمه شناخت حقیقت آفرینش است. انسان با شناخت حقیقتهای آفرینش اولاً حس کنجکاوی خود را ارضا میکند و ثانیاً زمینههای زندگی درست و منطقی خود را از طریق مطابقت و هماهنگی با طبیعت فراهم میکند. البته شناخت ناصحیح علم تلقی نمیشود. داشتن آگاهی درست از آفرینش برای انسان یک مزیت بزرگی میباشد و جمله معروف “بالاترین فضیلت همانا معرفت است” را تداعی میکند. شناخت مراحل متعددی دارد. برای نمونه زمانی که دمای روزانه شهر تهران را برای چند روز متوالی مطالعه میکنیم به وضعیت دمای شهر تهران آگاه میشویم. اما این شناخت هیچ کمکی به ما نمیکند. در ذهن ما آگاهی تازهای که بتوان براساس آن اقدامی کرد ایجاد نشده است. این نوع آگاهی شنیدن جزئیات میباشد و خردی ایجاد نمیکند. شناخت درست و جامع زمانی است که ما بر اساس این مشاهدات جزئی چند ساله به یک مفهوم جامع و سادهای از دمای شهر تهران برسیم. اگر ما بتوانیم بگوییم که هوای تهران در تابستانها گرم و در زمستان ها سرد است، به یک شناخت عملی و قابل فهم رسیدهایم. چنین جملهای بیان یک ویژگی نسبتاً دایمی است که میتوان به نظم موجود تعبیر کرد. به عبارت دیگر شناخت عبارت از شناسایی نظام و قانونمندی موجود در یک مکان و یا سیستم است. شرح جزئیات نمیتواند شناخت جامع باشد بلکه تعمیم آنها به صورت گزارهای ساده و جامع شناخت کامل را فراهم میکند. چنین گزارههای ساده و جامع معمولاً تحت عنوان نظریه و یا قانون بیان میشوند. بنابراین هدف جغرافیا شناخت پراکندگیها و بیان ساختار آنها با زبانی بسیار ساده و جامع. یعنی شناخت نظام و هماهنگیهای موجود در پراکندگیها. البته این شناخت کامل نیست. شناخت کامل علاوه بیان نظام ساختاری پراکندگیها تبیین این ساختار نظاموار را هم شامل میشود. یعنی اینکه جغرافیا علاوه بر شناخت نظام موجود در پراکندگی یک پدیده دلایل و علل ایجاد این الگوی پراکندگی را هم شناسایی میکند. به عبارت دیگر هدف جغرافیا تحلیل پراکندگیها است. اول ساختار پراکندگی را با استفاده از نظام و هماهگی موجود شرح میدهد و الگوهای پراکندگی را شناسایی میکند و سپس با شناسایی دلایل و عوامل مؤثر بر این پراکندگی آن را تبیین میکند. پس هدف جغرافیا به دو مؤلفه تقسیم میشود که شامل شناسایی نظم فضایی پراکندگیها شناسایی عوامل و یا فرآیندهای موجد و مولد این پراکندگیها است. به عبارت دیگر هدف جغرافیا پاسخ دو سوال چگونه و چرا میباشد.
تلاش برای کشف نظام و هماهنگی موجود در پراکندگی یک پدیده بیانـگر این است که پراکندگیهای جغرافیایی تصادفی نیستند و دلیلی یا عاملی سبب ایجاد آنها شده است. شناسایی عوامل ایجاد کننده یک پراکندگی تبیین و یا استدلال نامیده میشود. تبیین جغرافیایی بر اساس روابط فضایی یا تحلیل فضایی انجام میگیرد. این گزاره یکی از اصول بنیادی جغرافیا است. برای تبیین پراکندگی باران در ایران از پراکندگیهای دیگری مانند پراکندگی بادهای مرطوب و یا پراکندگی ارتفاع استفاده میشود.
مجموع دو فرآیند تشریح و تبیین پراکندگی ها تحلیل نامیده میشود. چون این تحلیل بر روی مکان یا فضا انجام میشود میتوان گفت که هدف جغرافیا تحلیل فضایی پراکندگیها است. کشف این نظام و قانونمندی موجود در چگونگی و چرایی پراکندگیها کشف همان وحدت درونی است که وان هامبولدت در اولين سخنراني خود در انجمن جغرافيدانان آلمان مطرح كرد (جیمز، 1977). به نظر هامبولدت جهان در عين تنوع ظاهري از وحدت دروني برخوردار است و جغرافيا دنبال كشف اين وحدت دروني است. براي مثال در نگاه اول وضعيت رفت و آمد وسايل نقليه در شهر تهران بسيار بينظم و شلوغ به نظر ميرسد. در صورتي كه از نظر جغرافيدان اين الگوهاي ترافيك تهران از يك نظم كافي برخوردار است كه در صورت كشف آن مشكل ترافيك را هم ميتوان حل كرد.
نظم مکانی مورد نظر جغرافیا عبارت است از شناسایی نقاط کمینه و بیشینه، شناسایی شیب موجود بین این نقاط بیشینه و کمینه و در مجموع شناسایی وضعیت تغییر بر روی مکان و در نهایت شناسایی نواحی متمایز. عامل و یا فرآیند مؤثر در الگوی پراکندگی موجود از طریق روابط فضایی و به معنی اخص هماهنگیهای فضایی تعیین میشود (علیجانی، 1390).
روش کار جغرافیا
همه علوم به دنبال کشف حقیقت و رابطه بین پدیدهها هستند. جغرافیا نیز به عنوان شاخهای از علم همین هدف را دنبال میکند. همه علوم برای رسیدن به حقیقت و پیدا کردن پاسخ برای سؤالات خود از روش علمی استفاده میکنند. این روش مشتمل بر سه رکن اصلی جمعآوری داده، پردازش داده و تصمیمگیری است. برای انجام یک تحقیق علاوه بر این سه رکن، مراحل مقدماتی مانند بیان مسئله، تعریف فرضیه و … نیاز است. پس لازمست همه این مراحل برای انجام یک کار تحقیقی انجام شود. همه این مراحل روش علمی را تشکیل میدهند. به سخن کوتاه، جغرافيدانان دادههاي مورد نياز را از طريق مشاهده جمعآوري ميكنند، آنها را پردازش میکنند، و بر اساس نتیجۀ پردازش به آگاهی تازه میرسند.
جمع آوری داده ها
مشاهده یک روش جمعآوری داده ها در آمار فضایی است. عکسهای هوایی، سالنامههای آماری، تصاویر ماهوارهای، کتب مرجع و … مشاهده تلقی میشود. پژوهشگر در مشاهده به دنبال این هدف است که اولاً بتواند گزارش دقیق موقعیت مکانی (طول، عرض، ارتفاع) تهیه کند و ثانیاً ویژگیهای عوارض (مانند بارش، دما، تعداد بیماریها و …) را ثبت کند (فیشر و همکاران، 2016).
در بیشتر موارد جمعیت یا منطقه مورد مطالعه بسیار بزرگ است و مشاهده همه جمعیت نیاز به نیرو، زمان و سرمایه زیاد دارد. در این موارد واحدهای مشاهده از طریق نمونهبرداری تعیین میشود و اندازهگیری یا شمارش آن در واحدهای انتخاب شده انجام میگیرد. به قسمی که میتوان از نمونه، استنباطهایی درباره کل جامعه به دست آورد (عمیدی، 1384).
پردازش داده ها
مشخص کردن مکان یک پدیده و یا ویژگیها بر اساس مؤلفههای طول، عرض و ارتفاع، اصطلاحاً زمین مرجع کرده نامیده میشود. گام اول در پردازش دادههای آمار فضایی اینست که بتوان دادهها را بر روی مکان نمایش دارد. گام دوم تحلیل دادهها است. منظور از تحلیل شرح وضعیت پراکندگی (چگونگی) و استدلال یا تبین الگوی پراکندگی (چرایی) موجود است. تبین پراکندگیها به این معنی است که چه عواملی یا دلایلی سبب شدهاند که الگوی بخصوص پراکندگی به وجود آمدهاند. برای نمونه:
چگونگی: موقعيت قرارگيري روستاها در مناطق کويري در امتداد قناتها ميباشد.
چرایی: چرا روستاهاي مناطق کويري در امتداد قناتها سوگيري دارند؟
تصمیم گیری یا رسیدن به نتایج تازه
این مرحله آخرین مرحله روش علمی است. نتایج حاصل از پردازش زمانی که به طریقی منطقی معنیداری آنها تأیید شود به عنوان نتایج جدید محسوب میشوند. بنابراین با استدلال علمی میتوان مرزهای دانش را گسترش و جایگاه یافته جدید در دانش را مشخص کرد. آزمونهای آماری یکی از متداولترین روش استدلال آماری است. روش مقایسه یافتههای خود با یافتهها و نظریات دیگران روش دیگری برای استدلال است. با این مقایسه به پایههای علمی و ارتباط منطقی یافته خود، میتوان پی برد (جویزاده، 1396).
نقش آمار و ریاضی در جغرافیا
پس از جنگ جهانی دوم جغرافیا به عنوان یک رشته صرفاً توصیفی و ناتوان از تبیین و توجیه منطقی و علمی الگوهای پراکندگیها تلقی میشد. اکثر دانشمندان هنوز نمیتوانستند جایگاه مشخصی برای جغرافیا در جامعه علمی تعریف کنند. و عمدتاً آن را به صورت یک رشته آموزشی میدانستند تا یک زمینه پژوهشی برای حل مسایل جامعه. نگرش غالب جغرافیا یعنی نگرش ناحیهای فقط به شرح نواحی میپرداخت و هر ناحیه به عنوان یک واحد متمایز شناسایی میشد. بدین ترتیب راه برای تعمیم و قانونسازی بسته شده بود. بطوری که فریمن(1961) مطالعات ناحیه ای را در سطح پایین ارزیابی کرده و ادامه آن را به ضرر دانش جغرافیا تلقی کرد. شیفر (1953) هم با حمله به جغرافیای ناحیه ای گفت که با ادامه این نگرش جغرافیا نمیتواند به کشف قوانین و نظام پراکندگیها برسد و از مطالعات علمی جهان دانش عقب میماند. از طرف دیگر به جهت اینکه جغرافیا در اکثر دانشگاهها با گروه زمین شناسی یک گروه دانشگاهی را تشکیل میداد، همیشه جغرافیدانان به عنوان زمین شناسان درجه دوم تلقی می شدند. تمام این مسایل باعث شد که جغرافیدانان به فکر تحدید و تبیین توانایی علم جغرافیا بیافتند. در اولین مرحله از گروههای زمینشناسی جدا شدند. در این زمان در جامعه بعد از جنگ به تکنیک اهمیت بیشتری داده میشد و اکثر رشته های علمی سعی میکردند به سوی یک رشته قانونمدار و قانون آفرین بروند. جغرافیا نیز از این تغییر مسیر مستثنی نبود. در نتیجه نگرش یا رویکرد توصیفی جغرافیای ناحیهای در آمریکا بتدریج به سوی جغرافیای علمیتر و قانون سازتر هدایت شد که نتیجه آن روی آوردن به روشهای کمی و تکنیک شد که نهایتاً به انقلاب کمی معروف گردید.
توسعه انقلاب کمی در آمریکا توسط جغرافیدانان معروفی در چهار دانشگاه عملی شد. شیفر در دانشگاه آیوا، رابینسون و برایسون در دانشگاه ویسکانسین، گاریسون و اولمن و بانگه و دیگران در دانشگاه واشنگتن در سیاتل، و استوارت در دانشگاه پرینستون افرادی بودند که با کاربرد روش های ریاضی و آمار راه را برای جغرافیا به عنوان علم تحلیل فضایی هموار کردند. اکرمن (1958) در یک بیان خیلی جدی اصرار داشت که جغرافیا همانند علوم دیگر باید قوانین و تعمیمهای دقیق ارایه نماید. چنین کاری عملی نیست مگر با استفاده از ریاضیات و آمار.
با توجه به اینکه کار جغرافیا خلاصه و ساده سازی داده های زمین به منظور کشف قوانین و نظم نهفته در آنها میباشد، عمدتاً از روشهای آماری و مدلهای ریاضی استفاده میکند. برای پیدا کردن رابطه فضایی بین دو پراکندگی از ضریب همبستگی فضایی استفاده میکند. برای پیشبینی آینده توسعه شهر باید از سادهترین مدل رگرسیون استفاده شود. همانطور که در پیش گفته شد، جغرافیا برای مطالعه جمعیت در اکثر موارد از نمونه استفاده میکند. در چنین مواردی برای برآورد پارامترهای جمعیت از روی آمارههای نمونه باید از روشهای آماری استفاده شود. خلاصه سازی داده ها، تنظیم داده ها، اثبات نظریه، برآورد جمعیت از روی نمونه، تعیین اندازه مناسب نمونه، مطالعه رابطه فضایی بین پراکندگی ها و پیش بینی آینده، انجام ناحیه بندی جغرافیایی و صدها کار دیگر جغرافیایی همه به روشهای آماری و ریاضی نیاز دارند. بدون آشنایی و کاربرد روشهای آماری و ریاضی نمیتوان در جغرافیا کار علمی انجام داد مگر اینکه فقط بخواهیم با کلمات بازی کنیم. برای استفاده از کامپیوتر و ایجاد ارتباط با آن باید زبان ریاضی بدانیم. برای اینکه یافته های ما را حتی جغرافیدانان دیگر و یا دانشمندان رشته های دیگر بفهمند باید به زبان ریاضی بنویسیم.
در استفاده از روشهای آماری و ریاضیات باید به دو نکته زیر توجه کرد:
1- استفاده از روشهای آماری و ریاضیات فقط در ساده کردن داده ها و بیان یافته های ما به صورتی ساده و تفهیم آنها برای دانشمندان رشته های دیگر کمک میکند و هیچ دخالتی در تصمیم گیری علمی ما ندارند. در مرحله تصمیم گیری معلومات جغرافیدان است که نقش اصلی و عمده دارد. برای نمونه اگر با استفاده از روش آماری در طبقهبندی اقلیمی ایران شهر گنبد کاوس با خرم آباد یکی شد باید محقق باسواد و آشنا به منطقه بداند که این کار منطقی و طبیعی نیست و حتماً اشکالی وجود دارد. یعنی اینکه فرد قاضی و متخصص در استفاده از روشهای آماری و سنجش دقت نتایج آنها توان علمی خود جغرافیدان است.
2- در اکثر موارد برای تشخیص رابطه بین دو پراکندگی از روش آماری مانند ضریب همبستگی استفاده میشود. برای نمونه اگر ضریب همبستگی بین پراکندگی باران و ارتفاع باشد و در سطح بحرانی هم معنی دار باشد، از نظر آماری میتوانیم بگوییم که در منطقه مورد مطالعه بین بارندگی و ارتفاع رابطه مثبت وجود دارد. اما هنوز استدلال علمی مانده است. سوالی که از جغرافیدان پرسیده میشود اینست که چرا بین بارندگی و ارتفاع رابطه دارد. باید ایشان با استفاده از معلومات خود به این سوال جواب دهد. و به طریق علمی این یافته آماری را اثبات و تحلیل کند. در بیشتر موارد محققین اثبات آماری را پایان کار میدانند. در صورتی که همانطور که بیان شد روشهای آماری کار را سادهتر و آماده میکنند. با روش آماری فهمیدیم که بین این دو رابطه وجود دارد یافتهای که ما به صورت دستی نمیتوانستیم بدست بیاوریم. حالا که فهمیدیم رابطه وجود دارد و از نظر آماری هم معنی دار است باید از نظر علمی اثبات کنیم تا به عنوان یک یافته علمی پذیرفته شود (علیجانی، 1390).
جغرافیا در آمار کلاسیک و آمار فضایی
در آمار کلاسیک (غیر مکانی) فرض بر این است که مشاهدات جغرافیایی در شرایط یکسان و به صورت مستقل از هم جمع آوری شدهاند. به عبارتی هر آزمایش از آزمایشهای قبلی و بعدی مستقل است. استقلال يک فرض راحت و مناسب است و بسياري از تئوريهاي آماري – رياضي را قابل فهم ميکند (بهبودیان، 1384). فرض استقلال کمک زیادی به تسهیل مبانی نظری میکند؛ اما در عمل ممکن است این فرض ما را از واقعیت دور کرده و موجب از بین رفتن اطلاعات زیادی شود. با اين وجود مدل هايی که وابستگی آماری را شامل میشوند، اغلب واقعیتر هستند.
آمار فضایی شاخه ای از آمار است که درباره پدیدههای وابسته به مکان بحث میکند. در آمار فضایی معمولاً انتظار میرود بین پدیدههای مجاور رابطه نسبتاً قابل توجهی وجود داشته باشد (مارتينز و همکاران، 2016). این شاخه از آمار میکوشد تا بین مقادیر مختلف یک متغیر، فاصله و جهتگیري آنها ارتباط برقرار کند. این ارتباط فضایی، ساختار فضایی[6] نام دارد. موقعیت مکانی، تأثیرپذیری مکانی و به کارگیری نقشه از موضوعات مهم در آمار فضایی محسوب میشود. در فصل-های بعدی این بخش کتاب، مباحث مهم مطرح شده جغرافیا از دید کلاسیک (غیر مکانی) و فضایی (مکانی) مورد بررسی قرار گرفتهاند. مقایسه بین آمار کلاسیک و آمار فضایی در جدول 1-2 نشان داده شده است.
خلاصه :
– علم مجموعهای فراگیر از فعالیتهای علمی، آزمایشهای مختلف و پروژههایی است که به انسان کمک میکنند تا در شگفتیهای جهان پیرامون خود کندوکاو کند.
– کانت فیلسوف آلمانی (1724-1803 ) با تقسیم علم به سه مقوله اصلی، جایگاه علم جغرافیا را محکم نمود. به نظر ایشان حقیقت سه نوع است: زمان، مکان و پدیده.
– آراتستون حدود 2400 سال قبل جغرافيا را علم مطالعه زمين به عنوان محل زندگي انسان تعریف کرده است.
– هارتشورن (1959)، بیان میدارد که “جغرافیا توصیف و تفسیر دقیق، مرتب، و مستدل از ویژگی متغیر سطح زمین ارایه مینماید”.
– آبلر و همکارانش (1992) با کلماتی دیگر کانون اصلی جغرافیا را بررسی ویژگیهای طبیعی و انسانی مکانها و ناحیهها و تعاملهای فضایی بین آنها میداند.
– موضوع اصلی جغرافیا مطالعه پراکندگی ها است.
– پراکنش هر عارضه و یا ویژگی بر روی مکان آرایش خاصی را ایجاد میکند که به آن الگو گویند.
– جغرافيا سعي دارد آرایش عارضهها و ویژگیها را اعم از طبيعي يا انساني بر روي زمين بررسي نموده و الگوهاي موجود را شناسايي كرده و فرآیندهاي مسؤل آنها را هم تبیین كند. يعني اينكه جغرافيا الگوها و فرآيندهاي فضايي را تحلیل ميكند.
– هدف جغرافیا به دو مؤلفه تقسیم میشود که شامل شناسایی نظم فضایی پراکندگیها شناسایی عوامل و یا فرآیندهای موجد و مولد این پراکندگیها است.
– هدف جغرافیا پاسخ دو سوال چگونه و چرا میباشد.
– مجموع دو فرآیند تشریح و تبیین پراکندگیها تحلیل نامیده میشود. چون این تحلیل بر روی مکان یا فضا انجام میشود میتوان گفت که هدف جغرافیا تحلیل فضایی پراکندگیها است.
– نظم مکانی مورد نظر جغرافیا عبارت است از شناسایی نقاط کمینه و بیشینه، شناسایی شیب موجود بین این نقاط بیشینه و کمینه و در مجموع شناسایی وضعیت تغییر بر روی مکان و در نهایت شناسایی نواحی متمایز. عامل و یا فرآیند مؤثر در الگوی پراکندگی موجود از طریق روابط فضایی و به معنی اخص هماهنگیهای فضایی تعیین میشود.
– همه علوم برای رسیدن به حقیقت و پیدا کردن پاسخ برای سؤالات خود از روش علمی استفاده میکنند. این روش مشتمل بر سه رکن اصلی جمعآوری داده، پردازش داده و تصمیمگیری است.
– استفاده از روشهای آماری و ریاضیات فقط در سادهکردن دادهها و بیان یافتههای ما به صورتی ساده و تفهیم آنها برای دانشمندان رشتههای دیگر کمک میکند و هیچ دخالتی در تصمیمگیری علمی ما ندارند.
10 نظرات